سه‌شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۰

سلامت نیوز :باید یك روز به اینجا بیایی و ببینی كه چرا این‌طور لباس‌ می‌پوشم. مردم نگاه خوبی به زن‌های دستفروش ندارند. از طرف دیگر آدم آبروداری هستم و ممكن است دوست، آشنا، فامیل و همسایه من را ببینند و خودم خجالت می‌كشم. برای همین با این پوشش هم از نگاه مردم در امان هستم و هم از نگاه دوست و آشنا مخفی می‌مانم. خودم هم با وجود اینكه در گرما با این پوشش اذیت می‌شوم اما از نظرهای دیگر احساس آرامش می‌كنم

این روزها خیابان‌ها پر شده از دستفروش‌هایی كه در بساط‌شان هر چیزی پیدا می‌شود. از شیرمرغ گرفته تا جان آدمیزاد. جنس ‌ها را با تعداد بالا از بازار می‌خرند و حراج می‌كنند.

اینكه این جنس‌ها را از كجا تهیه می‌كنند و قیمت اولیه آن چقدر است چندان مشخص نیست. اما هرچه هست برای دستفروش‌ها روزی‌شان حساب می‌شود كه به امید به دست آوردن درآمدی بساط خود را با همین اجناس پر می‌كنند.

قیمت‌های‌شان از مغازه‌ها به نسبت كمتر است؛ اما درمورد كیفیت‌شان نمی‌توان قطعا نظری مثبت داد. چون نمی‌توان از جنس ارزان توقع كارایی چندان بالایی هم داشت. چهارراه ولیعصر خانمی با نقابی سیاه در حال دستفروشی است و شال‌های رنگارنگش را روی پارچه سفیدی پهن كرده و منتظر مشتری است. انگار دستفروش‌ها برای حفظ كسب و كارشان گاهی مجبورند ظاهرشان را هم عوض كنند.

به سراغ او رفتیم تا از زمانی بگوید كه برای امرار معاش مجبور شد دست به این كار بزند.


حراج با قیمت هشت تا 12 هزارتومان

صدایش به دختری 25 یا 26 ساله می‌ماند. شال‌های نخی‌اش را 12 هزار تومان و روسری‌هایش را هشت هزار تومان می‌فروشد. می‌گوید اگر به تعداد بالا از او خرید كنند تخفیف هم می‌دهد.

چندان دوست ندارد به سوال‌های‌مان پاسخ بدهد و فكر می‌كند می‌خواهیم برایش دردسر درست كنیم و دایم می‌گوید من را از نان خوردن نیندازید. حالت چشم‌هایش نشان می‌دهد روزی چندبار زن و مردهای عبوری پیاده‌رو این سوال‌ها را از او پرسیده‌ و بی‌جواب مانده‌اند.

آنقدر به او اطمینان می‌دهیم كه حاضر می‌شود با ما همكلام شود و می‌گوید: «شال و روسری‌ها را عمده از بازار با قیمت پایین می‌خرم و می‌فروشم. قبلا جوراب مردانه و زنانه می‌فروختم و الان چند وقتی می‌شود كه تصمیم گرفتم شال نخی بفروشم. خانم‌ها به سمت این نوع روسری‌ها می‌آیند. زمستان وضعیت فروش جوراب بهتر است.» تمام لباس‌هایش سیاه هستند و حتی نقابی هم به صورتش بسته و غیر از چشم‌هایش نمی‌توان بخش‌های دیگر صورتش را دید. از او درباره نوع پوشش كه سوال می‌كنیم می‌خندد و می‌گوید: «باید یك روز به اینجا بیایی و ببینی كه چرا این‌طور لباس‌ می‌پوشم. مردم نگاه خوبی به زن‌های دستفروش ندارند. از طرف دیگر آدم آبرو داری هستم و ممكن است دوست، آشنا، فامیل و همسایه من را ببینند و خودم خجالت می‌كشم. برای همین با این پوشش هم از نگاه مردم در امان هستم و هم از نگاه دوست و آشنا مخفی می‌مانم. خودم هم با وجود اینكه در گرما با این پوشش اذیت می‌شوم اما از نظرهای دیگر احساس آرامش می‌كنم.»


دستفروشی از مترو تا پیاده‌رو

در ابتدای اینكه تصمیم می‌گیرد برای امرار معاش خودش كار كند، مترو را برای این كار بهترین گزینه می‌بیند و چند وقتی هم در آنجا مانند دیگر دستفروش‌های مترو كار می‌كند اما از آنجایی كه دایما مجبور بود بار خودش را حمل كند و به این طرف و آن طرف بكشاند كمر درد می‌گیرد و دیگر احساس می‌كند نمی‌تواند از پس كاری كه انجام می‌دهد بربیاید. برای همین عطای دستفروشی در مترو را به لقایش می‌بخشد و بعد از كار در مترو چهارراه ولیعصر را به خاطر پر رفت و آمد بودنش بهترین گزینه می‌بیند: «راستش اوایل در مترو دستفروشی می‌كردم؛ اما بعد از مدتی كمردرد مزمن گرفتم و هرشب با آمپول مسكن می‌خوابیدم. این شد كه تصمیم گرفتم در خیابان یك جای ثابت برای خودم دست و پا كنم و در آنجا بنشینم. قبل‌ترها كنار جمهوری بساط می‌كردم اما آنجا به قول معروف دست زیاد است و كاسبی نمی‌چرخد. بعد تصمیم گرفتم بیایم اینجا بنشینم و بساط كنم. بازارش خیلی بهتر است. البته آن طرف چهارراه هم خوب است هرچند وقت یك‌بار جایم را عوض می‌كنم. گاهی اینجا می‌آیم و گاهی آنجایم.»

از درآمد روزانه‌اش كه می‌پرسیم می‌گوید: «صبح تا بروم بازار و برگردم ساعت 11می‌شود، از آن موقع تا ساعت هشت شب به‌طور میانگین 50،40 هزارتومان شال و روسری می‌فروشم. البته آن زمانی كه جوراب می‌فروختم درآمدم كمتر بود. مگر اینكه در برخی روزها مردم زیادی از من جوراب می‌خریدند شاید به 80 هزار تومان هم می‌رسید.» از جایی كه بساط می‌كند راضی است و می‌گوید: « چهارراه ولیعصر محل گذر بسیاری از مردم است. هم كارمندها و هم دانشجوهای زیادی از اینجا می‌گذرند. خانم‌ها هرچقدر هم شال و روسری داشته باشند باز هم دوست دارند بخرند و استفاده كنند. برای همین هیچ‌وقت بازار شال و روسری كساد نمی‌شود. همه دیگر به سمت رنگ‌های شاد رفته‌اند و دیگر زمانه رنگ‌های سورمه‌ای، مشكی، قهوه‌یی گذشته است و مردم رنگ‌های شاد و چند رنگ را می‌پسندند. دانشجوهای گذری و دخترهای جوان بیشترین مشتری‌های من هستند.»


مجبورم ظاهرم را سیاهپوش كنم

از نگاه مردم ناراضی و دلخور است از اینكه خیلی‌ها درك نمی‌كنند شاید یك دختر در زندگی‌اش به جایی برسد كه نیاز مالی پیدا كند و دخترها هم در بعضی از مواقع در زندگی‌شان آنقدر دچار مشكل می‌شوند كه مجبورند دستفروشی كنند: «بعضی‌ها درك نمی‌كنند كه ممكن است یك دختر هم نیاز مالی داشته و مجبور باشد بیاید اینجا گوشه‌ پیاده‌رو دستفروشی كند. خیال می‌كنند من بیكار و علاف هستم. به بهانه‌ خرید كردن می‌آیند آزار و اذیت می‌كنند. این جوری با این لباس‌ها حداقل یك توده حجم سیاه را می‌بینند كه خیلی هم نمی‌شود با او حرف زد. خودم راحت‌تر هستم.

ولی باز هم نمی‌توانم راحت باشم. از آن طرف هم مامورهای شهرداری می‌آیند و بساطم را جمع می‌كنند و می‌برند، باید با آنها هم كنار بیایم. خیلی از آدم‌هایی كه سر بساطم می‌ایستند تنها كاری كه دارند بر هم زدن شال‌ها و روسری‌هاست و بعد از اینكه خیلی خوب آنها را زیر و رو كردند بدون حتی یك معذرت خواهی راه‌شان را می‌كشند و می‌روند. من هم نمی‌توانم به آنها چیزی بگویم و مجبور می‌شم دقایقی درهمی شال‌ها را درست و مرتب كنم.»


دانشگاه را رها كردم، گران بود

در پایان حرف‌های‌مان وقتی می‌رسیم به اینكه چه تحصیلاتی دارد معلوم می‌شود كه درس خوانده دانشگاه است و حسابداری می‌خواند. اما به خاطر اینكه نتوانسته از پس مخارجش بربیاید مجبور شده درسش را رها كند و برای كسب درآمد وارد این كار شود: «چهار سال پیش در دانشگاه، حسابداری می‌خواندم، اما از عهده‌ هزینه‌ هایم برنمی‌آمدم. برای پیدا كردن كار به هر دری زدم اما نتیجه نداشت. در شركت‌‌های خصوصی هم نمی‌توانستم تاب بیاورم. از بیكاری خسته شده بودم تا اینكه با یكی از فروشنده‌های مترو آشنا شدم و دستفروشی را از همان جا شروع كردم.»

مشتری‌هایی دورش را می‌گیرند و در حال نگاه كردن روسری‌ها هستند. قیمت می‌پرسند و آیینه می‌گیرند و خودشان را در آن برنداز می‌كنند تا ببینند كدام یك از شال‌ها به آنها می‌آید.

حرف‌مان كه تمام می‌شود دختر شال فروش دست كش‌های مشكی‌اش را هم دست می‌كند و خودش را سرگرم صحبت كردن با مشتری‌هایش می‌كند به این امید كه یكی از آنها شالی كه بر سر می‌اندازد خوشش بیاید و آن را بخرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha