عقربه های ساعت 20:30 را نشان می داد که جوان ۲۵ ساله ای به نام «م» با دختر ۱۶ ساله ای که از چند ماه قبل در پارک آشنا شده بود تماس گرفت و از او خواست برای دیداری حضوری به چهارراه الغدیر در بولوار شهید رستمی مشهد بیاید. دختر نوجوان هم که به همراه خواهر ۱۸ ساله و یکی از دوستانش در خیابان گردش می کرد از این پیشنهاد خوشحال شد و دقایقی بعد به سر قرار رفت.

سلامت نیوز: عقربه های ساعت 20:30 را نشان می داد که جوان ۲۵ ساله ای به نام «م» با دختر ۱۶ ساله ای که از چند ماه قبل در پارک آشنا شده بود تماس گرفت و از او خواست برای دیداری حضوری به چهارراه الغدیر در بولوار شهید رستمی مشهد بیاید. دختر نوجوان هم که به همراه خواهر ۱۸ ساله و یکی از دوستانش در خیابان گردش می کرد از این پیشنهاد خوشحال شد و دقایقی بعد به سر قرار رفت.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه خراسان، در همین حال «م» با موتورسیکلت آپاچی مشکی به کنار دختر ۱۶ساله رسید و مشغول صحبت با او بود که ناگهان «الف» جوان ۲۲ ساله دیگر با موتورسیکلت هوندا به طرف آن ها آمد. او آن قدر عصبانی بود که نرسیده به دختر نوجوان موتورسیکلت را روی زمین رها کرد و در یک چشم بر هم زدن برق تیغه چاقویش در تاریکی شب درخشید. او در حالی که ناسزا می گفت ضربه ای را به گودی گردن و ضربه دیگر را به بازوی «م» فرود آورد و از صحنه حادثه گریخت. دختر ۱۶ ساله و همراهانش نیز که به شدت ترسیده بودند از محل فرار کردند.

این گزارش حاکی است: مصدوم که به بیمارستان امدادی مشهد منتقل شده بود بر اثر عوارض ناشی از اصابت چاقو جان سپرد و لحظاتی بعد ماموران کلانتری مصلی ماجرای این جنایت را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع دادند.

ماموران پلیس موفق شدند با به دست آوردن هویت مقتول، منزل دخترانی را که همراه وی بوده اند  شناسایی کنند و بدین ترتیب بررسی های شبانه درباره این جنایت ادامه یافت. ماموران انتظامی تا ساعت ۴ بامداد روز گذشته در کنار مقام قضایی به عملیات پلیسی خود برای دستگیری قاتل ادامه دادند، اما او به مکان نامعلومی گریخته بود و دامنه این عملیات با همکاری ماموران کلانتری طرق به اطراف شهر نیز کشیده شد تا این که ۳ دختر همراه مقتول دستگیر شدند و پرده از راز این جنایت برداشتند.

در حالی  تلاش کارآگاهان برای دستگیری ضارب ادامه دارد که دختر ۱۶ ساله روز گذشته به قاضی ویژه قتل عمد گفت: شب حادثه «الف» با من تماس گرفت و گفت می خواهد مرا ببیند اما من پاسخ او را ندادم و سپس با «م» که از مدتی قبل با او دوست بودم تماس گرفتم و گفتم «الف» چنین پیشنهادی به من کرده است او هم گفت: پس حالا باید بیایی با هم حضوری صحبت کنیم ولی وقتی سر قرار رفتم این حادثه رخ داد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha