سلامت نیوز : رواج «شوهر کشی» در ایران به خصوص در دو دهه اخیر، یکی از انواع آسیبهای اجتماعی است که اغلب اخبار مربوط به آن را در صفحه حوادث روزنامهها میخوانیم. شاید سالها قبل اگر مردی به دست همسرش به قتل میرسید، کسی باورش نمیشد اما حالا کم پیش میآید نگاهی به اخبار بیندازیم و از شوهر کشی خبری نباشد. زنان ایرانی این روزها به سیم آخر زده اند و سعی میکنند حق و حقوقی را که نمی توانند از جامعه و خانواده بگیرند، با کنار زدن شوهرانشان و قرار گرفتن در کنار مردان دیگری که در واقع قاتل همسر اولشان هستند به دست آورند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از سایت قانون ؛ اینکه پایان شوهرکشی اغلب به دستگیری عاملان قتل و خراب شدن کاخ آرزوهای زنان شوهرکش رسیده، دلیل بر این نشده که دیگر زنان دست از ریختن نقشه قتل همسر بردارند یا مسئولان صرفا به دستگیری و زندان و اعدام اکتفا نکنند و تصمیم بگیرند ببینند در جامعه چه خبر است؟ خیانت و درخواست برقراری ارتباط از سوی مردان با زنانی که صاحب همسر هستند، و پذیرش این درخواست از سوی زنانی که قادرند تعهد خود را نادیده بگیرند، دوباره عاشق شوند و مردی را که به لحاظ عاطفی و قانونی، یا صرفا به لحاظ قانونی به او تعهد دارند به مثابه موجودی مزاحم از سر راه بردارند، پدیده نگرانکننده و خطرناکی است که شاید تنها یکی دو جلسه بیسر و صدا با حضور چند کارشناس برای بررسی علل آن برگزار شده و به همان هم کسی بها نداده.
رئیس انجمن مددکاری ایران در گفت و گو با «قانون» معتقد است: «آسیبهای اجتماعی سالهاست که کاملا مورد غفلت قرار گرفته و رواج شوهرکشی نیز یکی از نتایج همین غفلت است. حالا دنبال این میگردیم که چرا این آسیبها زیاد شده، چرا آمارها بالا رفته. میگویم که دلیلی به روشنی غفلتی که از آنها شده نمی یابید.» گفتوگوی «قانون» با سید حسن موسوی چلک را در زیر میخوانید:
سالها قبل اخبار مربوط به «شوهرکشی» را میشد اخبار جنجالی نامید، اما در سالهای اخیر این پدیده اینقدر تکرار شده که مردم دیگر از شنیدن آن تعجب نمی کنند. علل اجتماعی موثر در بروز "شوهر کشی" چیست؟
شوهر کشی دلایل مختلفی دارد که از چند منظر میتوان به آنها نگریست. یک سوی این پدیده به ارتباط درون خانواده بر میگردد و از این منظر، خیانت را میتوان مهم ترین عامل شوهر کشی دانست. به نوعی همان داستان تبانی زن با افراد دیگر به عنوان همدست که اخبار آن را اغلب در صفحه حوادث روزنامهها میخوانیم. سوی دیگر این پدیده به عواملی از قبیل ازدواجهای تحمیلی و ناخواسته، عدم امکان اصلاح و سازش، دشواری یا عدم امکان طلاق، انتقام از شریک زندگی، شرایط اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جامعه، عدم آشنایی با مهارتهای تصمیمگیری، مناسب نبودن روابط بین فردی، عدم کنترل خشم و غیره بستگی دارد. موارد مذکور، عواملی هستند که همگی میتوانند در گرفتن تصمیم قتل در ارتباط با شریک زندگی اثرگذار باشند.
با این حساب مهم ترین عامل شوهرکشی «خیانت» است؟
همین طور است. خیانت عامل نخست شوهرکشیهاست که طی آن زن معمولا خود دست به قتل نمی زند و آن را به مردی که با او رابطه دارد میسپارد.
ریشه افزایش عامل خیانت را در چه چیز میبینید؟
این موضوع البته بسیار مهم است و بسیار جای بحث دارد و اصلا خودش یک پدیده جدا است، اما مختصرا شیوع آن را میتوان به روابط عاطفی سرد و مختل شده، افزایش عدم رضایت از روابط زناشویی، عدم اعتماد متقابل، ضعف اخلاق اجتماعی و از این دست دانست. فقر و شرایط اقتصادی نامناسب و کاهش آستانه تحمل مشکلات و روی آوردن به یک شخص سوم هم میتواند موثر باشد اما اگر امروز شاهد خیانت یا همسرکشی یا بسیاری از آسیبهای اجتماعی دیگر هستیم، دلیل این است که حوزه اجتماعی و حوزه آسیبهای اجتماعی سالها است که کاملا مورد غفلت قرار گرفته و رواج شوهرکشی نیز یکی از نتایج همین غفلت است. حالا دنبال این میگردیم که چرا این آسیبها زیاد شده، چرا آمارها بالا رفته. میگویم که دلیلی به روشنی غفلتی که از آنها شده نمییابید. به هر حال خیانت بحثی جدی است که در چند خط نمیتوان علت آن را توضیح داد.
آیا آماری از این پدیده و افزایش آن نسبت به سالهای قبل در دست هست؟
آمار دقیقی در این زمینه در دست نیست، اما آنچه مسلم است رسانهها در این سالها بیشتر به این موضوع پرداخته اند. دیگر اینکه همانطور که گفتم در سالهای اخیر تقریبا در تمام حوزههای مربوط به آسیبهای اجتماعی شاهد افزایش آمارها بوده ایم.
برخی تضعیف عوامل اعتقادی را در بروز این پدیده موثر میدانند. فکر میکنید مذهب چه قدر میتواند از شوهرکشی جلوگیری کند؟
طبیعی است که افراد در هر جامعه اگر پایبند به مبانی دینی و ارزشهای دینی حاکم بر آن جامعه باشند، بدون شک مذهب یکی از مهمترین راههای کنترل خشونت در آن جامعه خواهد بود. اما صرفا پذیرش مذهب و وجود اعتقاد کافی نیست، از درونی شدن این ارزشها صحبت میکنم. باورهای دینی اگر در افراد جامعه درونی شده باشد، نه فقط شوهرکشی که سایر جرائم اجتماعی را نیز کاهش خواهد داد. اما اینطور هم نیست که به فرض اگر چنین آسیبی در جامعه رواج یافت، بتوان به طور قطع آن را به کم رنگ شدن نقش مذهب ارتباط داد یا نتیجه گرفت باید نقش مذهب را برای کاهش جرائم پررنگ کرد. جرائمی مانند شوهر کشی زنجیر وار به مجموعهای از عوامل متصل هستند که گفتم. اگر خیانتی صورت گرفته که منجر به شوهرکشی شده، این خیانت الزاما همیشه در خانوادههای لاابالی رخ نداده. اینجاست که باید کمی با تامل این موضوع را بررسی کرد، با این حال نمیتوان نقش درونی شدن ارزشهای دینی را به عنوان یکی از عوامل بازدارنده نادیده گرفت.
ریشه خشونتی که منجر به شوهرکشی میشود را میتوان در خشونتی که شوهر نسبت به زن داشته و فشار سنتهای حاکم بر خانواده جست و جو کرد؟
گاهی خشونتهایی که در درون خانواده به زن حاکم میشود میتواند این زمینه را به نوعی فراهم کند. اما مطمئنا کشتن شوهر راهکار نیست. جایی که زن شرایط مساعد برای زندگی ندارد میتواند طلاق بگیرد و قانون هم این اجازه را داده و شرایط جامعه نیز مانند گذشته نیست که اکثر زنان تحت هر شرایط در منزل همسرش میماندند.
اما ضعف قوانین طلاق در کشور برای خانمها این موضوع را دشوار میکند.
نمیتوان آن را ضعف قوانین نامید. زنان همسر کش یا خود نخواسته اند طلاق بگیرند و با کشتن شوهر قصد انتقام گیری از او داشتهاند، یا اینکه کسی نبوده برای جدایی از آنها حمایت کند. زنان شوهر کش، یا پلهای پشت سر خود را کاملا شکسته میبینند و چنان خود را آخر راه میپندارند که دست به قتل میزنند، یا پلهای پیش رو و امیدشان به آینده و حس رها شدن از زندگی ای که آن را به هر دلیل نمی خواهند آن قدر قوی است که برای رسیدن به آن حاضر هستند مانعی به عنوان شوهر را هر طور شده حتی با قتل از سر راه بردارند. به هر حال اینطور نیست که اغلب آنها برای طلاق اقدام کرده و به بن بست خورده باشند. اتفاقا اقدام به طلاق به خصوص در مورد زنانی که شوهرانشان را با همدستی مردان دیگر میکشند، اغلب وجود نداشته.
گفتید فقر و شرایط نامناسب اقتصادی یکی از دلایل خیانت و بالطبع یکی از علل شوهر کشی است. آیا میتوان آن را بعد از خیانت، عامل موثر شوهر کشی دانست؟
خیر، اینطور نیست. من فکر میکنم اینطور نگاه کردن به آسیبهای اجتماعی، یک تحلیل سوگیرانه و جهت دار به همراه دارد. تمام عوامل در کنار هم موثرند اما خیانت روی پله اول ایستاده. به جای اینکه دنبال پله دوم و سوم باشیم، آنچه را بارها روی آن تاکید شده عملی کنیم: آموزش حقوق متقابل، آموزش مهارتهای زندگی و اجتماعی. اینها با یک ساعت و دو ساعت آموزش برطرف نمیشود، نیاز به پایه و بنا و جامعیت و فراگیری دارد. ما فکر میکنیم با یک ساعت آموزش دادن مهارت کنترل خشم را در افراد درونی کردهایم نمیدانیم که متاسفانه داریم خیلی سطحی به حوزه اجتماعی نگاه میکنیم. مشکلات و آسیبهای اجتماعی پررنگ تر از این حرفهاست، نتیجه اش را دریابیم.
نظر شما