جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۱
کد خبر: 112048

دکتر نیکلاس براون، استاد رشته روان شناسی دانشگاه پنسیلوانیا و نویسنده کتاب پر فروش و کاربردی " بازسازی زندگی بعد از طلاق " با ارئه راهکارهای مختلف به افراد کمک می کند تا پس از متارکه کردن به آدم سابق تبدیل شوید.

سلامت نیوز : دکتر نیکلاس براون، استاد رشته روان شناسی دانشگاه پنسیلوانیا و نویسنده کتاب پر فروش و کاربردی " بازسازی زندگی بعد از طلاق " با ارئه راهکارهای مختلف به افراد کمک می کند تا پس از متارکه کردن به آدم سابق تبدیل شوید.


گام نخست: انکار
به گزارش سلامت نیوز به نقل از سلامانه، باورتان نمی شود این اتفاق برای تان افتاده است. حس می کنید کابوس می بینید و هر لحظه ممکن است از خواب بپرید و از شرش خلاص شوید.


گام دوم: ترس
وقتی باور کردید متارکه کرده اید، ترس ها به سوی تان هجوم می برند.


گام سوم: سازگاری
برای از میان بردن ترس ها هر کاری می کنید. برخی از آنها نتیجه می دهند و بعضی نه.


گام چهارم: تنهایی
حالا که بعضی از راه حل های تان برای زندگی مستقل جواب نداد، احساس تنهایی می کنید. به سرتان می زند دو نفری راه حل پیدا کردن چقدر راحت بود. احساس تنهایی بعد از طلاق یکی از آن گردنه هاست که اگر از آن بگذرید بقیه گام ها راحت تر طی می شوند.


گام پنجم: یافتن دوستان قدیمی
در این گام برای رفع احساس تنهایی دنبال یک دوست می گردید. ابتدا به سراغ دوستان قدیمی می روید. مشکل تازه شروع می شود. بعضی ها، دوستان مشترک شما و همسرتان بوده اند. بعضی ها بعد از جدایی رابطه شان را به هر دلیلی با شما کم کرده اند. بعضی ها را خودتان طرد کرده اید، اما می توانید دوستان تان را پیدا کنید.


گام ششم: احساس گناه و طرد شدن
احساس گناه و طرد شدن دو روی یک سکه اند. اگر شما پیشنهاد دهنده جدایی باشید احساس گناه می کنید و اگر مخاطب این پیشنهاد باشید احساس طرد شدن.


گام هفتم: اندوه
غم و اندوه قلب تان را تسخیر می کنند و حس می کنید چیز بزرگی را از دست داده اید. همیشه بعد از هر از دست دادنی غم انسان را در بر می گیرد.


گام هشتم: خشم
پس از پشت سر گذاشتن غم، خشم سر و کله اش پیدا می شود. احساس می کنید در حق تان بی انصافی شده و یک نفر حق زندگی مشترک خوب را از شما گرفته است. آن آدم کسی نیست جز همسر سابق تان.


گام نهم: رها کردن

حالا رها می کنید. می خواهید از زندگی قبلی دل بکنید. اکنون متوجه می شوید از نظر فیزیکی جدا شده اید اما از نظر ذهنی نه. دل کندن کاری سخت و ممکن است.


گام دهم: خود ارزشمندی
بالاخره زمان بازگشت حس های مثبت فرا می رسد. اولین حس این است که من آدم با ارزشی هستم. چیزی که طلاق ممکن است آن را له کرده باشد. آخر این گام به احساس خودارزشمندی می رسید.


گام یازدهم: انتقال
حالا دیگر بیدار شده اید و می خواهید آثار گذشته را از زندگی تان پاک کنید. به این دوره می گویند مرحله انتقال.


گام دوازدهم: صداقت
حالا دیگر نمی خواهید خودتان را پشت نقاب پنهان کنید؛ نقاب قهرمان ( طلاق روی من بی تاثیر بوده است )، نقاب قربانی ( همه چیز تقصیر او بوده است )، می خواهید خودتان باشید.


گام سیزدهم: عشق
گام سیزدهم نحس نیست. اتفاقا عشق اینجاست که سر بر می آورد. اینجاست که فکر می کنید ممکن است کسی من را دوست داشته باشد؟


گام چهاردهم: اعتماد
حالا دیگر می توانید به جنس مخالف دوباره اعتماد کنید. کاری که به خاطر زخم عاطفی تان بسیار مشکل است.


گام پانزدهم: تمایلات جنسی
شما هم مثل سایر انسان ها تمایلات جنسی دارید. ممکن است در این مدت درگیری های ذهنی آن را کم یا بیش از حد زیاد کرده باشد. در این مرحله به تعادل می رسید.


گام شانزدهم: استقلال
حالا می توانید مستقل باشید. استقلال فقط مالی و فیزیکی نیست. اینجا به استقلال ذهنی نیز می رسید.


گام هفدهم: هدفمندی
ذهن مستقل هدف گذار است. در این مرحله برای زندگی تان هدف گذاری می کنید.


گام هجدهم: آزادی
بالاخره خودتان را رها می کنید. اینجاست که می توانید دوباره به فکر رابطه های جدید باشید چون ذهن تان تحت تاثیر رابطه قبلی نیست.

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • ح م ۰۶:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۹
    1 0
    سلام.ممنون از سایت خوبتون. اینجانب الآن 3 ساله که از همسرمن جداشدم. من خیلی همسرم ودختر وزندگیمودوست داشتم 13سال باهم زندگی کرده بودیم. تااینکه یک سالی میشد همسرم گوش به حرف من نمیکرد.چندجلسه رفت فیلمبرداری مجالس عروسی. به اوگفتم دیگه نمیخوام بری فیلمبرداری.درجواب گفت به توربط نداره اگه نزاری برم فیلمبرداری میرم خونه بابام وطلاق میگیرم.یکسال میشد که باهم همبسترنبودیم. هر جدامیخوابیدوروزبه روزافزون دورترمیشدتااینکه یه ارث به من رسیدووقتی دیدپول دارم. بهونه درست کردو رفت درخواست مهریه وطلاق نمود. بالج و لجبازی ازهم جداشدیم. ودخترم راکشیدطرف خودش وقتی برای ملاقات دخترم شکایت کردم. ومحکومش کردم. دخترم به قاضی گفته بود. خودم نمیخوام پیش بابام برم. الان 2 ساله دخترمو ندیدم. ولی همسرم خیلی دوست دارم. مطمینم اونم منودوست داره. خواهشا بااین تفاصیراینجانب رادرموردبرگرداندن همسرم به زندگی مشترک ویه زندگی ایده آل راهنمایی نمایید. وراهکارهایی راکه برای این امرلازم هست راتوضیح دهید.باتشکر