سلامت نیوز: خشونت در هر كشوري بالا باشد معنايش اين است كه فشارهای اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي روي افراد آن جامعه زياد است.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه آرمان ،در كشور ما فشارهاي اقتصادي نقش پر رنگتري در اين رابطه دارد. وضعيت به گونهاي است كه افراد مجبور ميشوند دو يا سه شيفت كار كنند. از طرف ديگر، امنيت شغلي نيز ندارد، كارشان به آنها اعتباري نميدهد و هر لحظه نيز ممكن است شغل خود را از دست دهند. جامعهاي كه جوانان در آن تحصيل ميكنند، به دانشگاه ميروند و از مقاطع بالا فارغالتحصيل ميشوند اما، در رابطه با آنها تبعيض اعمال ميشود.
اين تبعيضها از درون خانواده شروع ميشود: پدر يك فرزند را حمايت مالي ميكند و ديگري را نه. همچنين در مدرسه معلم به دانشآموزي كه پول بيشتري دارد درس خصوصي ميدهد. در محل كار هم درگيري ميان كارمندان زياد است و با هر اختلاف كوچكي رئيس سر كارمندانش فرياد ميكشد در حالي كه، بهطور معمول اگر كارمندي كار اشتباهي انجام ميدهد بايد اخطار بگيرد. در خيابان هنگام رانندگي نيز همه ما ميدانيم چه رفتاري داريم. اينكه چرا با كوچكترين اتفاقي كه ميافتد افراد عصبانی میشوند، به علت فشارهايي است كه وجود دارد. به ياد داشته باشيم هيچ فردي خلاف كار و زورگو به دنيا نميآيد. افزايش خشونت به اين معنا است كه مسائل اجتماعي افزايش پيدا كرده است.
هنگامي كه يك پدر به قصد كشت فرزندش را ميزند، در آن لحظه كودك را نميبيند بلكه، آزارها را ميبيند و فكر ميكند آن كسي را آزار ميدهد كه مقصر فشارها است وگرنه، چرا يك پدر بايد دست فرزند خود را با سيگار بسوزاند. چرا يك زوج با يك دعواي كوچك كارشان به طلاق كشيده ميشود؟ اين به دليل اين است كه افراد جامعه به دليل فشارهايي كه بر آنها تحميل ميشود در لحظاتي كه خشونت از خود بروز ميدهند در حالت تعادل به سر نميبرند. يكي از دلايلي كه اوباش در جامعه زياد شدهاند اين است كه نهادهاي مسئول، قدرت لازم در حل اختلافات را ندارند. هنگامي كه يك فرد چك بانكي دارد و اين چك برگشت ميخورد، او به دادگاه ميرود اما، باز هم نميتواند پول خود را دريافت كند به همين دليل، آن فرد به شخصي پول ميدهد تا بتواند طلب خود را بگيرد. براي مثال اگر در اين مورد قانون ميتوانست كاري انجام دهد اين اتفاق نميافتاد. در واقع، زيربناي خشونت در جامعه مشكلاتي است كه افراد با آن مواجه هستند. فردي كه يك بار به زندان ميرود به اعمال مجرمانه خود ادامه ميدهد چرا كه، آبرويش ريخته شده است.
بنابراين پيش از اينكه اين اتفاقات بيفتد بايد راهحلي پيدا كرد. البته خشونت در جامعه به آدم كشي يا ضرب و شتم محدود نيست؛ رفتاري كه از نظر روحي نيز به افراد آسيب بزند خشونت محسوب ميشود. هنگامي كه با فرد به گونهاي برخورد ميشود كه شخصيت او خرد ميشود يا شخصي كه به دليل نداشتن اوضاع مالي نا مناسب حاضر ميشود هر كاري را كه كافرما ميگويد، انجام دهد و سرخورده ميشود، به پرخاشگري روي ميآورد. اگر پولي از كسي گرفته شود يا دزديده شود، در نهايت ممكن است پرداخت شود و دو طرف بيحساب شوند اين در حالي است كه آسيبهاي روحي و رواني را هيچ چيز نميتواند جبران كند. به نظر ميرسد در اين زمينه بايد به دو رهنمود توجه كرد: يكي از آنها شايسته سالاري است؛ اينكه مسئولاني كه انتخاب ميشوند تخصص لازم را داشته باشند. مورد دوم پاسخگويي است. به نظر ميرسد اگر نهادهايي پاسخگو داشتيم اين چنين خشونت در جامعه رشد پيدا نمیکند. براي كاهش اين مشكلات در جامعه مسئولان نيز بايد نقش داشته باشند. آنها بايد براي كار اشتباهي كه ميكنند پاسخگو باشند. هنگامي كه شهروندان پاسخي دريافت نكنند، آيا نبايد انتظار داشت كه پرخاشگر شوند؟ بايد به صورت ريشهاي خشونت در جامعه از بين برود. يك جوان 22 ساله تحت انواع فشار قرار ميگيرد و سپس به اعتياد روي ميآورد. در بروز آسيبهاي اجتماعي، خانواده و جامعه نقش مهمي دارند به همين دليل است كه در بيشتر جوامع هنگامي كه يك فرد جرمي مرتكب ميشود جامعه محكوم ميشود و نه فرد چرا كه، بدون شك امكاناتي در جامعه وجود نداشته كه چنين اتفاقي افتاده است.