سلامت نیوز: جستاری در ناکامی یا کاهش سطح موفقیت در سیاستهای کلان بویژه در حوزه اقتصادی کشور نشان میدهد که چه رنجی از دو زخم مزمن جامعه میبریم: «روحیه فردگرایی» و «بیاعتمادی»؛ رنج میکشیم بیآن که بخواهیم با روشهای علمی موجود، آن را درمان و متوقف کنیم.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از شفقنا زندگی، امروزه برای همه ما ایرانیها آشکار شده است که در کار تیمی و فعالیتهای جمعی، چندان قادر به انجام کار «درازمدت» نیستیم و این یکی از بزرگترین مشکلات ریشهای ماست. لذت «ستاره شدن» حتی اگر منافع جمعی در خطر باشد، بیش از لذت «جهش جمعی»، به تنمان میچسبد.
«مونولوگ» را بر «دیالوگ» چه در خانواده و چه در جامعه ترجیح میدهیم و اتفاقا آمار بالای طلاق در کشور ما هم بسیار متأثر از همین موضوع است. وجود درگیری و نزاع به عنوان یکی از عوامل مهم وقوع قتلها نیز از دیگر مصادیق ناتوانی ما در گفتوگو در فضای متقابل است؛ نه آن که ذاتا چنین مردمانی باشیم بلکه دیالوگ را نه آموختهایم و نه تمرین کردهایم.
«بیاعتمادی» را نیز یکی از آفتهای کار جمعی در جامعه دانستهاند که موجب نادیده گرفته شدن تعهدات گروهی توسط افراد میشود. کار جمعی بدون اعتماد متقابل افراد به یکدیگر و در سطح کلان، اعتماد مردم به دولتمردان امکانپذیر نمیشود؛ اعتمادی که لازمهی آن «احساس امنیت» و «متضرر نشدن فرد» است.
با درک همین موضوع است که جوامع پیشرفته برای سیاست های کلان اقتصادی و اجتماعی خود، سالها زحمت فرهنگی میکشند و کمک خواستن از مردم و انتظار نتیجه داشتن را به یک شب و هفته و ماه ختم نمیکنند و همه کوشش خود را بر دو محور استوار میکنند: «افزایش اعتماد عمومی» و «تقویت روحیه جمعگرایی»
شواهد بسیار نشان داده است که ما در جامعه با محوریت مذهب میتوانیم هیاتهای بزرگ مذهبی تشکیل دهیم و کار جمعی و گروهی را به راحتی ممکن سازیم؛ اما در محوریت اقتصاد، قادر به جمعکردن افراد حول محور منافع و مصالح جمعی نیستیم؛ حتی حماسه سیاسی در جامعه ما راحتتر شکل میگیرد و در حماسه اقتصادی، با مشکلات فراوان مواجه میشویم. یا در نگاهی دیگر، اعتماد شخصی ما در خانواده بالاست و شعاع مناسبی دارد؛ اما اعتماد عمومی ما پایین است و شکاف دولت – ملت در تاریخ ما همواره وجود داشته است.
این گزارش به بررسی این موضوع میپردازد که «نظام خانواده و ساختار اجتماعی ما چه تأثیری بر ایجاد روحیه فردگرایی و گریز از جمعگرایی دارند؟» و «تضعیف روحیه جمعگرایی، چگونه موجب بیاعتمادی و در نتیجه شکست سیاستهای مهم در جامعه میشود؟»
فردگرایی را مولود انقلاب صنعتی دانستهاند که در قرن 19 ابداع شد. پدیدهای که حاصل مدرن شدن جوامع است و از دو وجه مثبت و منفی به آن نگریسته شده است.
به گفته جامعهشناسان، فردگرایی منفی، معطوف به خودمداری، کسب سود شخصی به قیمت متضررشدن دیگران، اتکای افراطی به خود، داشتن شخصیت اقتدارگرا، وسیله قرار دادن دیگران برای رسیدن به منافع و مصالح فردی است که به اعتقاد «توکویل» پیامدهای ویرانگری دارد. فردگرایی منفی را «خودمداری» نیز توصیف کرده اند.
اما فردگرایی مثبت که معطوف به خودباوری، خودشکوفایی، اعتماد به نفس و استقلال فردی است، دارای بار ارزشی مثبت است که یکی از شاخصهای توسعهیافتگی تلقی میشود.
آنچه که امروزه به یکی از مشکلات فرهنگی جوامع در حال مدرن شدن به شمار میرود، رشد فردگرایی از نوع خودمداری است که از آن تحت عنوان ضعف در انجام کارهای جمعی یاد میشود و بارزترین اثر این مشکل فرهنگی میتواند در حوزه اقتصادی و رشد توسعهیافتگی نمود پیدا کند و البته سایر آثار آن در حوزه اجتماعی هم بخوبی نمایان است. به گونهای که دهها مشکل اجتماعی حال حاضر جامعه ایران را میتوان ناشی از روحیهی فردگرایی خودمدارانه دانست.
در ایجاد خصوصیت و رفتار خودمدارانه یا همان فردگرایی منفی، نخست، شیوههای تربیتی خانوادههاست که از کودک، فرد خودمدار ساخته و وارد جامعه مستعد همین رفتار و ویژگیها میکند ؛ از سویی دیگر ساختار اجتماعی ما هم به گونهای است که فرد را در جریان و مسیر رفتار «تکگرایی» قرار میدهد؛ حتی اگر فردی در نظام خانواده، خودمدار رشد نکرده باشد.
در زمینهی میزان فردگرایی درخانواده، گفت وگویی با دکتر حبیب صبوری خسروشاهی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی انجام داده است.
وی با بیان اینکه جامعه ایران در دهههای اخیر در جریان تحولات فرهنگی و اجتماعی وسیعی قرار گرفته است، میگوید: این تحولات به ویژه در خانواده مشهود بوده و یکی از تحولاتی که خانواده از آن مصون نمانده است، رشد فردگرایی است.
این جامعهشناس خاطر نشان میکند: در عصر حاضر خانواده یکی از نهادهایی است که حداقل در صورت سنتی خود تحت فشارهای بسیاری قرار گرفته است. جوانان اکنون بیشتر از گذشته به دنبال شیوهای از زندگی هستند که کمتر قید و بند سنتی خود را داشته باشند؛ به ویژه آنکه روش زندگی والدین برای جوانان چندان الگوی از پیش تعیین شدهای نیست.
به گفته دکتر صبوری خسروشاهی، رشد تحصیلی فرزندان، افزایش استفاده از رسانههای نوین از جمله اینترنت و ماهواره و نیز دسترسی به اطلاعات گسترده، اشتغال زنان، آزادیهای نسبی، حق انتخاب، تغییر شیوهی زندگی افراد از جمله عوامل رشد فردگرایی در بین فرزندان بوده است.
وی با اشاره به مطالعات صورت گرفته درباره فردگرایی میگوید: مطالعات نشان دادهاند که جمعگرایی بیشتر در کشورهای آسیایی و فردگرایی بیشتر در کشورهای غربی دیده شده است؛ اما علیرغم وجه غالب گرایشهای جمعگرایانه در جامعه میتوان گرایشات فردگرایانه را در اقشار مختلف از جمله جوانان مشاهده کرد، زیرا یکی از جنبههای جامعه مدرن غلبه ارزشهای فردگرایانه بر جمعگرایانه است.
دکتر صبوری خسروشاهی میافزاید: مطالعات پیشین از جمله در میان دانشجویان در ایران نشانگر غلبه فردگرایی بر جمعگرایی بوده است. همچنین بر اساس مطالعات انجام شده، فردگرایی در ایران از نوع خودخواهانه و غیراجتماعی (وجه منفی) بوده است.
وی میگوید: رواج ارزشهای فردگرایانه انتظارات هنجاری متفاوتی را نسبت به جوانان ایجاد کرده و شرایط تازهای را پیشروی جوانان قرار داده است. جوانان کنونی از قدرت و استقلال بیشتری به لحاظ فرصتها برخوردارند و دسترسی به اطلاعات و دانستههای فرزندان بیشتر از والدین شده است.
دکتر صبوری خسروشاهی در همین باره میافزاید: در این فرایند پدر دیگر مرجع قدرت نیست. نهاد خانواده مانند گذشته دیگر تنها گروه مرجع نیست و دیگر نقش منحصر به فرد را در جامعهپذیری جوانان ندارد. اهمیت خردهفرهنگها و شیوههای جدید برای جوانان، زندگی درون خانواده را به چالش کشیده است. نسل جوان دیگر چندان خود را در چارچوب هنجارهای گذشتگان تعریف نمیکند و به دنبال گروههای مرجع جدید و الگوهای جدید برای خود است تا جایی که در جامعه میان جوانان و بزرگسالان شاهد کمترین اتفاق نظر در زمینهی فرهنگ عمومی نظیر معاشرت قبل از ازدواج، ازدواج با خویشاوندان، نحوهی گذران اوقات فراغت و رفتارهای مذهبی هستیم.
اما میزان فردگرایی در فرزندان خانوادههای ایرانی چقدر رشد کرده است؟
این جامعهشناس با اشاره به تحقیقاتی که در همین زمینه با همکاری دکتر سعید معیدفر انجام داده است، میگوید: ارزشهای فردگرایانه در جامعه ما توسعه یافته و هر فرد برای اهداف فردی ارزشی قائل است. جوانان حق خود میدانند که در دوران جوانی هر آرزویی را دنبال کنند، اما در عین حال رعایت حقوق دیگران را مد نظر دارند و هر کاری را که دوست داشته باشند انجام نمیدهند که این حاکی از توجه به ملاحظات اجتماعی است.
فردگرایی فرزندان خانوادههای ایرانی در حد متوسط است
عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی با بیان اینکه میزان فردگرایی در میان فرزندان خانوادههای جامعه ایران در حد متوسط است و رابطهی معناداری بین جنسیت، گروه سنی، سطوح تحصیلی با فردگرایی فرزندان وجود ندارد، میافزاید: فردگرایی افراد از سویی این امکان را فراهم کرده است که به حوزههای خصوصی توجه بیشتری کنند و از سویی دیگر در روابط اجتماعی خود دیگران را ببینند.
نگاهی به تحقیقات انجام شده درباره میزان فردگرایی فرزندان در خانوادههای ایرانی
از مجموع 398 پاسخگوی شرکتکننده در تحقیق دکتر صبوری خسروشاهی که با 11گویه شاخصی، میزان فردگرایی را مورد بررسی قرار داده است، 43 درصد تمایل به جمعگرایی داشته، 20 درصد در حالت بینابینی قرار دارند و 37 درصد تمایلات فردگرایانه دارند.
جوانان چه میخواهند؟
عدم دخالت خانواده در خیلی از کارها، زندگی مستقل، دنبال کردن آرزوهای دوست داشتنی به عنوان حق یک جوان، از جمله شاخص های مورد تاکید جوانان در خانوادههای ایرانی بوده که البته اهمیت دادن به مشورت با خانواده در بیشتر موارد، اهمیت قائل شدن برای انتظارات خانواده در کنار علائق جوانان در تحقیق مورد بررسی، پررنگ بوده است. به عبارتی جوانان کمتر خود تصمیمی دارند و به انتظارات خانواده و دیگران اهمیت میدهند.
وی با اشاره به حد متوسط تمایلات فردگرایانه در میان فرزندان خانوادههای جامعه و اینکه پژوهشهای پیشین (نوروزی 1375، میرزایی 1384، اعظم آزاده 1386) نیز موید همین نتایج بوده است میافزاید: این بدان معناست که افراد در پی کسب هویت شخصی هستند و ورود ارزشهای جدید و پذیرش آن از سوی جوانان فرآیند رشد فردگرایی را اجتنابناپذیر کرده است. به عبارتی نسل جوان دیگر خود را در چارچوب هنجارهای گذشتگان تعریف نمیکند و به دنبال الگوهای جدید زندگی برای خود است.
کاهش احساس تعلق به هنجارهای خانوادگی
دکتر صبوری خسروشاهی میگوید: میتوان پیشبینی کرد با گسترش ارزشهای فردگرایانه ما شاهد تضعیف رابطه فرزندان با والدین و کاهش احساس تعلق به هنجارهای خانوادگی باشیم؛ یعنی فرزندان احتمالا دیگر مانند گذشته والدین را در حوزههای مختلف نظیر نحوهی گذران اوقات فراعت، انتخاب همسر، آرزوها و اهداف شخص و حریم خصوصی خود کمتر همراهی خواهند کرد و این بدان معناست که پیوند و ساختار رابطه والدین و فرزندان دگرگون شده است و نتیجه آن کاهش ارزشها و هنجارهای مشترک میان آنها.
شیوه خطای دولتها
اما فردگرایی خودمدارانه که در نظام خانواده شکل میگیرد، یک سوی ماجراست؛ ساختارهای اجتماعی در این زمینه نقش پررنگی دارند. درحالیکه باید تاکید کرد فرهنگ کار جمعی، اکتسابی و آموختنی است، دولتهای ما در زمینه تمرین دادن مردم برای انجام کار جمعی در جامعه چندان موفق نبودهاند و سیاست فرهنگی مشخصی را اجرا نکردهاند.
نه تنها تمرین دادن جامعه به انجام مداوم کارهای جمعی با برنامههای فرهنگی مغفول مانده، بلکه دولتهای ما، شیوهی اعتمادسازی که زیربنای پذیرش کار جمعی است را هم به خوبی نیاموختهاند و برعکس، ناخواسته در جهت تخریب اعتماد هم عمل کردهاند.
بارزترین نمونه اخیری که میتوان از آن به عنوان عدم موفقیت در همراهسازی مردم در یک سیاست جمعی از آن یاد کرد «گام دوم هدفمندسازی یارانهها» بود که [تنها دو میلیون و 400 هزار نفر از گرفتن یارانهها انصراف دادند و به دیده اعتماد به سیاست اقتصادی دولت نگریستند و 73 میلیون نفر علیرغم تبلیغات رسانه ملی، برای دریافت یارانه ثبتنام کردند! چنین نتیجهای خبر از وجود یک خلأ بزرگ به نام «تیم فرهنگی خبره» در کنار «تیم اقتصادی» برای پیشبرد سیاستهای کلان اقتصادی میدهد.]
شاهد آشکار آسیب دیدن اعتماد مردم در گام دوم هدفمندسازی یارانهها، همچنین شیوهی غلط اطلاعرسانی و اعلام سیاست دولت پس از ثبتنامها برای ادامه پرداخت یارانهها بود؛ اول مردم را دعوت به انصراف کرد و یارانه را حق نیازمندان دانست؛ در ادامه پس از انصراف جمع اندکی از مردم – در قیاس با حجم بالای یارانهبگیران - به دلیل عدم انجام کار فرهنگی برای اقناع مردم توسط تیم فرهنگی زبده و با تجربه و بعد از آن که توفیقی در این دعوت به انصراف غیرنیازمندان نیافت، برخلاف سیاست قبل از ثبت نام مبنی بر شناسایی ثروتمندان و حذف افراد غیرنیازمند، پس از مشخص شدن آمار نهایی انصرافدهندگان، در نهایت اعلام کرد که به همه ثبت نام شدهها یارانه میدهد!
پرواضح است که اعتمادسازی نخستین شرط موفقیت همراهسازی مردم است، مردمی که باید قبل از آن روحیه جمعگرایی را با احساس امنیت و اطمینان دستیابی به حقوق خود بسیار تمرین کرده باشند.
دکتر اشرف بروجردی، محقق حوزه علوم اجتماعی و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در تبیین ضرورت اعتمادسازی برای اجرای سیاستهای کلان بویژه در حوزه اقتصادی به خبرنگار شفقنا میگوید: در موضوعی مثل یارانهها که مردم همیشه در حالت یاس و امید و دچار تعارض گرفتن و نگرفتن بودند و حتی سیاست دولت قبلی و فعلی برای پرداختن آن یکسان نبود، نباید به کار فرهنگی این سیاست تا این حد بیتوجه عمل میکردیم.
به گفته وی، اصولا برای نفوذ معنا و اثرات یک سیاست به افکار عمومی و سطوح مختلف، ما نیازمند برهه زمانی مشخص برای انجام کار فرهنگی هستیم؛چرا که مهمترین اصل در این میان باور مردم است. مردمی که هنوز در سیاستهای اقتصادی دولتها از اعتماد کافی برخوردار نیستند و به دلیل بیثباتی دولت قبل در اجرای سیاستهای اقتصادی، باور آنها لطمه دیده است.
دکتر بروجردی خاطرنشان میکند: در چنین شرایطی ، دولت یازدهم برای پیشبرد یک سیاست مهم اقتصادی به هیچ وجه نباید از ادبیات تهدید «جریمه میکنیم» استفاده میکرد که بار روانی بسیاری برای جامعه داشت و مردم هم بر این باور بودند که پس ما هم از حق خودمان دفاع میکنیم.
وی در نقد سیاست فرهنگی دولت یازدهم در گام دوم هدفمندسازی یارانهها میگوید: دولت باید تا جایی که میتوانست ضمن پرهیز از ادبیات تهدید «جریمه میکنیم» از ادبیات تشویق در گفتار و نیز در عمل استفاده میکرد و با اجرای برنامههایی به انصرافدهندگان منزلت اجتماعی خاصی میداد و مثلا آنها را تا مدتی از معافیت مالیاتی در موضوعی و تشویقهایی از این دست بهرهمند میکرد.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در بیان نقص فرهنگی دیگر دولت در سیاست گام دوم هدفمندسازی یارانهها تاکید میکند که در ادبیات خود مسوولان هم تعارض شدید وجود داشت و مردم به احساس اعتماد و امنیت روانی لازم برای انصراف از یارانه نرسیدند.
وی با انتقاد از شیوه رسانه ملی در کار فرهنگی انصراف از یارانهها، نکته دیگری از دیدگاه دولت مغفول مانده را عدم بهرهگیری از سازمانهای مردم نهاد و شبکههای اجتماعی برای کمک به موضوع دانسته و میگوید: مسوولان ما یاد نگرفتهاند که از بدنه جامعه ایده بگیرند و آنچه که خودشان فکر میکنند درست است را انجام میدهند.
دکتر بروجردی معتقد است که دولت در موضوع یارانهها خوب میدانداری نکرد و با ادامه سیاست پرداخت یارانهها به همه ثبتنام شوندهها این سوال برای انصرافدهندگان همچنان وجود خواهد داشت که دیگران میبرند، چرا ما بهرهای نبریم و در یک سود جمعی عقب بمانیم؛ و این به اعتماد عمومی بازهم لطمه خواهد زذ.
آخرین آزمون جامعه برای تقویت روحیه جمعگرایی به مدد سیاست اثرگذار فرهنگی، انصراف از یارانهها بود که ناموفق نشان داد. این شواهد درحالیست که [ذهنیت کنشگران در بررسی مسائل اقتصادی و اجتماعی که رنگ گرفته از شیوهی اعتمادسازیهاست، بسیار مهم است]. بسیاری از مسائل اجتماعی قبل از آنکه عینا در جامعه بروز یابند، از نظر ذهنی تبدیل به دلمشغولی میشوند و ایجاد مشکل و مانع میکنند. مطمئنا اگر مدیران و تصمیمگیران جامعه خواهان ایجاد عدالت و توسعه به واسطه اصلاح سیاستهای اقتصادی هستند ناگزیر از اصلاح بیاعتمادی برای جدانشدن شهروندان از ساختار قدرت هم هستند و «توسعه اقتصادی» بدون «اقناع فرهنگی» ممکن نمیشود.
از سویی دیگر میتوان نتیجه گرفت که نامگذاری امسال به نام اقتصاد و فرهنگ از سوی مقام معظم رهبری، پیام پیوند معنادار این دو در مقام اجرا را به همراه دارد.
پس پرواضح است که اجرای سیاستهای اقتصادی، بدون پایههای فرهنگی، سیاستهای سست گونهای است که زمان را از دست داده و فقط حواشی را به جای اصل، تحویل مخاطبان خود خواهد داد؛ لذا ما به شدت برای کارهای گروهی و سیاستهای جامعه نیازمند «مدیریت کارآمد فرهنگی» هستیم.
نظر شما