زمانی که ترس های انسان در مسیری قرار بگیرد که کارکرد اصلی اش را نداشته باشد خود ترس تبدیل به یک عامل تهدید کننده می شود و اینجاست که تر س باعث می شود آنطور که باید از زندگی مان لذت نبریم . مهم‌تر از همه ترس های بی جا باعث گریز انسان از موقعیت ها و فرصت های استثنایی و بزرگی در زندگی می‌شود که به خاطر ترسیدنمان از آنها دوری می کنیم.

ترس هایتان را بشناسید

سلامت نیوز: زمانی که ترس های انسان در مسیری قرار بگیرد که کارکرد اصلی اش را نداشته باشد خود ترس تبدیل به یک عامل تهدید کننده می شود و اینجاست که تر س باعث می شود آنطور که باید از زندگی مان لذت نبریم . مهم‌تر از همه ترس های بی جا باعث گریز انسان از موقعیت ها و فرصت های استثنایی و بزرگی در زندگی می‌شود که به خاطر ترسیدنمان از آنها دوری می کنیم.

دکتر فرزین رضاعی، دانشیار روان‌پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کردستان در هفته نامه زندگی مثبت نوشت: ترس بخش جبران ناپذیر و طبیعی زندگی همه انسانهاست هیچ کس بدون ترس نمی تواند به زندگی اش ادامه دهد. در واقع بخش قدیمی مغز انسان این‌گونه برنامه ریزی شده که در مقابل رویدادهای آسیب رسان گریز داشته باشد که این بخش از مغز با حیوانات تا حدودی مشترک است. اما مشکل اینجاست گاهی اوقات ترس در موقعیت هایی ایجاد می شود که اثری از تهدید واقعی وجود ندارد. برای مثال اگر شما حیوان خطرناکی را داخل اتاقتان ببینید طبیعی است که بترسید و پا به فرار بگذارید و یا در وسط خیابان اگر اتومبیلی با سرعت به شما نزدیک شد، به صورت اتوماتیک واکنش هایی در شما ایجاد می شود اما ترسیدن آنجا تبدیل به مشکل می شود که فرد برای موضوعی بترسد که چندان آسیب جانی به دنبال نداشته باشد و در این مورد نمی توان نام این ترس را خطر گذاشت. در واقع موضوع خود ترس نیست بلکه مهم این است که ترس های انسان در کجا باعث ایجاد اختلال در عملکرد می شود و چه تاثیرات منفی را درزندگی فرد به جای می‌گذارد. به عبارت ساده تر زمانی که ترس های انسان در مسیری قرار بگیرد که کارکرد اصلی اش را نداشته باشد خود ترس تبدیل به یک عامل تهدید کننده می شود و اینجاست که تر س باعث می شود آنطور که باید از زندگی مان لذت نبریم . مهم‌تر از همه ترس های بی جا باعث گریز انسان از موقعیت ها و فرصت های استثنایی و بزرگی در زندگی می‌شود که به خاطر ترسیدنمان از آنها دوری می کنیم.

اضطراب ها را بهتر بشناسیم

اما سوال اینجاست که چگونه می شود با ترس مقابله کرد؟ قبل از پاسخ به این سوال باید با انواع اضطراب آشنا باشیم. در این مورد باید بدانیم که ما با 2 نوع تر س روبه رو هستیم. در واقع احساساتی که در آن بیم و ناامنی وجود دارد به 2 دسته تقسیم می شوند. نوع اول احساساتی است که ما نام آن را ترس می‌گذاریم و نوع دوم اضطراب نامیده می‌شود. ترس ها را می توان جزو فوبیا به حساب آورد مثل کسانی که از ارتفاع، مکان های دربسته و یا حیوانات می ترسند که اگر این ترس ها در زندگی افراد تاثیر منفی بگذارد باید با آن مقابله کرد.در واقع این موارد را جزو اضطراب باید نام برد که نوعی نشخوار فکری است. اما نگرانی هایی وجود دارند که معمولی نیستند برای مثال اگر در فلان آزمون قبول نشوم چه اتفاقی می افتد و یا اگر چک من برگشت بخورد چه می شود و نگرانی هایی از این قبیل. این موارد جزو فوبیا نیستند بلکه نوعی پیش بینی آینده است که زنجیره ای از افکار نگران کننده در آن وجود دارند که گویی تمام نشدنی است.

اضطراب اگر از نظر شدت و مدت زمان با واقعه‌ای که شخص منتظر آن است هماهنگی و همخوانی داشته باشد «اضطراب معمولی» نامیده می شود .

این نوع اضطراب چندان بد نیست چون برانگیزاننده است و فرد را برای رویارویی با شرایطی خاص آماده می کند اما غیر از این حالت را « اضطراب پاتولوژیک» می‌نامند. برای مثال قبل از رسیدن زمان امتحان اضطراب بیشتری در فرد تولید می‌شود و به واسطه این اضطراب درجه هوشیاری بیشتر شده و مطالب را با سرعت بیشتری در حافظه می سپاریم.

در واقع نقش اضطراب در این مورد مثبت و تاثیرگذار بوده است. اما گاهی اضطراب تبدیل به عاملی بازدارنده می شود که نمی توانیم حواسمان را متمرکز کنیم و درس بخوانیم چون وجود اضطراب در این حالت باعث به هم خوردن خلق و خو شده و خوابی آرام را از ما می‌گیرد و حتی ممکن است فکر کنیم هرآنچه که خوانده ایم در حافظه مان پاک شده است که همه این عوامل باعث می شود که نتوانیم در آزمونی که پیش رو داریم، نتیجه خوبی به دست بیاوریم. این حالت را نگرانی پاتولوژیک یا مرضی می نامیم.

مقابله با اضطراب

اولین قدم برای مقابله با اضطراب شناخت خودمان است. با خودشناسی خود بدون اینکه بخواهیم از قبول واقعیت طفره برویم، اضطراب‌هایمان را شناسایی می کنیم و با مواردی که جزو اضطراب های مخرب هستند رو به رو می شویم. ممکن است فردی اضطراب های زیادی در زندگی داشته باشد اما تا مدت ها این حس را پنهان کند و یا اصلا اطلاعاتی در مورد آن نداشته باشد. یعنی فرد اجتناب هایش را آنقدر هوشمندانه انتخاب می کند که حتی خودش هم نمی داند دوری از یک سری فرصت ها در زندگی به خاطر اضطرابی است که در خود او وجود دارد. بگذارید با یک مثال این موضوع را روشن تر کنیم. شخصی را در نظر بگیرید که به اظطراب جمعی دچار است و به همین دلیل نمی تواند در جمع حاضر شود و با اعتماد به نفس صحبت کند.

وقتی پیشنهاد ترفیع شغلی به این شخص داده می شود او نمی پذیرد و به بهانه اینکه تمایلی به قبول مسئولیت های بیشتر ندارد، از قبول پیشنهاد سرباز می زند. چون می داند ترفیع شغلی مساوی است با حضور بیشتر در جمع و سخنرانی کردن بیشتر و همین اضطراب او را از این فرصت دور می کند.


چرا می ترسیم؟

قدم بعدی برای مقابله با اضطراب این است که به تجزیه و تحلیل اضطراب‌هایمان بپردازیم. ببینیم راجع به موضوعی که در ذهنمان است به چه دلیل واهمه و ترس داریم و آن را مشخص کنیم و ببینیم این اضطراب و ترس تا چه اندازه به واقعیت نزدیک است یعنی بررسی کنیم این طرز فکر واقعی است و یا یک تحریف و مبالغه‌ای است که بی جهت در ذهنمان آن را پرورانده‌ایم.

بعد از اینکه اضطراب هایمان را شناسایی کردیم باید بر اساس یک برنامه منظم با آنها مقابله کنیم. در مواردی که اضطراب ها خفیف است می توان خود شخص این کار را انجام دهد و قدم به قدم اجتناب را بشکند.

مثلا شخصی که از صحبت کردن در جمع واهمه دارد از قدم کوچک شروع کند و برای شروع یک بحثی هرچند کوتاه را با یک فرد غریبه داشته باشد تا ترس از صحبت کردن در او از بین برود. در واقع این موضوع دقیقا مانند ورزش‌های بدنسازی است. همانطور که برای تقویت عضله های بدن باید قدم به قدم پیش رفت در مورد مقابله با اضطراب هم باید به تدریج و آهسته و البته مرتب قدم برداشت. اما در موارد شدید باید با یک مشاور صحبت کرد تا با استفاده از تخصص و دانش با اضطراب رویارو شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha