ساکنان این مناطق برای دریافت خدماتی از قبیل حمل و نقل عمومی، بهداشت، آموزش و پرورش، آب و شبکه فاضلاب و... هیچ موقع در اولویت قرار ندارند.

سلامت نیوز: ساکنان این مناطق برای دریافت خدماتی از قبیل حمل و نقل عمومی، بهداشت، آموزش و پرورش، آب و شبکه فاضلاب و... هیچ موقع در اولویت قرار ندارند.

از میدان‌های گل کاری شده عبور کن، بلوارهایی را که با شمشادها و گل‌های نسترن و رز تزئین شده‌اند را هم نادیده بگیر و به پاساژ‌ها و سیتی سنترها، برج‌ها و ساختمان‌هایی که با نمای گرانیت و شیشه رفلکس، حس ثروت و رفاه و خریدن و دست به جیب کردن را به تو القا می‌کنند، نگاه نکن. مقصد تو انتهای همه این خیابان هاست. جایی که شهر تمام می‌شود. جایی که تعارف و رودر بایستی و تشریفات کنار گذاشته می‌شود. جایی که هرچه از مرکز فاصله می‌گیری انگار از زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کنی هم عقب‌تر می‌روی. از راه‌های اصلی جدا می‌شوی، مدل ماشین‌هایی که از کنارت عبور می‌کنند و حتی ارتفاع و شکل خانه‌ها تغییر می‌کند. حالاخیابان‌ها و کوچه‌ها محل بازی کودکان شده، تل‌های زباله در تقاطع هر کوچه با خیابانی روی هم انباشته شده است. در چشم اندازشمالی سایه‌های برج‌ها و ساختمان‌های بلند شهر را می‌بینی که در هاله دود و گرد و غبار شناورند. انگار به قدر صد سال از آن‌ها دور شده‌ای. عبور از متن به حاشیه شهر انگار که گذشتن از تونل زمان است.

فرقی نمیکند که درکجا باشند. شلنگ آباد ، کوت عبدالله، گاومیش آباد و... در اهواز یا چلی آباد، شیر آباد، همت آباد و... در زاهدان یا کال زرکش، التیمور، جاده خاکی، گل ختمی و... در مشهد و... آنچه در کوچه و خیابانهای بیش از 700نقطه و مرکز حاشیه نشینی در کل کشور میبینی کمابیش یکی است.
زبالهها در خیابانها و کوچهها تلنبار شده، فاضلاب رو باز است و برکههای متعفن و سیاه فاضلاب در جای جای خیابانها و کوچه دیده میشود. روزهای ناتمام کودکان و نوجوانان این محلهها و شبه شهرکها و شهرها، در کوچههای خاکی، خرابهها و در کنار نخالههای ساختمانی، زباله و فاضلاب و... میگذرد و این حکایت حاشیهنشینهاست. کسانی که کسی نمیخواهد آنها را ببیند. مایه سر افکندگی شهرند. حتی خودشان هم نمیخواهند که خود را ببینند. وقتی از آنها بپرسی کجا زندگی میکنی از گفتن نشانی محل سکونت خود تعلل میکنند. وقتی اسمشان به میان میآید انگارهها و برداشتهای ذهنی شنونده از وضعیت آن محله در ذهنش نقش میبندد. محله خلافها، غربتیها، مهاجرها، قاچاقچیان، معتادها و...

اینجا پاتوق است، احتیاط کنید!
گویی پژوهشهای علمی و دانشگاهی هم با این انگارهها و قضاوتهای عمومی همداستانی دارد. نتایج پژوهشی که بوسیله کارشناسان پلیس آگاهی با هدف بررسی تأثیر حاشیه نشینی بر جرایم اجتماعی انجام شده نشان میدهد در شهر مشهد 4/63 درصد از مجرمان در مناطق حاشیه شهر ساکن بودهاند (مناطق پایین، متوسط و بالای شهر هرکدام 8/9 درصد محل سکونت مجرمان بوده است). جرم حمل سلاح غیر مجاز، 1/97 درصد در مناطق حاشیه نشین و 9/2 درصد در مناطق پایین شهر که شباهت بیشتری با مناطق حاشیه دارد روی داده است.
تقریباً نیمی از موارد جرایم مربوط به مشروبات الکلی، (6/43 درصد) مربوط به مناطق حاشیه و 9/21 در منطقه پایین، 6/12 در مناطق متوسط و 9/21 درصد هم در مناطق بالای شهر بوده است. در جرم آدمربایی، 50 درصد در مناطق حاشیه، 3/33 درصد مناطق متوسط و 3/8 درصد هم مناطق بالا روی داده است. نتایج پژوهش دیگری که در خصوص بررسی پیامدهای حاشیهنشینی بر نظام فرهنگی مشهد انجام شده گویای آن است که وجود شرایط اقتصادی- اجتماعی نامطلوب مزمن در زندگی حاشیهنشینان، براساس شاخصهای عینی نظیر پایین بودن سطح درآمد و توانمندی مالی، پایین بودن ضریب اشتغال و متوسط سطح تحصیلات، وجود ناامنیهای اجتماعی گوناگون از سرقت گرفته تا مواد مخدر و مزاحمتهای خیابانی و غیره، نگرش و الگوهای رفتاری حاشیهنشینان را در تعامل با سازمانهای شهری و سایر شهروندان به سمت و سویی نامطلوب سوق میدهد.
نتایج میدانی این تحقیق نشان میدهد که 70 درصد پاسخگویان حداقل وقوع یکبار جرایم (سرقت، اعتیاد، توزیع مواد مخدر و مزاحمتهای خیابانی) را مشاهده کردهاند و قریب به 50 درصد آنان دو بار و بیشتر وقوع این جرایم را مشاهده کردهاند. نتایج یک پژوهش دیگر نشان میدهد که یک پنجم زندانیان در مشهد در نقاط حاشیهای سکونت داشتهاند و 30 نفر از زندانیانی هم که اهل مشهد نبودهاند در نقاط حاشیهای شهرهای دیگر سکونت داشتهاند.
اگر چه حاشیه نشینی مسأله مشترک همه کلانشهرهای ایران است اما مشهد به دلیل نوع ساختار جمعیتی حاشیه نشینهای بیشتری را به خود جذب کرده است. در حال حاضر یک سوم جمعیت مشهد در حاشیه زندگی میکنند و ضریب رشد جمعیت در نقاط حاشیهای این شهر بسیار بیشتر و سریعتر از نقاط مرکزی و سکونتگاههای رسمی این شهر است. در حال حاضر 66 منطقه بهعنوان سکونتگاه های غیر رسمی در این شهر شناسایی شدهاند. اکثر خانههای حاشیهنشینها پلاک شهرداری ندارد، انشعابات آب و برق ندارد. فقدان خدمات زیرساختی و زیربنایی، فرسودگی بافت، وضعیت نامناسب ساختمانها، مقاوم نبودن سازهها، نامشخص بودن وضعیت مالکیت، تغییر کاربری، غیرمسکونیبودن محلهها، تنگی معابر، فقدان کاربریهای موردنیاز و آموزشجرم را میتوان از جمله مهمترین مشکلات حاشیههای شهر دانست.

مهاجرت زاییده خشکسالی و خشونت
آب که نباشد، زمین میمیرد، سفره خالی میشود، خاکستر مرگ بر سر روستا پاشیده میشود و آن هنگام زمان مهاجرت است. 15 سال خشکسالی مداوم در سیستان و بلوچستان، روستاها را خالی از جمعیت کرد و دیوارها و کوچههای روستا زیر ریگ و شن حاصل از باد دفن شدند و در سوی دیگر چهار راه رسولی زاهدان به پاتوق سرگردانی جمعیت بیکار تبدیل شد. چهار راهی که به تناسب حال و وضعیت مهاجران،  نام چهارراه «چه کنم» و «غریب آباد» به خود گرفت.
فشار مهاجران در زاهدان هم به خاطر خشکسالی و مهاجرت روستاییان بوده و هم به دلیل ورود اتباع افغانی مجاز و اکثراً غیرمجاز به این شهر. حاشیههای خارج از متن و شهروندان غیر رسمی در زاهدان بسیارند. زاهدان کلانشهری است که در کمتر از 80 سال سابقه شهرنشینی و بیش از یک میلیون نفر جمعیت، از مهاجرت گروههای مختلف شکل گرفته است که بخش مهمی از این مهاجران در محلات قدیمی و حاشیهای ساکن شدهاند.
شهر زاهدان دارای نقاط حاشیهای زیادی است مانند: شیر آباد، کریم آباد، بابائیان و... اما منطقه حد فاصل شیر آباد و همت آباد؛ خیابان آزادی جنوبی است که به چلیآباد مشهور شده است، منطقهای است با سطح بالای آسیب و جرایم.
مرزی بودن استان سیستان و بلوچستان، آسیبهای ناشی از حاشیه نشینی را در این استان چند برابر کرده است. سکونتگاههای غیر رسمی در حاشیه زاهدان، محل بروز جرایم و بزهکاریهای متعدد است.
این توصیف از وضعیت یکی از نقاط حاشیهای شهر زاهدان که حدود 10 سال پیش به آنجا رفته بودم، وضعیتی است که هنوز هم در نقاط حاشیهای این شهر حاکم است. جایی که آب لوله کشی نداشت. کودکان پا برهنه بودند و بیش از 80 درصد زنان با مردان افغانی ازدواج کرده بودند. مشکلات وقتی به فاجعه نزدیک میشد که میفهمیدی که همه این زنان با افغانیهای غیرمجاز ازدواج کردهاند. فرزندان حاصل از این ازدواجها شناسنامه نداشتند و ولادت آنها در هیچ سند رسمی و حکومتی ثبت نشده بود. پدرانشان خانواده را رها کرده بودند و به افغانستان و پاکستان رفته بودند.
یکی از زنان که حدود یکسال از شوهرش خبر نداشت میگفت: نمیدانم شوهرم چند زن دارد. یکی از زنانش را در کریم آباد میشناسم اما بقیه زنانش را که در افغانستان و پاکستان هستند ندیدهام و نمیشناسم. این زن از شوهر خود که تاریخ عقدشان در پشت جلد یک قرآن ثبت شده بود، 4 بچه داشت. بچههایی که شناسنامه نداشتند، تحصیل نمیکردند و...
کریمآباد در شرق زاهدان یکی از نواحی حاشیهنشین این شهر است که حدود 35درصد جمعیت آن را مهاجران افغانی و 65 درصد آن را نیز مهاجران روستایی که از سایر نواحی استان سیستان و بلوچستان به زاهدان آمدهاند، تشکیل میدهد. عمده جمعیت ساکن در کریمآباد (58 درصد) به دلیل پایین بودن سطح سواد و مهارت در بخش غیررسمی اقتصاد، جذب شده و به شغلهای کاذب و انگلی رو آوردهاند. سرانه فضای مسکونی 17 و جمع سرانههای شهری کریمآباد 27/2 متر مربع است و در عینحال 76 درصد خانوارها تنها در یک یا دو اتاق زندگی میکنند. 80/7 درصد واحدهای مسکونی فاقد پروانه ساختمان هستند. همچنین وجود مسیرهای روباز فاضلاب و فضاهای غیربهداشتی از ویژگیهای این منطقه حاشیهای است.
به گفته حسینعلی شهریاری نماینده مردم زاهدان در مجلس شورای اسلامی حاشیه نشینی در شهر زاهدان به یک بحران حل نشدنی تبدیل شده است و حاشیه نشینی 200 هزار نفر در زاهدان به شکلگیری بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی منجر شده است.
وی با بیان اینکه در میان شهرهای ایران زاهدان از جمله شهرهایی است که حاشیه نشینی درآن رواج گستردهای داشته است گفت: حاشیهنشینی یکی ازعمدهترین و شاید نابهنجارترین معضلات شهری زاهدان به حساب میآید که غالباً مناطقی که درگیر این معضل هستند انواع واقسام نابهنجاریهای اجتماعی را در خود جای دادهاند.
وی افزود: هجوم مهاجران به حاشیه شهرها و افزایش حاشیه نشینی، باعث به هم ریختگی اجتماعی و فرهنگی شهر زاهدان میشود.

وارونگی جمعیت چگونه رخ داد؟
شهر نشینی به معنای کار و کسب و روابط شهروندی متفاوت با روستاها بیش از 50 سال است که در شمال، جنوب، شرق و غرب کشور عمومی شده است. مراکز شهری از تهران و کرج گرفته تا اصفهان، شیراز، اهواز، مشهد، زاهدان، تبریز، ارومیه، اردبیل، رشت، ساری و... در طول این سالها رفته رفته رو به گسترش بودهاند و جمعیت روستاهای دور و نزدیک را به سوی خود بلعیدهاند. در طول 5 دهه روند حرکت جمعیتی از روستا به شهر با آهنگ تند و کند ادامه داشته و متوقف نشده است. حاشیهها، همیشه ایستگاههای اولیه پذیرش مهاجران دل از روستای پدری کنده به شمار می رفته اند. 
مصطفی ازکیا در کتاب جامعه شناسی توسعه خود تأکید میکند: «حاشیه نشینی در ایران به دو دوره پیش و بعد از انقلاب تقسیم میشود. هر یک از این دو دوره تفاوتهایی با یکدیگر دارند، ولی به لحاظ افزایش نرخ رشد جمعیت و برخی علل ساختاری، تشابهاتی نیز دارند. شروع حاشیهنشینی در ایران را میتوان در دهههای نخستین قرن حاضر و بخصوص در دهه 1430 دانست؛ یعنی زمانی که از یک سو گسترش تأسیسات شهری و شبکههای ارتباطی  همچنین افزایش درآمد حاصل از نفت، موجب رونق شهرها و ایجاد جاذبههای شهری شد و از سوی دیگر، اصلاحات ارضی و مکانیزاسیون، دافعههای روستایی را تشدید کرد.»
بعد از انقلاب اسلامی، با وجود تحولات ساختاری و اولویت بخشیدن به بخش کشاورزی، همچنین توجه بیشتر بر استمرار عواملی نظیر اختلاف سطح دستمزد و امکانات رفاهی بین شهر و روستا، علل دیگری نیز به وجود آمدند که از آن جمله میتوان از تقسیم زمین در نقاط شهری و افزایش سطح آگاهی روستاییان نام برد.
سرمایه گذاریهای دولت در بخش کشاورزی و ارائه امکانات خدماتی مانند راه، آب، برق، خدمات بهداشتی، آموزشی و غیره، اگرچه موجبات دلبستگی بسیاری از روستائیان را فراهم کرد، لیکن زمینه مناسبی نیز برای مهاجرت کسانی که به لحاظ مالی تمکن بیشتری پیدا کرده بودند یا به سطح بالاتری از سواد و تحصیلات دست یافته بودند، فراهم کرد.
درعین حال باید خاطرنشان کرد که با وجود تحولات صورت گرفته، به دلیل کافی نبودن امکانات زیربنایی برای ایجاد اشتغال در نقاط روستایی و سیاستهای اقتصادی خاصی که از اواخر دهه 1360 آغاز شد، مهاجرت به شهرها همچنان ادامه یافت؛ به طوری که رشد جمعیت شهری طی دوره بیست ساله پیش از انقلاب (یعنی بین سالهای 55-1335) با نرخ رشدی معادل 5 درصد افزایش داشت و این روند در دوره بیست ساله بعد از انقلاب (75-1355) با نرخی معادل 4/3 درصد ادامه پیدا کرد.
بر اساس پژوهشهای جمعیت شناسی در ایران روند توسعه شهر نشینی در ایران را میتوان به سه دوره تقسیم کرد: دوره اول که از دهه 1300(انحلال سلسله قاجاریه) شروع و به اصلاحات ارضی دهه 1340 ختم میشود، دوره دوم پس از اصلاحات ارضی آغاز و تا پیروزی انقلاب می باشد و دوره سوم که از پیروزی انقلاب شروع و تاکنون ادامه دارد.
در دوره اول رشد جمعیت شهر نشین از 28 در صد در سال 1300 به 5/34 درصد در سال 1340 رسیده است و در دوره دوم از 5/34 درصد در سال 40 به 51 درصد در سال 1360 رسیده است (حسامیان، 1375 ص21) و در دوره سوم با رشدی به نسبت شتابان از 51 درصد در سال 1360 به 71 درصد در سال 1385 رسیده است.

اینجا کسی شهروند نیست
دکتر محمد آستانه پژوهشگر مسائل اجتماعی میگوید: «سکونتگاههای حاشیه شهر را نه میتوان شهر دانست و نه روستا. روابط بین آدمها با یکدیگر و با نهادهای رسمی دولتی و غیر دولتی در این نقاط روابط شهروندی محسوب نمیشود از سوی دیگر روابط روستایی که مبتنی بر غریبه نبودن، نظارتهای درونی و بیرونی بر یکدیگر، آیین مداری، پیوند و ارتباط معیشتی و حسی با طبیعت و... است جای زیادی در بین ساکنان این مراکز ندارد.
علاقه عاطفی به سرزمین و خانه مهمترین احساسی است که در فرد میتواند انگیزه آبادی و رونق سرزمین و مشارکت در توسعه شهر یا روستای خود را بر انگیزد. بر اساس پژوهشهایی که انجام شده، احساس عاطفی نسبت به موطن در بین حاشیه نشینان نسبت به ساکنان روستاها و نقاط رسمی شهرها در ضعیفترین وضعیت قرار دارد.
در سال 84 پژوهشی میدانی در 10نقطه حاشیه نشینی در مشهد انجام شد. جامعه هدف ما در این پژوهش کل خانواده بود. یعنی میخواستیم نظر پدر، مادر و فرزند را درباره جایی که در آن زندگی میکنند، احساسی که نسبت به آن دارند و اینکه در 10 سال آینده دوست دارند در آنجا بمانند یا خیر بپرسیم.
این پژوهشگر و جامعه شناس میافزاید:  در حوزه جامعه شناسی شهری اصلی وجود دارد و آن تبادل و تعامل شهر و شهروند است. این تعامل پیوسته است. پرداخت عوارض شهری، نماکاری و زیباسازی ساختمانی که در آن  زندگی میکنیم، مشارکت همسایه ها برای پاکیزه نگهداشتن محله یا حفظ امنیت محله، پرداخت حق شارژ توسط ساکنان یک آپارتمان، استفاده داوطلبانه از وسایل حمل و نقل عمومی، پرداخت مالیات و... این رفتارها در واقع دادههای شهروند به شهر است.
شهر به اتکای همین رفتارهای شهروندان است که رونق و سامان میگیرد و نظم شهری بر آن حاکم میشود. در برابر این دادهها شهروند انتظار دریافتهایی هم از شهر دارد. امنیت و رونق کسب و کار و بهداشت، درمان و آموزش و پرورش در دسترس بودن شبکه حمل و نقل عمومی، امکانات و خدمات اوقات فراغت و... انتظاری است که شهروند از شهر دارد. با تبادل این دادهها و ستادهها تعامل سازنده و رو به آینده بین شهر و شهروند ایجاد میشود.
این جامعه شناس در ادامه میگوید: حال باید دید در سکونتگاههای حاشیه شهرها تا چه حد این تعامل مستمر برقرار است. در اغلب کشورهای در حال توسعه واکنش نهادهای عمومی و دولتی اعم از شهرداری یا ادارات آب، برق، گاز، بهداشت و آموزش به زیستهای حاشیه ای، به رسمیت نشناختن آنها بوده است.
مراکز و سکونتگاههای حاشیهای از بدو پیدایش تا دهها سال بعد همواره در چالش و جدال مستمر با این نهادها برای دریافت خدمات همسان و مشابه ساکنان محدوده رسمی شهر بودهاند. شما ملاحظه میکنید فردی که ملکی در نقاط حاشیهای شهر میخرد ابتدا آن ملک قولنامهای است.
یعنی مالکیت فرد از نظر نهادهای عمومی، خدماتی و دولتی به رسمیت شناخته نشده است. سالها طول میکشد تا این ملک شرایط دریافت سند رسمی را پیدا کند.
ساکنان این مناطق برای دریافت خدماتی از قبیل حمل و نقل عمومی، بهداشت، آموزش و پرورش، آب و شبکه فاضلاب و... هیچ موقع در اولویت قرار ندارند. به معنی دیگر از آنجایی که از نظر متولیان خدمات شهری، این محدودهها غیر رسمی هستند، «شهروند» بودن ساکنان این محدودهها نیز به رسمیت شناخته نمیشود. با توجه به این نحوه رفتار، نباید انتظار داشت ساکنان این محدوده ها رفتاری داشته باشند که شهروندان محدوده های رسمی شهر دارند.
به خاطر همین گریز از پرداخت مالیات، نپرداختن عوارض شهری، استفاده قاچاقی و مخفی از خدمات عمومی با عناوینی چون برق صلواتی و آب سلامتی و...»

منبع:روزنامه ایران

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha