اظهارات زن جوان را دختر ۱۳ ساله و مادرشوهرش نیز تایید کردند و گفتند مردان ناشناس چهره خود را نپوشانده بودند ولی نام آن ها را نمی دانیم اگر ببینیم چهره آن ها را می شناسیم. آن ها همچنین اظهار داشتند ما خیلی ترسیده بودیم چون آن ها از روی در حیاط وارد شدند و نوزاد را از آغوش مادرش جدا کردند!

سلامت نیوز: اظهارات زن جوان را دختر ۱۳ ساله و مادرشوهرش نیز تایید کردند و گفتند مردان ناشناس چهره خود را نپوشانده بودند ولی نام آن ها را نمی دانیم اگر ببینیم چهره آن ها را می شناسیم. آن ها همچنین اظهار داشتند ما خیلی ترسیده بودیم چون آن ها از روی در حیاط وارد شدند و نوزاد را از آغوش مادرش جدا کردند!

ساعت ۵ بامداد روز گذشته، ماموران کلانتری کاظم آباد مشهد در تماس با قاضی علی موحدی راد از مرگ نوزاد ۴۰ روزه ای خبر دادند که توسط خودرو اورژانس به بیمارستان طالقانی منتقل شده بود. پزشک قانونی نیز پس از معاینه جسد و در تماس تلفنی به قاضی ویژه قتل عمد اعلام کرد: «نوزاد دختر بر اثر شکستگی جمجمه جان باخته است.»

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه خراسان، قاضی شعبه ۸۰۵ مجتمع قضایی شهید قدوسی  از زنی به نام «آ» خواست ماجرای نزاع را توضیح دهد. آن زن گفت: به همراه چند زن دیگر داخل کوچه نشسته بودیم که این مرد (خطاب به جوان ۲۴ ساله) با خودرو از کنار ما عبور کرد به او گفتم یواش الان فرزندم را زیر کرده بودی! او حدود ۱۰ قدم آن طرف تر از خودرو پیاده شد و گفت: مواظب فرزندت باش اگر زیر کردم خودم جواب می دهم! بعد از رفتن او خواهرش آمد و گفت: دیه اش را با بیمه ماشین می دهیم. بعد از این ماجرا شوهرم که از بیرون آمد موضوع را به او گفتم و همسرم به خانه آن ها رفت و درگیری شروع شد. این در حالی است که آن ها با ضربه ای که به خواهرم زده اند الان در بیمارستان بستری است.

«ر» متهم دیگر نیز گفت: وقتی ما با «ح» (جوان راننده) درگیر شدیم داماد آن ها از پشت سر با تبر به ما حمله کرد که من از پشت سر مجروح شدم. باجناق «ر» نیز که سعی می کرد حقیقت ماجرا را عنوان کند گفت: من ندیدم چه کسی در این درگیری مرا چوب زد ولی من شکایتی نکردم تا این که وقتی فهمیدم آن ها از من شکایت کرده اند من هم شاکی شدم. در ادامه رسیدگی به این پرونده نزاع، جوان راننده نیزمدعی شد: وقتی با خودرو از کوچه عبور کردم آن ها یک طرف کوچه نشسته بودند و طرف دیگر هم خودرو پارک بود ولی من فقط به او گفتم شما باید مواظب فرزندتان باشید که مدتی بعد همسرش با لگد در خانه ما را کوبید در حالی که ناسزا می گفت با من درگیر شد در این هنگام همسایگان ما را از هم جدا کردند ولی دیشب (شب شنبه) که من برای مسافرکشی رفته بودم ۲ مرد ناشناس از طرف آن ها و از روی در حیاط وارد خانه ام شدند و دختر ۴۰ روزه ام را به زمین کوبیدند و به قتل رساندند.

همسر جوان ۲۴ ساله نیز گریه کنان گفت: شب بود مادرشوهر و خواهرشوهرم در حال تماشای تلویزیون بودند و من هم غذا درست می کردم که ناگهان ۲ مرد ناشناس وارد خانه ام شدند من جیغ کشیدم اما آن ها نوزادم را از آغوش من گرفتند و به زمین کوبیدند که دخترم سیاه شد. در این هنگام آن ها فرار کردند و من فریادکنان از همسایگان کمک خواستم و با اورژانس دخترم را به بیمارستان بردیم اما او دیگر علایم حیاتی نداشت. اظهارات زن جوان را دختر ۱۳ ساله و مادرشوهرش نیز تایید کردند و گفتند مردان ناشناس چهره خود را نپوشانده بودند ولی نام آن ها را نمی دانیم اگر ببینیم چهره آن ها را می شناسیم. آن ها همچنین اظهار داشتند ما خیلی ترسیده بودیم چون آن ها از روی در حیاط وارد شدند و نوزاد را از آغوش مادرش جدا کردند! جلسه رسیدگی به پرونده قتل به این جا که رسید، قاضی موحدی راد به اظهارات زن جوان ظن برد. او طرفین پرونده را از اتاق بازپرسی بیرون کرد و از مادر نوزاد متوفی خواست تا به دقت به سوال هایش پاسخ دهد. طرح چند سوال فنی و تخصصی از سوی قاضی موجب شد تا زن جوان درباره چگونگی ورود مردان ناشناس و همچنین درگیری بین آن ها دچار تناقض گویی شود.

قاضی موحدی راد خطاب به زن جوان گفت: دیگر چاره ای نداری جز آن که حقیقت ماجرا را بازگو کنی! زن نگران و مضطرب اشک هایش را پاک کرد و گفت: دخترم از دستم افتاد و مردان ناشناس او را نکشتند.

با این جمله قاضی موحدی راد پرسید اصلا کسی وارد خانه شما نشده است این هم یک ماجرای ساختگی است؟ زن جوان ادامه داد: من دروغ گفتم شب روی اپن آشپزخانه نشسته بودم و نوزادم را در آغوش گرفته بودم که دختر دیگرم گفت مادر مرا هم بالای اپن ببر! وقتی خم شدم دست او را بگیرم نوزادم به زمین افتاد اما قاضی باز هم سخن او را باور نکرد و گفت: تو و نوزادت با هم افتاده اید؟ او گفت: بله وقتی خم شدم هر دو با هم سقوط کردیم که من روی فرزندم افتادم و او جان سپرد. آن شب هم هیچ کس وارد منزل ما نشد اما من از مادرشوهر و خواهرشوهرم که بعد از این ماجرا به منزل ما آمده بودند خواستم این داستان را بازگو کنند چرا که بعد از ماجرای نزاع با همسایگان همه این اظهارات را قبول می کردند. راننده جوان هم وقتی در جریان ماجرای سقوط فرزندش قرار گرفت در حالی که اشک می ریخت فقط به چهره همسرش نگاهی انداخت و منتظر نظر قاضی شد. در نهایت نیز طرفین با شرایطی از یکدیگر گذشت کردند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha