سلامت نیوز :در بسیاری از جوامع، آمار دقیقی از تجاوزهای جنسی و قربانیان آن در دست نیست، اوضاع در کشور ما نیز به همین شکل است و برخی باورهای فرهنگی و اعتقادی مانع از آن میشود که قربانیان از تجاوز به خود خبر دهند. در این شرایط، قربانی تا پایان عمر یا با ترس از افشا شدن رابطهای که نقشی در آن نداشته زندگی میکند و یا به فکر انتقام از دیگران میافتد. متأسفانه متجاوز نیز در بیشتر موارد بدون هیچگونه نگرانی به زندگیاش ادامه میدهد و حتی گاهی عمل خود را ناشی از قدرت و برتریاش میداند. برابر آمارهای جهانی، زنان و کودکان، بیشترین قربانیانِ تجاوزهای جنسی هستند و بسیاری از کارشناسان براین باورند که بخش قابل توجهی از تجاوزها هیچگاه به نهادهایی مانند پلیس گزارش نمیشود.
دکتر سعید معیدفر، جامعهشناس و از اعضای شورای راهبردی کاهش آسیبهای اجتماعی شهر تهران، در گفتوگو با سپیدة دانایی به ریشهیابی این موضوع پرداخته که چرا قربانیان تجاوز، خود را از جامعه جدا و همواره آنچه را که بر سرشان آمده پنهان میکنند.
او بر نقش NGOها یا همان سازمانهای مردمنهاد نیز تأکید دارد و معتقد است که دولت باید با حمایت از فعالان مدنی به شکلی غیرمستقیم از قربانیان حمایت کند. معیدفر مؤلفههای اصلی جوامع دارای بیشترین تجاوز را نیز دو چیز میداند؛ فقراقتصادی و فقر فرهنگی. آنچه در ادامه میخوانید حاصل این گفتوگوست:
جرایم جنسی- مانند تجاوز- بیشتر در چه جوامعی رخ میدهد؟
افرادی که دست به این کار میزنند، بیشتر کسانی هستند که دارای اختلالات روانیاند و قدرت کنترل خود را ندارند، اما در بعد اجتماعی به نظرم این موضوع ناشی از نوع نگاهی است که در جوامع مختلف به جنس زن وجود دارد. به نظرم در جوامعی که به زن به عنوان یک کالای جنسی نگاه میشود، مردان تملک زن را حق خود میدانند و به خود اجازه میدهند که هر کاری که میخواهند با جنس مخالف انجام دهند. پس میتوان گفت که تجاوز در جوامعی که این تلقی عمومیت دارد، بیشتر رخ میدهد.
متأسفانه در کشور ما نیز مناطقی هست که به دلیل پایین بودن سطح فرهنگ و دانش، مردان، جنس زن را به عنوان جنس دوم و جزو داراییهای خودشان میدانند. البته نمیخواهم بگویم که روابط خارج از چارچوب زناشویی در مناطق برخوردار وجود ندارد، اما توجه داشته باشید که این نوع رابطه از نوع تجاوز نیست و با رضایت دو طرف است و باید در جایی دیگر آن را مفصل بررسی کرد.
[quote-left]در جوامعی که به زن به عنوان یک کالای جنسی نگاه میشود، مردان تملک زن را حق خود میدانند و به خود اجازه میدهند که هر کاری که میخواهند با جنس مخالف انجام دهند. [/quote-left]
پـس معتقدید که تجاوز عمدتاً در میان افـرادی رخ میدهد که از نظر فرهنگی و اجتماعی در جایگاه پایینتری قرار دارند؟
معمولاً همینطور است. یعنی در مناطقی که سطح دانش اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پایینی دارد، نگاه شیءانگارانه و کالایی به زن نیز وجود دارد و همین موضوع میتواند زمینهساز تجاوز باشد، البته این امر قطعی نیست و شرایط دیگری نیز ممکن است در وقوع تجاوز دخیل باشد. وجود برخی محدودیتها نیز میتواند زمینهساز تجاوز شود. در جوامعی که ارتباط میان دو جنس محدود باشد، این نوع روابط حکم تابو پیدا میکند.
متأسفانه این روابط در جامعة ما نیز بسیار تحریم شده است تا جایی که میبینیم بحث تفکیک جنسیتی نیز در دانشگاهها به راه افتاده است، در صورتی که میشد یک ارتباط معمولی بین دو جنس در محیطهای آموزشی یا محله وجود داشته باشد. به نظر من این تابوی جنسی یکی از شکلهای بارز مسئله افزایش تجاوز است. به بیانی دیگر، میتوان گفت وقتی تحریمها در روابط دو جنس بیشتر شود، این تحریم و تابو از طریق تجاوز شکسته میشود و ابعاد منفی ایجاد میکند.
البته روابط و شرایط دیگری نیز در وقوع تجاوز و جوامعی که تجاوز در آن رخ میدهد اثرگذار است که باید به شکل دقیقتر بررسی شود.
در کشور ما وضعیت قربانیان تجاوز جنسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
حدود 30 تا 40 سال قبل نوعی از تجاوز که تجاوز بزرگسالان به کودکان بود در جامعة ما آمار قابل توجهی داشت و همین موضوع سبب نگرانی خانوادهها شده بود. به نظر میرسد امروزه تجاوز بزرگسالان به کودکان خیلی کمتر شده و اگر رخ دهد در محدوده خانواده و از سوی نزدیکان و محارم است. اما در مورد دیگر قربانیان تجاوز، طبیعی است افرادی که مورد تجاوز قرار میگیرند شرایط روحی حادی پیدا میکنند و خودشان را در قالب فردی هتک شده و فروریخته تصور میکنند که در این باره روانشناسان باید صحبت کنند اما در بعد اجتماعی معتقدم که قربانیان تجاوز شرایط خیلی بدی در جامعه پیدا میکنند و متأسفانه از سوی جامعه به آنان برچسبهای نادرستی زده میشود که همین هم کار را دشوارتر میکند و آنان را بیشتر به انزوا میکشاند.
میتوان گفت همین ترس از برچسب خوردن باعث میشود که آنان این موضوع را پنهان کنند؟
بله، به دلیل همین ترس از برچسب خوردن، عدهای حتی آن را به پلیس هم گزارش نمیدهند، چراکه قربانی گمان میکند اگر کسی از آنچه بر او گذشته مطلع شود، دیگر نمیتواند در جامعه زندگی کند و به عنوان یک شهروند عادی
شناخته شود.
بحث اینجاست که این افراد چقدر از سوی جامعه پذیرفته میشوند و چقدر خودشان وارد جامعه میشوند؟
در کشـــــورهای توسعهیافته، این برچسب غیراخلاقی کمتر به قربانیان تجاوز زده میشود و به همین دلیل آنها بیشتر وارد جامعه شده و به دنبال گرفتن حق خودشان میروند، اما متأسفانه در جامعه ما تجاوز بیش از آنکه برای متجاوز بیهویتی ایجاد کند، قربانی را بیهویت میکند و بدیهی است که در این شرایط قربانی از انگ خوردن میترسد؛ چراکه قربانی پس از اعلام موضوع، بار دیگر احساس قربانی شدن در جامعه را پیدا میکند و دیگران به عنوان فردی که رفتاری زشت مرتکب شده به او نگاه میکنند و همین برچسب پیامدهای ناگوار و سنگینی برایش ایجاد میکند. پس میتوان گفت که نه جامعه برخورد درستی با قربانیان دارد و نه خود قربانیان به دلیل ترس از پیــــامدها وارد جامعه میشوند.
برای حل این مسئله چه باید کرد؟
باید سطح علمی فرهنگی جامعه ارتقا یابد و امیدوارم با تغییری که در سطح سواد شهروندان رخ داده این برچسب نیز به جای اصلی خود بازگردد و به جای اینکه به قربانی زده شود، به عامل اصلی تجاوز بچسبد. یکی دیگر از اقدامات اثرگذار را رسانهها و دستگاههای فرهنگی میتوانند انجام دهند. باید روی بحث ارزش و ضدارزش کار کرد و به شیوههای مختلفی آن را وارد جامعه کرد.
بنابراین میتوان گفت که هرچه جامعه ما توسعهیافتگی بیشتری پیدا کند و آزادیهای فردی در آن اهمیت بیشتری بیابد، میتوان در حوزههای مختلف از جمله همین موضوع قربانیان تجاوز کار فرهنگی کرد.
یکی از بازوهای موثر در این زمینه فعالیت NGOها یا سازمانهای مردمنهـــاد است، نظرشـــما در اینباره چیست؟
قطعاً سازمانهای مردم نهاد (سمنها) نقش مؤثری در این حوزه دارند، اما متأسفانه گویا از نگاه دولتمردان در جامعة ما، سمنها یک تهدید به حساب میآیند و دولتها به جای اینکه گوشهای از مسئولیتهای خود را به سمنها واگذار کنند، در کار این سازمانها مانعتراشی هم میکنند که باید فکری اساسی در این زمینه بشود و به دنبال راهحلهای مناسب باشیم.
شاید دولتها گمان میکنند خودشـان بهتـر میتوانند این موضوعات را مدیریت کنند.
اشتباه همین جاست، معمولاً ثابت شده که دولتها نمیتوانند کمکی در این خصوص داشته باشند؛ بهویژه در بحث قربانیان تجاوز که به نظر میرسد دولتها اثر مستقیم چندانی نمیتوانند داشته باشند و تنها تأثیرشان حمایت از سازمانهای مردمنهاد است؛ چراکه این سازمانها از فعالان مدنی جامعه تشکیل شدهاند و مشکلات اجتماعی هم به دست خود این فعالان حل میشود و آنها میتوانند بیواسطه روی ارزشها تأثیر بگذارند.
در کشـــــورهای توســعهیافته هـــم (سمنها) وارد عمل میشوند؟
بله . یکی از نشانههای توســــعهیافتگی، فعالیت سمنهاست و در کشورهای توسعه یافته نیز هزاران سمن در زمینههای مختلف از جمله کمک به قربانیان تجاوز فعالیت میکنند و حتّی سمنهایی وجود دارند که اعضای آن خود قربانیان تجاوز هستند. در حقیقت این گستردگی و تعداد بالا نه تنها خطرآفرین نیست، بلکه به سرعت میتواند مشکلات را حل کند و فضای جامعه را تغییر دهد، ولی متأسفانه در جامعه ما چندان جا نیفتاده است.
[quote-right]وقتی تحریمها در روابط دو جنس بیشتر شود، این تحریم و تابو از طریق تجاوز شکسته میشود و ابعاد منفی ایجاد میکند. [/quote-right]
پس به عقیدة شما در بحث حمایت از قربانیان تجاوز باید نهادهای مدنی وارد عمل شوند و کار، دولتی نباشد؟
بله و همانطور که گفتم دولت باید به شکل غیرمستقیم و از طریق حمایت از سمنها از قربانیان حمایت کند و من امیدوارم روزی این حس در مردم کشورمان نیز ایجاد شود که خودشان برای حل مشکلاتشان وارد عمل شوند.
موضوع دیگر، بحث پذیرش این افراد در خانواده است. خانوادهها و گروه آشنایان باید چه برخوردی با قربانیان داشته باشند؟
همانطور که اشاره کردم، فردی که مورد تجاوز قرار گرفته احساس طرد شدن دارد و از سوی جامعه طرد هم میشود. تجاوز هم بیشتر در مناطقی که دارای فرهنگ پایین و فقر هستند رخ میدهد و متأسفانه در این طبقات فرآیند طرد قربانی از سوی جامعه به سرعت آغاز میشود و حتی ممکن است آنقدر که روی قربانی فشار اجتماعی و روانی و نیز فشار ناشی از انگ زدن وجود دارد، روی عامل تجاوز نباشد.
در این شرایط بدیهی است که برای حمایت از این فرد، نخست باید کاری کرد که قربانی کمتر احساس طرد شدن داشته باشد. خانوادهها و نزدیکان باید با آغوشی باز و روابطی دوستانه با قربانیان تجاوز برخورد کنند و برای از بین بردن آثار ناهنجار آن تلاش کنند. روانشناسانکمک زیادی میتوانند به خانوادههای قربانیان بکنند. در کنار این اقدامـات، آن وقت سمنها هم میتوانند وارد عمل شوند و حتی قربانی را به عنوان یکی از اعضای خود وارد چرخة مشارکتهای مردمی و فعالیتهای مدنی کنند.
در بحث قربانیـــان به نقش و وظایف دولت اشاره کردیــــد ، در برخورد با متجاوزان وظیفة دولت بهویژه پلیس و دستگاه قضا چه باید باشد؟
درباره متجاوزان حالتهای مختلفی وجود دارد، گاهی قربانیان، خود قربانی یک تجاوز در دوران کودکی بودهاند، مانند بیجه. خب اگر آن زمان این قربانی شناسایی میشد و به جای طرد شدن از سوی جامعه پذیرفته میشد، بیتردید آن حوادث دلخراش رخ نمیداد و اینجاست که نقش حمایت از قربانیان آشکار میشود؛ چرا که حمایت از قربانیان در حقیقت نوعی کاهش آمار تجاوز در آینده را نیز به دنبال دارد. اما برخی دیگر افراد هتاکی هستند و برای قدرتنمایی و زورگویی دست به این کار زدهاند. بنابراین از نظر من باید گذشتة متجاوزان بررسی شود و سیستم قضایی، آنها را متناسب با میزان تقصیر و شرایط روحیشان
مجازات کند.
چقدر جای پژوهش در این موضوع را خالی میبینید؟
پیش از پاسخ به این پرسش باید گفت که کار کردن روی قربانیان تجاوز بسیار دشوار است، اما در کل باید بگویم که چنین پژوهشهایی، بیشتر در جوامع آزاد جواب میدهد و در جامعة ما کارکردن روی موضوعاتی مانند تجاوز و قربانیان تجاوز،کار دشواری است. بنابراین طبیعی است که پژوهشها بهویژه در مورد قربانیان تجاوز کم است.
بیشتر توضیح میدهید که چرا دشوار است؟
اجازه بدهید با یک مثال توضیح دهم؛ مثلاً دربارة روسپیان به مراتب بهتر میتوان تحقیق کرد، چراکه آنان ترسی از برچسب خوردن ندارند و به راحتی حرفشان را میزنند، اما در این مورد قربانیان به دلیل همان ترسی که از برچسب خوردن یا طرد شدن از جامعه دارند، موضوع را پنهان میکنند و حرفی از آن نمیزنند.
از سوی دیگر، اگر اقدام به طرح شکایت کنند بهسختی و با بیانی پرابهام اطلاعاتی در این خصوص میدهند و پس از آن هم علاقهای به بازگو کردن آن ندارند، در حالی که بازگو کردن آن میتواند کمک زیادی به پیشگیری و افزایش اطلاعات شهروندان در برخورد با موارد مشابه کند. در هر صورت من احساس میکنم در حوزة پژوهش هم باید از ظرفیت سمنها استفاده کرد و به کمک آنان به انجام تحقیق در این حوزه پرداخت.
نظر شما