یکی از مهمترین پیامدهای ازدواج سفید، از بین رفتن چهارچوب خانواده است، چون در هم خانگی هیچ وقت خانواده شکل نمی گیرد. یعنی هیچ کدام از طرفین شکل دهنده این نوع زندگی ها نسبت به هم مسئولیت اجتماعی را احساس نمی کنند برای همین خانواده در معنای حقوقی شکل نمی گیرد و در این صورت هیچ کارکرد مثبتی را از این جمع ها به عنوان خانواده نمی توان انتظار داشت. وقتی خانواده شکل نگیرد تولید نسل به معنای رسمی ، حمایت عاطفی، اقتصادی و ... نیز شکل نمی گیرد.

سلامت نیوز:  یکی از مهمترین پیامدهای ازدواج سفید، از بین رفتن چهارچوب خانواده است، چون در هم خانگی هیچ وقت خانواده شکل نمی گیرد.  یعنی هیچ کدام از طرفین شکل دهنده این نوع زندگی ها نسبت به هم مسئولیت اجتماعی را احساس نمی کنند برای همین خانواده در معنای حقوقی شکل نمی گیرد  و در این صورت هیچ کارکرد مثبتی را از این جمع ها  به عنوان خانواده نمی توان انتظار داشت. وقتی خانواده شکل نگیرد تولید نسل به معنای رسمی ، حمایت عاطفی، اقتصادی و ... نیز شکل نمی گیرد.

 همیشه گفته‌اند که ازدواج سنت پیامبر(ص) است و هر کس ازدواج کند نصف دین خود را کامل کرده است، ازدواج در اسلام، اگرچه امری مستحب است اما اگر انسانی نتواند با مجرد ماندن، خود را از گناه دور کند، ازدواج و تشکیل زندگی برای او امری واجب است؛ ما روزهایی را در جامعه خود می گذرانیم که با وجود اینکه بر ازدواج و دوری از گناه تاکید شده به دلیل وجود برخی از مشکلات شاهد نوع جدیدی از زندگی ها با عنوان «ازدواج سفید» که در مفهوم، معنای هم  خانگی را به دنبال خود دارد هستیم.


به گزارش سلامت نیوز به نقل از شفقنا زندگی، چندی پیش رییس دفتر رهبر معظم انقلاب نسبت به رواج پدیده ای به نام «ازدواج سفید» هشدار داد. او با بیان اینکه دشمن با تمام قوا تلاش می کند فرهنگ  و روابط خانوادگی مردم ما را منحرف کند، اظهار کرد: شرم آور است یک زن و و مرد یا دختر و پسر بدون عقد و ازدواج با هم زندگی کنند.

حجت الاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی با طرح این پرسش که ازدواج سفید یعنی چه و محصول این زندگی چه می شود گفت: دیری نمی رسد مردمی که این نوع زندگی را بر می گزینند  نسل حلالشان از بین می رود  و حرام زاده  می شوند، حاکم اسلامی باید با شدت با این نوع زندگی مقابله کند.

نسرین صفری مشاور خانواده معتقد است که این نوع ازدواج هنوز فراگیر نشده اما همه کارشناسان  و مسئولان نسبت به شیوع آن هشدار می دهند.او همچنین معتقد است که «ازدواج سفید» اصطلاحی صددرصد غلط است چرا که نه پیوند ازدواج و زناشویی در آن جایگاهی دارد  و نه پایان روشنی را می توان برای آن متصور شد  و برای فریب جوانان از این اصلاح استفاده می شود، به معنای «هم باشی» است و سبکی از زندگی مشترک است  که در آنه دو نفر  بدون ازدواج  رسمی و هر گونه  تعهد قانونی با هم زیر یک سقف می روند و با یکدیگر زندگی می کنند و روابطی چون همسران رسمی و عقدی با هم برقرار می کنند. این نوع سبک زندگی مشترک را شاید بتوان شکلی غیرقانونی و غیرشرعی و غیرعرفی از با هم بودن دانست که برخی از جوانان یا حتی افراد میانسال در حال تجربه آن هستند. (چهاردیواری ضمیمه روزنامه جام جم، آذرماه 93)

حال در ادامه مصاحبه با یک جامعه شناس ـ  دکتر رضا صمیم ـ را می خوانیم.

ازدواج سفید از کجا شکل گرفته، از چه زمانی وارد کشور ما شده است و چرا به آن «ازدواج سفید» می گویند؟

من با این لفظ  موافق نیستم. در مورد انگیزه هایی هم که این نوع زندگی مشترک را با این عنوان ذکر می کنند بی اطلاع هستم اما بر اساس تصورات خودم فکر می کنم استفاده از این لفظ و ترجمه برای این نوع از زندگی نوعی هدف قبح شکنی دارد، به خاطر اینکه شما هر چیزی را که با عنوان صفت سفید از آن نام ببرید انگار که دارید آن را رویایی، دست نیافتنی، بزرگ و ارزشمند جلوه می دهید در حالی که با توجه با تعارضاتی که با شکل سنتی نهاد خانواده در ایران وجود دارد این نوع زندگی مشترک چندان رویایی یا با ارزش به حساب نمی آید. البته نباید از این غافل شد که در نزد برخی از افراد به خصوص جوان های فراری از قید و بند سنت ممکن است این نوع زندگی ایده آل و آرمانی باشد به خاطر همین من تصور می کنم که این نام گذاری بیشتر برآمده از ذهنیت همان جوان هایی است که فراری از قید و بند سنت اند و تصور می کنند  این فرار کردن و رها شدن در دل شکل های متناقض با چهارچوب فرهنگی ما یک چیز کاملا سفید است.

این سفید بودن همین قضیه را نشان می دهد؛ اما من شدیدا مخالف هستم یعنی به نظر نمی رسد که در آن، هیچ چیز با ارزش ، بزرگ و والایی وجود داشته باشد که ما بخواهیم  از آن به این عنوان یاد کنیم کما اینکه می دانیم که اصل آن نوعی هم خانگی است. البته در غرب نیز به معنای زندگی مشترک بدون ثبت قانونی و تعهدات رسمی است و چیزی به اسم سفید  و معنایی که در ایران مطرح است وجود ندارد. رواج این مفهوم بیشتر از جانب کسانی است که  این شکل از زندگی را به مثابه ی یک زندگی ایده آل و آرمانی می پندارند و ما بیشتر برای  فهم انگیزه های این نوع زندگی کردن باید به سراغ کاوش ذهن آن جوان ها برویم چون هیچ تحقیق تجربی ای در این مورد وجود ندارد و هر آنچه که نظریه پردازان، جامعه شناسان و روانشناسان می گویند بیشتر مبتنی بر تصورات ذهنی و ایده پردازی است.

کدام عوامل اجتماعی مهمترین دلیل برای گسترش این نوع زندگی مشترک است؟ آیا می توان گفت این پدیده پیامد مدرن شدن جوامع است یا خیر؟

پیامد مدرن شدن جوامع غیر مدرن، بازنگری در ارزش های سنتی است و این یکی از مهمترین، عیان ترین و ساده ترین ارتباطی است که می شود  بین مدرنیته و جوامع غیر مدرن پیدا کرد؛ منتهی نکته اینجاست که به نظر من هر گونه بازنگری در ارزش های سنتی به معنای رهایی از قید و بندها نیست. در جوامع غیر مدرنی که  ساختارهای اجتماعی با تحول کمتر عمیق و سریعی روبه رو می شود مدرن شدن  یک نوع تحول تدریجی و غیر شوک آمیز است، منتهی جامعه ما یک جامعه خاص است. به عقیده من جامعه ما آنقدر همگن نیست که از آن به عنوان یک جامعه یاد کنیم، در زمینه های متفاوت در نسبت بین مدرنیته و تاثیرش در ساختارهای سنتی تفاوت های عمیقی وجود دارد، در اینگونه موارد بیشتر می شود راجع به شهرها و جوامعی صحبت کرد که ساختارهای عمیقا فرهنگی آمیخته دارند مثل تهران . واقعیت این است که تهران  یک استثنا است به همین دلیل من مطمئنم که اگر هم ما بخواهیم به احتمال رایج شدن این دست پدیده ها اشاره کنیم فقط می توانیم به این احتمال در این شهر اشاره کنیم به خاطر اینکه این شهر شکل کاملا متفاوتی نسبت به دیگر شهرهای ایرانی دارد. این شهر خصوصیات ویژه ای دارد که ما از آن به عنوان شهری با ساختار فرهنگی آمیخته نام می بریم. آمیختگی  یعنی در این شهر هیچ ساختار فرهنگی مسلطی وجود ندارد و تکثر و تنوع فرهنگ ها به حدی است که هیچوقت نمی شود از این تنوع فزاینده  انتظار یک ساختار فرهنگی مسلط داشت. این تنوع و تکثر بی حد و اندازه منجر به واکنش هایی در برابر پدیده های سنتی می شود و از میان آن، پدیده ای به اسم «ازدواج سفید» در می آید.

بهترین راه برای فهم این پدیده مراجعه به ذهن و سطوح آگاهی افرادی است که این نوع زندگی را رواج می دهند و یا آن را به عنوان شکل آرمانی زندگی مشترک در جامعه مطرح می کنند.

این افراد چه  کسانی هستند؟

بیشتر جوان هایی هستند که عموما از شهرهای  دیگر به تهران آمده اند. در بخش هایی از تهران این پدیده بیشتررایج است. محله هایی که بیشتر سکونت گاه طبقه خاصی از جامعه است  که با احتیاط می توان به آن گفت طبقه متوسطی که هنوز به لحاظ فرهنگی نتوانسته اند خود را با اقتضائات طبقه متوسط به معنای جهانی تطبیق دهد؛ یعنی ممکن است که سطح اقتصادی شان بالا نباشد، ریشه های فرهنگی عمیقی داشته نداشته باشد و ضمنا خودشان از تحصیلات بالا و رهایی برخوردار نباشد. این رهایی می تواند به خاطر این باشد  که برای تحصیلات از شهر دیگری به تهران آمده باشد به خاطر همین احتمال قریب به یقین همین افراد هستند که بیشتر مایل به رواج دادن این شکل از زندگی مشترک هستند. کسانی که دور از خانواده هستند نسبت به ارزش های خانوادگی خود بی اعتنا هستند و یا منزجر هستند و تصمیم دارند که با تغییر مکان جغرافیایی خود را به یک فرهنگ متفاوت از آن چیزی که در آن تربیت شدند وا گذارند. این نوع افراد پتانسل بیشتری برای رها شدن در این نوع الگو ها دارند. خیلی وقت ها اگر به خودشان مراجعه کنیم انگیزه ها و یا آزادی های جنسی برایشان در اولویت اول نیست و این خیلی عجیب است. یعنی  اینگونه به نظر می رسد کسانی که تمایلاتی دارند  که این تمایلات را نمی توانند کنترل کنند تا با روش های مرسوم و سنتی برطرف شود به سمت این گونه الگو ها می روند در حالی که وقتی به نمونه هایی از این دست  مراجعه می کنیم می بینیم واقعا اینطور نیست یعنی افرادی نیستند که تشنه یا حریص میل جنسی باشند.

آیا می توان مشکلات و مسائل اقتصادی را عامل مهمی برای گرایش افراد به این نوع از زندگی دانست؟

ذهن عامه سریع به این سمت می رود که اینها افرادی هستند که می خواهند تمایلات خود را ارضا کنند،  بنابراین دم دست ترین راه این است که با یک جنس مخالف زندگی کنند که نمی خواهند درگیر مناسبات و سنت شوند. واقعیت این است که  این در اولویت چندم است یکی از مهمترین دلایل تمایل افراد به این توع زندگی همین مسائل اقتصادی است. افراد ممکن است دچار محدودیت برای سکونت باشند حال اگر دختر باشند آسیب پذیری شان بیشتر است و برای سکونت در معرض پیشنهادهایی قرار می گیرند که این سکونت به هم خانگی تبدیل می شود .

مورد مهم دیگر مسائل روانشناختی است. به ویژه خانم ها که  در شهری مثل تهران رها می شوند  از یک عامل روانی خیلی مهمی  محروم می شوند و آن حمایت است.  اگر دانشجو باشند دانشگاه های ما ساختارش به گونه ای چیده نشده که  از دانشجو حمایت روانی کند و عملا دانشگاه های ما  ساختارش به شدت بروکراتیک است و این نوع ساختار هرگونه روح و وجدان را از دانشگاه می گیرد به همین دلیل  دانشجو بعد از این که کلاسش تمام می شود رها می شود و ارگانی، فردی یا نهادی درون دانشگاه نیست که دانشجو را برای بعد از اتمام کلاسش هدایت کند به  همین دلیل دانشجو احساس می کند که از حمایت برخوردار نیست درنتیجه در مراکز خرید، فضاهای عمومی، پارک ها و ... رها می شود و به خاطر روحیه ای که دارد می خواهد وقت بگذراند منتهی ترجیح می دهد  وقت را در ذیل حمایت فرد یا افرادی بگذراند این محدودیت های روانی افراد را به این شکل از زندگی می رساند. به نظر من مسایل اقتصادی و روانشناختی  در مقایسه با تمایلات جنسی  در اولویت قرار می گیرد.

پدیده «ازدواج سفید» در جامعه ما چه پیامدهایی را می تواند به همراه داشته باشد؟

پیش از هر چیز اگر یک جامعه شناس  بخواهد درمورد پیامد های یک پدیده تحقیق کند باید بتواند به تجربه های پژوهشی درمورد اثبات وجود پدیده ارجاع بدهد در حالی که چنین تجربه هایی وجود ندارد. به زبان ساده تر زود است که بخواهیم راجع به پیامدها حرف بزنیم به خاطر اینکه درباره خود پدیده، ماهیت و چیستی آن، افراد و طبقات رواج دهنده آن چیزی نمی دانیم که بخواهیم درمورد پیامدهایش بدانیم، اما باز هم درمورد پیامدها نیز مجبوریم به تصورات و تخیلاتمان مراجعه کنیم. یکی از مهمترین پیامدها از بین رفتن چهارچوب خانواده است، چون در هم خانگی هیچ وقت خانواده شکل نمی گیرد.  یعنی هیچ کدام از طرفین شکل دهنده این نوع زندگی ها نسبت به هم مسئولیت اجتماعی را احساس نمی کنند برای همین خانواده در معنای حقوقی شکل نمی گیرد  و در این صورت هیچ کارکرد مثبتی را از این جمع ها  به عنوان خانواده نمی توان انتظار داشت. وقتی خانواده شکل نگیرد تولید نسل به معنای رسمی ، حمایت عاطفی، اقتصادی و ... نیز شکل نمی گیرد.

عده ای معتقدند برای مقابله با چنین پیامدهایی باید برخوردهای سلبی صورت گیرد، برخوردهای سلبی در رابطه با پدیده «ازدواج سفید» چقدر می تواند موثر باشد و مثبت عمل کند؟

فقط می توان پیشگیری کرد. اگر به وجود بیاید به هیچ وجه نمی توان کنترلش کرد. فقط می شود امید داشت که از طریق کار فرهنگی،  بوجود آورندگان این پدیده به این نتیجه برسند که این شکل زندگی مشترک کارا نیست و آنها را به هیچ جا نخواهد رساند. اصلا درمورد آنها نمی شود برخورد سلبی داشت چون فوق العاده بی ثمر است. یکی از مشکلات این است که شناسایی افرادی که اینگونه زندگی می کنند سخت است چون زندگی مخفی ای دارند. بهترین راه پیشگیری است مهمترین عامل در پیشگیری هم شناسایی افرادی است که در معرض این خطر هستند که به  عقیده من مهمترین قشر دانشجویانی هستند که از ساختارهای خانواده سنتی وارد شهرهایی می شوند که نظارت خانواده روی آنها وجود ندارد و زمانی می شود اینها را کنترل کرد که دانشگاه وظیفه پس از کلاس درس خود را بشناسد و برایش برنامه ریزی کند، اگر دانشگاه  این وظیفه را بشناسد خیلی راحت می تواند نقش حمایتی ایفا کند. آسیب پذیر تر از آقایان خانم ها هستند و طعمه واقع می شوند. برنامه ریزی های دانشگاه باید به صورت نامحسوس باشد. اینگونه می شود پیشگیری کرد اما در مورد جلوه هایی  که به وجود آمده نمی شود کاری کرد و فقط می توان کار فرهنگی انجام داد. همچنین هسته های مشاوره ای دانشجویی در دانشگاه ها نیز باید فعال شود که در حال حاضر به هیچ وجه فعال نیستند.قشر دوم آسیب پذیر مهاجران هستند یعنی کسانی که برای کار به تهران می آیند، خیلی کمتر تهرانی هایی که خانواده شان در تهران است درگیر این پدیده هستند.

رسانه و به ویژه تلویزیون با توجه به اینکه مخاطبان میلیونی و از هر قشری دارد چه نقشی می تواند برای پیشگیری از رواج این پدیده داشته باشد؟

همانطور که گفتم، در مرحله پیشگیری مهمترین عامل فرهنگ سازی است. در دنیای مدرن فرهنگ سازی جز از طریق رسانه امکان پذیر نیست چون برای فرهنگ سازی نیازمند به ابزاری هستیم که شمولیت عام داشته باشد. منتهی یک خطر در این میان تهدید کننده است و آن اینکه فرهنگ سازی و یا ترساندن افراد از این پدیده از طریق  رسانه ممکن است چهارچوب های خانوادگی در جوامع سنتی را به خاطر فرار از احتمال ترغیب بچه ها  به این شکل از زندگی محدود تر کند. باید روی شکل فرهنگ سازی هم کار شود به نحوی که خانواده های سنتی را بسته تر نکند چون بسته تر کردن فضا، میل و رغبت به رهایی را بیشتر می کند و پیامدهایش همین چیزی می شود که  از آن به عنوان «ازدواج سفید» یاد می شود، فرهنگ سازی از طریق رسانه کار فوق العاده ظریف و سختی است. در دولت گذشته نمونه هایی از این دست فرهنگ سازی های غلط را در بخش فرهنگی داشته ایم چه در وزارت ارشاد چه در وزارت علوم، مثلا برای اینکه جلوی اینگونه پدیده ها گرفته شود یکی از طرح ها بومی گزینی دانشگاه ها بود که موفق هم نبود؛ چون این نوع طرح ها باعث احساس محدودیت می شود و احساس محدودیت افراد را به رهایی از قید و بندها راغب تر می کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha