چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۶:۴۶

خشونت در بستر خانواده بر خلاف گذشته که شاید امری طبیعی تلقی می‌شد، اکنون به عنوان آسیبی جدی محسوب شده و خود زمینه ساز مشکلات اجتماعی و شخصی بسیاری برای فرد قلمداد می‌­گردد.

سلامت نیوز:خشونت در بستر خانواده بر خلاف گذشته که شاید امری طبیعی تلقی می‌شد، اکنون به عنوان آسیبی جدی محسوب شده و خود زمینه ساز مشکلات اجتماعی و شخصی بسیاری برای فرد قلمداد می‌­گردد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ابتکار،اولین بستری که کودک از ابتدای تولد با آن در ارتباط است خانواده است و وجود خشونت در خانواده باعث می‌شود فرد در بزرگسالی دچار بازتولید خشونت شود و در مواقعی با ارتکاب جرم اعمالِ خشونت نماید. ازین رو پدیده خشونت خانگی نه تنها پدیده سطحی و فردی به شمار نمی‌آید بلکه می‌تواند در سطح کلان در بستر”فرهنگ” و”قانون” زمینه ساز بروز افعال مجرمانه شود.


می توان گفت تجربه خشونت در زندگی هر فرد اجتناب ناپذیر است، اما مشکل زمانی روی جدی به خود می‌گیرد که این خشونت به صورت مستمر و دائمی در بستر خانواده برای فرد اتفاق می‌افتد و تا جایی پیش می‌رود که قربانی به شکلی هیجانی دست به حذف عامل یا عاملان خشونت در زندگی خود می‌زند که نمودِ بارز آن قتل‌های خانوادگی است، حتی در مرحله ای وسیع تر، اگر اقدام به حذف عامل خشونت خود نکند جایگاه خود را از قربانی خشونت به”عامل خشونت” تغییر می‌دهد و به زیردستان خود خشونت می‌ورزد. برای مثال مردی که خود در کودکی قربانی خشونت پدر و یا مادر خویش بوده است، در بزرگسالی در نقش پدری و همسری بر کودک و یا همسر خود خشونت می‌ورزد. بنابراین نتیجه ی خشونت ورزی بر فرد در بلند مدت چیزی جز”مجرمیت” و یا”عامل خشونت” شدن نیست و چه بسا بسیاری از جرایم خشونت خانگی ازین نقطه آغاز شده باشند.در این خصوص کودکان اصلی ترین قربانیان خشونت تلقی می‌شوند چرا که با پرورش در محیط‌های آسیب زا در بزرگسالی بسیار مستعد در ارتکاب جرم خواهند بود.


با بررسی سرگذشت و شخصیت مجرمین در اکثر موارد، خانواده‌هایی به چشم می‌­خورند که نه ­تنها در تربیت فرزندان خود از هیچ اصول تربیتی پیروی نکرده­اند، بلکه خود موجب ترویج خشونت شده­اند. در اغلب این موارد والدین با رفتارهایی از قبیل ضرب­ و شتم، تنبیه‌های شدید بدنی همراه با آزار و اذیت کودکان و یا مشاجره در برابر کودکان، به ­تدریج رفتار پرخاش­­­ جویانه را به فرزندان خود آموخته­ اند. بنابراین علی رغم این که امروزه جامعه نقش فعالی در تربیت و پرورش کودکان عهده دار است، هم ­چنان نقش خانواده در اولویت قرار داد.


در این مقوله نکته قابل توجه”کنترل­ پذیری” عامل خشونت­ زا در زندگی فرد از کودکی تا بزرگسالی اوست. بدین معنا که با بررسی عوامل خشونت ­زا در زندگی فرد به درجه کنترل­ پذیری آن­‌ها نیز توجه داشته باشیم. به طور مثال کنترل خشونت اجتماعی به مراتب آسان ­تر از کنترل خشونت خانوادگی است. و دلیل عمده آن نیز پنهان بودن خشونت‌های خانوادگی است.


شناسایی خانواده­ای که کودکان ­شان مورد خشونت مستمر در خانواده قرار گرفته اند بسیار سخت است. درحالی که در جامعه به دلیل سطوح بیرونی و عریان ارتباطات به راحتی می‌توان کودکی را که به وسیله اولیای مدرسه یا مجرمین مورد خشونت یا آزار قرار می‌گیرد را شناسایی نمود. و از محیط‌های آسیب­ زا دور نگه داشت. اما در مورد خشونت خانواده حتی بر فرضِ شناسایی نیز دور نگه داشتن کودک از بستر خانواده بسیار دشوار است و خود موجب بروز آسیب­‌هایی به مراتب جدی تر می‌گردد. از این روست که می‌توان با دیدگاهی جرم شناختی کمی عمیق ­تر به آینده این کودکان نگریست.
کودکانی که تمام کودکی و نوجوانی خود را در محیطی مملو از خشونت گذرانده ­اند و آموخته­ اند با اعمال خشونت به خواسته‌های خود دست ­یابند. و در بزرگسالی نیز برای رسیدن به تمایلات خود از ارتکاب جرایم متعدد نمی‌هراسند. و از بعدی دیگر می‌توان اذعان داشت اعمال خشونت مداوم بر این کودکان آنها را به افرادی ضداجتماع و پرخاش ­گر تبدیل کرده است، در مقایسه با کودکانی که والدین آنها رفتار طبیعی با فرزند خود داشته­اند و از تنبیه­‌های سنگین بدنی، تحقیر و آزار روانی در تربیت کودکان­ شان اجتناب نموده­ اند.

در وهله دوم خشونت علیه همسر است که علاوه بر تاثیر اجتناب ناپذیر آن بر کودکان می‌­تواند خود موجب بروز جرایمی چون قتل، نقص عضو و ضرب­ و شتم شدید شود.


پیشنهادات
اصل مسلم در پیش گیری از هر امری آگاه سازی است. با آگاه سازی والدین و تک تک اعضای خانواده، اعم از کودکان و نوجوانان می‌توان تا حدود زیادی از ارتکاب جرم و خشونت کاست. اگر تمهیداتی فراهم آید که افراد در جامعه با مفهوم و انواع خشونت آشنایی کامل یابند و در خانواده مصادیق اش را بیابند می‌توان برخوردی سالم بااین آسیب اجتماعی را داشت و جامعه را از وقوع نتایج نا مطلوب در امان نگه داشت.


و اماآگاه سازی دارای سه بعد است:
الف:آگاه سازی والدین
در جامعه کنونی آموزش به والدین بسیار محدود است، در حالی که در بسیاری از موارد، رفتار خشونت زای والدین نه از روی عمد بلکه از روی نا آگاهی است و در صورت آگاهی می‌تواند اصلاح شود.
با ترویج الگوهای سالم و آموزش ارتباطِ بدون خشونت به آن‌ها می‌توان محیطی امن و عاری از خشونت را در خانواده فراهم ساخت.


ب:آگاه سازی همسران
مجادله و ضرب و شتم عوامل گسترش دهنده خشونت در خانواده اند و اگر از کنار این گونه خشونت‌ها با بی­ اعتنایی و تسامح بگذریم می‌تواند منجر به ارتکاب جرم علیه همسر شود.
بنابراین، باید به زنانی که قربانی عمده خشونت­های همسر خود هستند آموخت که چگونه می‌توانند از محیط و یا موقعیت‌هایی که ممکن است مورد خشونت همسر خود قرار گیرند دوری نمایند و همچنین با پناه بردن به «خانه­های امن» و یا گزارش به «اورژانس اجتماعی» از خشونت رهایی یابند.


ج:آگاه سازی کودکان
به کودکان باید آموزش لازم برخورد با موقعیت­‌های خشونت ­زا چه در خانواده و چه در اجتماع داده شود تا کودکان با آگاهی بتوانند در موارد ضروری گزارش لازم را به مراجع­ ذی ربط دهند و از قربانی شدن نجات یابند. در واقع در جامعه سالم همه افراد از کودکان گرفته تا بزرگسالان باید در معرض آگاهی قرار گیرند تا در مواقع لازم خود ناجی خویش باشند.


آگاهی بخشی می‌تواند از طریق رسانه، مدرسه و همچنین ایجاد نهادهایی جهت حمایت از افراد آسیب دیده و برگزاری جلسات مشاوره و گروه درمانی در سنین مختلف،انتشار کتب آموزشی تربیت سالم و بدون خشونت باشد. به عنوان مثال رسانه می‌تواند با تولید برنامه‌های کودک و سریال­‌هایی که رفتار صحیح و بدون خشونت را به والدین و کودکان می­آموزد و یا با ساخت برنامه‌های آموزشی خاص برای درک درست مفهوم خشونت برای کودک، تاثیری عمیق تر از آموزش در مدرسه داشته باشد.
علاوه بر این لازم است نهاد‌های ذی صلاح، پزشکان و پرستاران، اولیای مدارس در صورت مشاهده کودکانِ تحت خشونت به مراجع مربوطه گزارش دهند.
امید است با اجرای صحیح موارد مذکور بتوان گامی رو به جلو نهاد و با تربیت کودکان بدون خشونت به بازتولید چرخه خشونت پایان داد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha