یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳ - ۱۴:۱۱
کد خبر: 127409

خودش هم سرطان دارد اما جایش در حیاط بیمارستان است. کنار یکی از دیوارها که سقف کوتاهی دارد، برای خودش جایی درست کرده که اگر باران آمد لااقل خیس نشود. 2 ماه است که جایش همینجاست.

کارتن خوابی دیوار به دیوار بیمارستان

سلامت نیوز: خودش هم سرطان دارد اما جایش در حیاط بیمارستان است. کنار یکی از دیوارها که سقف کوتاهی دارد، برای خودش جایی درست کرده که اگر باران آمد لااقل خیس نشود. 2 ماه است که جایش همینجاست.

به گزارش سلامت نیوز،روزنامه ایران در گزارشی نوشت: «همین چند شب پیش که باران میآمد میخواستند هر طور شده از اینجا بیرونمان بیندازند» همراه بیمار است. میپرسم بیمار کیست؟ «یکی از هم طایفه ای هایمان». خودش هم سرطان دارد اما جایش در حیاط بیمارستان است. کنار یکی از دیوارها که سقف کوتاهی دارد، برای خودش جایی درست کرده که اگر باران آمد لااقل خیس نشود. 2 ماه است که جایش همینجاست.


دو ماهی که هر روزش هزار روز میگذرد و باید علاوهبر سختی هایش، دست و پنجه نرم کردن با حراست بیمارستان را هم اضافه کرد: « از لرستان آمدیم. مدتی که اینجا هستیم چند وقتی را در مسافرخانه های مخصوص همراهان بیمار بودم اما دو ماه است که قراردادهای چند تا از مسافرخانه ها لغو شده و نامه اسکان برایمان صادر میکنند اما نامه را که میبریم میگویند جا نداریم.
بعضی وقتها در مسافرخانه ها کارهای خلافی میشود. مثلاً مواد میکشند یا یکی از آنها با مجوز کسی که چند سال پیش فوت کرده اداره میشد. برای همین هم چند تا را تعطیل کردند.»
مرد میانسالی است. کنارش هم مرد دیگری نشسته. مردی که چهره رنج کشیدهای دارد و از سرما کز کرده. از خوزستان آمده. میگوید 5 سال است دخترش سرطان دارد و دائم در رفت و آمد است: «بعضی وقتها در مسافرخانه های همراه بیمار اسکانم میدهند اما فقط برای سه روز. سه روز که تمام شود باید دوباره نامه بیاوریم و آنقدر دوندگی دارد که نمیشود. برای همین هم دو سال و نیمی میشود که همینجا در گوشه حیاط بیمارستانم.»
میپرسم یعنی چه؟ جریان این نامهها چیست؟ هر دویشان با هم شروع میکنند به توضیح دادن: «نامه را دکتر میدهد که بیمار نیاز به بستری شدن و درمان دارد و مددکاری هم نامه راتأیید میکند.» بعد آن یکی رشته کلام را به دست میگیرد: «نامه را میبریم کمیته امداد پیچ شمیران و آنها هم ما را معرفی میکنند به مسافرخانه.»
بعد هر دویشان با هم میگویند که الان دکتر نامه را داده، مددکاری و کمیته امداد هم حواله را دادهاند اما مسافرخانه میگوید تخت نداریم. از طرفی این نامه باید هر 3 روز تمدید شود و همه مراحل را طی کند.
اما خیلی وقتها پیش میآید که دکتر را پیدا نمیکنی و نمیشود نامه را تمدید کرد. با کلی دوندگی هم که نامه را تمدید کنی آخرش میگویند جا نداریم.
آنکه از لرستان آمده خودش را معرفی میکند: «رحمتی هستم. نامم را هم بنویسید که همه بدانند. این هم نامش محمدی است. در مسجد سلیمان کارگری میکرده اما حالا هیچ چیزی ندارد، شغلی هم ندارد، همه چیزش را از دست داده.»
بعد هر دو از ماجراهای زیادی که در این مدت دیدهاند میگویند: <مثلاً همان صبح که یک دختر و مادرش از اطراف تبریز آمده بودند، دختر بیچاره با آنکه نامه اسکان داشت اما مجبور شد برود مسافرخانه آزاد مثل ما که نمیتواند همین گوشه بیمارستان
بخوابد.»
بیماری خودتان چیست؟ این را که میپرسم رحمتی کلی عکس رادیولوژی و ام.آر.آی و نسخه را از زیر بالشتش در میآورد و میریزد جلویش: «من سرطان مغز استخوان دارم 8 سال مددکار بودم و در یک خیریه شخصی کار میکردم. من را3 بار بستری کرده اند و میگویند چون توده رگ عصبی به آن متصل است نمیشود عمل کرد.  حتی یک بار داخل اتاق عمل هم بردند اما بیهوش نکردند و گفتند مرخصی. گفتم پس چه کار کنم؟ گفتند برو پیش دکتر رادمهر که فارغ التحصیل امریکا و متخصص رادیولوژی است.
دکتر راد مهر هم با لاک غلط گیر حتی توده را مشخص کرد و ما هم نزدیک 3 میلیون خرج کردیم برای همین که توده را مشخص کنیم. من هم آوردم اما باز هم عمل نمیکنند و میگویند این حتماً یک شکستگی قدیمی است که حالا جوش خورده و درد میکند. یکسال است که درد میکند.»
آنها در این گوشه از بیمارستان تنها نیستند و کمی که آن اطراف قدم بزنی آدمهای زیادی را میبینی که به خاطر بیمارشان بیپناه مانده اند وکارتنخواب شده اند.
غروب که میشود ساعت ملاقات هم تمام میشود و حیاط بیمارستان شلوغ تر. ملاقات کننده ها از کنار پتوهایی که روی زمین پهن شده رد میشوند و گاهی قدمهایشان از روی پتو میگذرد، جوری که انگار اصلاً آنها را نمیبینند و پتو را به عنوان حریم شخصی شان قبول ندارند.
مردها با کمک هم عکسها را جمع میکنند و دوباره زیر بالش جا میدهند و بعد پتو را تا زیر گوشهایشان بالا میبرند و زیرش چمباتمه میزنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha