نگهداری از سگ از سوی خانواده عروس، سرانجام بلای زندگی زوج جوانی شد كه تازه به عقد یكدیگر درآمده بودند. تازه داماد كه تحمل حضور سگ را نداشت و به شدت از حیوان می ترسید، به دادگاه خانواده رفت و تقاضای طلاق داد.

سلامت نیوز: نگهداری از سگ از سوی خانواده عروس، سرانجام بلای زندگی زوج جوانی شد كه تازه به عقد یكدیگر درآمده بودند. تازه داماد كه تحمل حضور سگ را نداشت و به شدت از حیوان می ترسید، به دادگاه خانواده رفت و تقاضای طلاق داد.

به گزارش سلامت نیوز،روزنامه اعتماد نوشت: دخترجوان هنوز هم باورش نمی شود شوهرش تقاضای طلاق داده و می خواهد از او جدا شود. با چشم های بهت زده به او خیره شده و دنبال راهی می گردد تا او را منصرف كند. اما از طرف دیگر از اینكه شوهرش به خاطر چنین موضوعی به دادگاه آمده و تقاضای طلاق داده، پیش خانواده و دوستانش به شدت خجالت زده است. مرد كنارش نشسته و از بی اعتنایی او به حرف های همسرش، مشخص است كه تصمیم نهایی اش را برای جدایی گرفته و حاضر نیست به خاطر حفظ زندگی اش از حضور یك سگ چشم پوشی كند. همسرش با صدای آرامی به او می گوید كه جواب بقیه را چه بدهد. مرد جوان همچنان ساكت است.
   
    بی محلی به سگ
    ساعت 10:30 صبح زمان دادگاه زن وشوهرجوان است و قرار است آخرین صحبت خود را پیش قاضی مطرح كنند. تازه عروس وقتی مقابل قاضی نشست، گفت: «شما بگویید آخر آدم به خاطر یك سگ زندگی اش را از هم می پاشد؟ شوهر من به خاطر همین موضوع پایش را دریك كفش كرده و می خواهد از من جدا شود. این سگ متعلق به خواهرم است و قرار نیست بعد از ازدواج مان در خانه ما زندگی كند. شوهرم به خاطر این موضوع این دعوا را به پا كرده است. روزی كه به خواستگاری ام آمد، می دانست كه خواهرم از یك سگ نگهداری می كند. سگ او از نژاد سگ های فانتزی و كوچك است و ممكن نیست به كسی آسیب برساند. اوایل عقدمان می دیدم كه شوهرم ازسگ خواهرم دوری می كند. برخلاف دیگران كه با حیوان بازی می كردند، او اصلاكاری به حیوان نداشت و اگر به سمت او می آمد، وارد اتاقی می شد و در را هم می بست و سگ هم پشت در همچنان پارس می كرد. هر موقع از او می پرسیدم كه چرا از این حیوان دوری می كنی؟ جواب مشخصی نمی داد.»
   
    باید انتخاب كنی
    دخترجوان نگاهی به شوهرش می اندازد تا تاثیر حرف هایش را روی او ببیند. اما مرد همچنان بی توجه به او و حرف هایش روی صندلی نشسته است. او ادامه می دهد: «چند ماه بعد، از روی رفتارهای همسرم متوجه شدم كه او به شدت از سگ می ترسد و این ترس از دوران كودكی در او وجود داشت. وقتی خواهرم با سگ به خانه پدرومادرم می آمد، به او می گفت كه سگ را از من دور كن. تنهاكه می شدیم صدایش را روی سرش می انداخت و با من به شدت دعوا می كرد و می گفت كه از سگ به شدت متنفر است و اینكه زمانی به دیدنم می آید كه سگ در خانه نباشد. در غیر این صورت تصمیم جدی در مورد زندگی مان خواهد گرفت. وقتی این حرف را زد، به حساب عصبانیتش گذاشتم. یك سال از این موضوع گذشت و یك شب كه شوهرم به خانه مان آمده بود، خواهرم هم با سگش از بیرون آمد. شوهرم متوجه حضور سگ نشد و مشغول پیامك زدن به دوستش بود. سگ به سمت او آمد و وقتی به او رسید، به او پارس كرد. با پارس او شوهرم وحشت زده از جایش پرید و با صدای بلندی سر من فریاد كشید و گفت كه دیگر تحمل این زندگی را ندارد یا باید او را انتخاب كنم یا سگ خواهرم را.»
   
    به شدت به خانواده ام وابسته ام
    دخترك چشم های اشك آلودش را پاك كرد و گفت: «باور كنید من زندگی ام را دوست دارم. اما از طرفی به شدت به خانواده ام وابسته هستم و نمی توانم از آنها بگذرم. چطور به خاطر اینكه خواهرم یك سگ دارد و شوهرم از آن می ترسد، آنها را ترك كنم؟من نمی توانم از خانواده ام بگذرم و بودن با آنها را به ادامه زندگی با همسرم ترجیح می دهم.»
    مرد جوان با اینكه به نظر می آمد، توجهی به حرف های همسرش ندارد، با شنیدن این حرف گفت: « من نمی توانم با سگ زندگی كنم و به شدت از این حیوان می ترسم. حالاكه خانواده ات و آن سگ را به زندگی با من ترجیح می دهی، بهتر است از هم جدا شویم. این حرف اول و آخرم است.»
    قاضی عموزادی رییس شعبه 268 دادگاه خانواده تهران پس از شنیدن صحبت های این زوج آنها را برای رفع مشكل شان به مشاوران معرفی كرد تا در صورتی كه مشكل شان حل نشد در این باره تصمیم بگیرد.
  

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha