علاقه زیاد مرد زندانی به همسرش باعث شد او را به دادگاه خانواده بكشاند.

سلامت نیوز: علاقه زیاد مرد زندانی به همسرش باعث شد او را به دادگاه خانواده بكشاند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، زن كه از جنون همسرش خسته شده درخواست طلاق داده اما همسرش می گوید حاضر به طلاق نیست. طبقات مختلف مجتمع قضایی خانواده مثل همیشه مملو از زنان و مردانی است كه برای گرفتن حق و حقوق شان به دادگاه مراجعه كرده اند. بین چشم های گریان و چهره غم زده زنان، اما صورت خندان زن جوانی بیش از همه جلب توجه می كند. می گوید برای طلاق به دادگاه آمده و لحظه شماری می كند تا این اتفاق بیفتد. گواه حرف هایش چشمانش هستند كه می خندد. پدرش هم كنارش نشسته است. او هم دست كمی از دخترش ندارد و خوشحال است بالاخره از شر داماد ناخلفش خلاص می شود. زن یك لحظه هم از ساعت روی دیوار چشم برنمی دارد تا اینكه منشی دادگاه نام او و همسرش را صدا می زند. زن جوان وارد می شود و پس از آن همسرش با لباس زندان در كنارش می نشیند.

زن جوان عجله دارد و قبل از سوال قاضی شروع به صحبت می كند: «آقای قاضی ازدواج مان از اول هم اشتباه بود. زمانی كه با هم ازدواج كردیم، من 17 ساله بودم و او 19 ساله. همسایه بودیم. كم و بیش همدیگر را می شناختیم. شوهرم مرا زمانی كه دختر دبیرستانی بودم دیده بود و از آن موقع پایش را در یك كفش كرده بود كه یا من یا هیچ كس. به پدرم گفته بود اگر دخترتان را به من ندهید، رویش اسید می پاشم. می گفت اگر با ازدواج ما موافقت نكنید، پنج برادرم را می فرستم تا پدر و برادرانت را بكشند. خواهرش هم زیرپایم نشست و مدام زیرگوشم خواند كه برادرم مرد زندگی است و خوشبختت می كند. زمانی كه به خواستگاری ام آمد، كار و بار مشخصی نداشت و از راه شرخری، زندگی اش را می گذراند. وضعیت مالی بسیار خوبی هم داشتند. ما هم اینها را می دانستیم. بالاخره پدرم به خاطر تهدیدهای او، با ازدواج مان موافقت كرد. سه ماه عقد بودیم و بعد از آن رفتیم سرخانه و زندگی مان.
   
    شوهرم به همه سوءظن داشت
    زن ادامه داد: در دوران عقد خیلی خوب بود و هیچ مشكلی با هم نداشتیم. اما او گرگی در لباس میش بود و پس از مدتی روی دیگرش را نشان داد. یك هفته بعد از ماه عسل به خانه مان رفتیم و همان شب برادرش هم بود. با او صحبت می كردم و برادرش یك لطیفه گفت كه من خندیدم. وقتی برادرش رفت، تا می توانست كتكم زد. او بسیار بدبین بود و حتی به برادرهایش هم شك داشت. یك بار كه بیرون رفته بودیم، پسری به من حرف نامربوطی زد كه شوهرم شنید. چاقویش را درآورد و او را با ضربات متعدد چاقو زخمی كرد. یك ماه و نیم زندان برایش بریدند و بعد هم دیه داد.
   
    تعهد اخلاقی نداشت
    زن در حالی كه مرور خاطرات، گذشته باعث شد اشك از چشمانش جاری شود، ادامه داد: یك روز كه رفته بودم ماشینش را تمیز كنم، یك گوشی تلفن همراه پیدا كردم كه با بررسی آن فهمیدم او با زنان و دختران جوان متعددی رابطه دارد. می دانستم اعتراض كنم كتكم می زند. علاقه او به من غیرعادی بود. حتی با هم به یك روانپزشك هم مراجعه كردیم و دكتر گفت كه همسرت از شدت علاقه به تو دچار جنون شده و تمام كارهایی كه می كند از روی علاقه اش است. شوهرم فكر می كرد عشق و علاقه یعنی خریدن كیف و كفش و گوشی گران. نمی دانست كه زن فقط محبت می خواهد. زن خودش را روی صندلی جابه جا كرد و ادامه داد: حدود شش سال از زندگی مان گذشته بود كه فهمیدم او مواد مخدر مصرف می كند. از زندگی دیگر خسته شده بودم .شوهرم موادفروشی هم می كرد و سر همین كار هم یك روز ماموران او را با 50 گرم هرویین گرفتند و به اعدام محكوم شد. اما چون سابقه مواد نداشت، به حبس ابد محكوم شد و الان هم سه سال است كه در زندان به سر می برد. البته در زندان هم كه بود، دست از سرم برنمی داشت و مدام تهدیدم می كرد. می دانست كه تصمیم گرفته ام از او طلاق بگیرم. بعد از اینكه به زندان افتاد، سه سال و نیم در خانه پدرم زندگی كردم و فقط به طلاق فكر می كنم. پس از صحبت های زن جوان، مرد زندانی كه یك لحظه روی صندلی اش آرام و قرار نداشت از قاضی خواست كه حرف بزند. او به قاضی گفت: «نمی خواهم همسرم را طلاق بدهم و او را دوست دارم. در زندگی ام همه كاری برای او كردم، گران ترین وسایل را برایش خریدم تا او را برای خودم داشته باشم. اما حالااو می خواهد از من جدا شود. اینجا هم می گویم اگر به فكر طلاق باشد او را خواهم كشت.» قاضی احمدی در آخر جلسه از دو طرف خواست تا در شعبه 276 دادگاه خانواده با یكدیگر صحبت كنند تا شاید بتوانند قبل از طلاق مشكل شان را حل كنند .
   
   

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha