سلامت نیوز: یکی از مشکلاتی که در زندگی مشترک زن و شوهرها دیده میشود، این است که پس از مدتی که از ازدواجشان میگذرد، آن عشق و علاقه آتشین، آن مهرورزیهای دلبرانه، آن روابط رمانتیک خلاقانه، آن هیجانات جذبکننده و در کل آن رابطه صمیمانهای که در ابتدای زندگی وجود داشت، بتدریج کمرنگ و کمرنگتر میشود و نکته قابل توجه آن که اغلب همسران هم نمیدانند علت این سردی رابطه چیست و چه شد که آن عشقبازیها و تعلقات خاطری که در زمان آشنایی، نامزدی، عقد و حتی تا مدتی پس از ازدواج در زندگی مشترکشان جاری و ساری بود، کمرنگ شد؟
به گزارش سلامت نیوز به نقل از ضمیمه چاردیواری روزنامه جام جم، شیوا شریعتپناهی، کارشناسارشد روانشناسی و عضو انجمن روانشناسان در این خصوص میگوید: علل سردی روابط همسران بسیار متفاوت است، ولی مهمترین آن این است که در فرهنگ ما با تولد فرزندان، زن و شوهری جای خود را به پدر و مادری کردن میدهد. بسیاری از زن و شوهرها با آمدن بچه جایگاه خود را عوض میکنند و سعی میکنند پدر و مادر خوب باشند تا همسر خوب! بنابراین تمام مهرورزیها، عشقبازیها و محبتهایی که تا قبل از تولد کودک نثار همسر میشد، ناگهان تغییر جهت داده و معطوف به فرزند یا فرزندان میشود. این در حالی است که زن و شوهرهای امروزی با نتایج تربیتی فرزندان خود نشان دادهاند که آنان نسبت به والدین خود ضعیفتر عمل کرده و نهتنها همسر خوبی نیستند، بلکه فرزندان آنان نسبت به کودکان نسل پیشین بیادبتر، شکنندهتر، حرفناشنواتر، وابستهتر و ناسازگارتر شدهاند و با این همه توجه که والدین جدید نسبت به فرزندان دارند باز هم چیزی بدهکار میشوند.
شریعتپناهی بیان میکند، پدر و مادرهای امروزی به اشتباه تصور میکنند اگر از روابط همسری خود بکاهند و تمام توجه را معطوف فرزندان کنند و حتی کوچکترین مسائل فرزند را مدنظر قرار دهند و نسبت به آن حساس باشند، به آنها میگویند پدر و مادر خوب! ولی آنان کلید تربیت را گم کردهاند و این مسیر تربیت، پایانی جز والدین بدهکار و فرزندان طلبکار ندارد و اگر والدین قسمتی از این تلاش و توجه را صرف خود نکنند، دیگر سهمی از انرژی برای انجام وظایف زناشویی به آنان تعلق نمیگیرد و همه انرژی روی فرزندان متمرکز میشود. او ادامه میدهد، تمرکز روی کودک باعث بالا رفتن سطح توقع فرزند شده و وقتی کودک بفهمد که در مرکز توجه قرار دارد، خودخواه بار میآید و این امر، فرصت پویایی شخصیت را از فرزند میگیرد و این موضوع در خانوادههای تکفرزند بیشتر دیده میشود. این روانشناس میافزاید، اگر در برهه خاصی روی شخصیت کودک کار نشود تبدیل به شخصیتی ایستا و منفعل میشود؛ شخصیتی که تحمل آن برای خود فرزند و حتی والدین قابل قبول نیست!
این روانشناس تصریح میکند: زن و شوهری که فرزند را حلقه اتصال خود بدانند و یکدیگر را به خاطر فرزند تحمل کنند یا حتی بر زبان آورند که فقط به خاطر بچه با تو ماندهام در روزگار ما بسیار زیادند. این نوع زن و شوهرها بیشتر از آن که در پی خوشبختی خود باشند به دنبال بدبختیهای خود میگردند و از این که برای خود نمیتوانند کاری کنند، خوشبختی گمشده خود را در فرزندان جستجو کرده و بیش از حد روی درس خواندن و موفقیت تحصیلی و شغلی فرزندان تاکید میکنند که این خود هم برای زن و شوهر و هم فرزندان اضطرابزاست.
شریعتپناهی در پاسخ به این پرسش که با تمام این تفاسیر زن و شوهر خوب بودن بهتر است یا پدر و مادر خوب، میگوید، اگر هر دوی این وظایف با هم اعمال شود بسیار ایدهآل است، ولی اغلب، یکی از این وظایف نادیده گرفته میشود. او تصریح میکند، زن و شوهر خوب و صمیمی بودن ملاک اولیه برای داشتن آرامش و تربیت خوب فرزندان و محور اصلی زندگی خانوادگی است و نباید از یاد برد که تامین نیازهای عاطفی و جنسی و دستیابی به آرامش از جمله مواردی است که موجب میشود فرد با تلاش و همت بسیار دوره تجرد را رها و وارد دوران تاهل شود تا بتواند این قبیل نیازهایش را به حداقل رسانده و تامین کند. پس اگر زن و شوهر نتوانند در زندگی مشترک به نیازهای شخصیشان دست یابند، حتی با خوشبختی فرزندان هم اقناع نخواهند شد و همواره ناخشنودند.
این روانشناس با تاکید بر این که زندگی یک موهبت تکرارنشدنی است، میگوید: هر انسانی فقط یک بار فرصت زندگی کردن دارد. اگر پدر و مادر در کنار توجه به آرزوی فرزندان، در برآوردن آرزوها و اقناع نیازهای زن و شوهری خود بکوشند، این منفعت را دارد که هم والدین از زندگی صمیمانه و عاشقانه خود لذت بیشتری میبرند و هم فرزندان در سایه صلح و سازش پدر و مادر به آرامش میرسند و این از ارکان یک زندگی سالم و پویاست. در این نوع زندگی شرایط بهگونهای است که فرزندان از روابط محبتآمیز و صمیمانه والدین الگوبرداری کرده و همین ارتباط سالم را با همسر آینده خود برقرار میکنند.
پس همراه با پدر و مادر خوب بودن، زن و شوهری خوب هم باشید و بهدنبال آن باشید که چگونه و از چه راههایی میتوانید یکدیگر را به کام رسانده و خوشبختی را در خود نهادینه و در استحکام آن بکوشید و در صورت پیشی گرفتن از جایگاه زن و شوهری یا جابهجا شدن این نقش، آن را به جای واقعی و اصلی خود برگردانید و بدانید زن و شوهر خوب به احتمال زیاد پدر و مادر خوبی خواهند بود، ولی هر پدر و مادر خوبی لزوما زن و شوهر خوبی نیستند!
یکی از مشکلاتی که در زندگی مشترک زن و شوهرها دیده میشود، این است که پس از مدتی که از ازدواجشان میگذرد، آن عشق و علاقه آتشین، آن مهرورزیهای دلبرانه، آن روابط رمانتیک خلاقانه، آن هیجانات جذبکننده و در کل آن رابطه صمیمانهای که در ابتدای زندگی وجود داشت، بتدریج کمرنگ و کمرنگتر میشود و نکته قابل توجه آن که اغلب همسران هم نمیدانند علت این سردی رابطه چیست و چه شد که آن عشقبازیها و تعلقات خاطری که در زمان آشنایی، نامزدی، عقد و حتی تا مدتی پس از ازدواج در زندگی مشترکشان جاری و ساری بود، کمرنگ شد؟
نظر شما