گرد و خاك به زودی برمی‌گردد»؛ باید چاره‌ای اساسی برای آن بیابیم و كاری زیربنایی بكنیم؛ سیاست‌هایمان را در حوزه‌های مختلف توسعه اصلاح كنیم؛ به تجارب جهانی در حوزه محیط زیست ارج بنهیم و برای یك‌بار هم كه شده به پایداری توسعه توجه كنیم؛ محیط زیست را مزاحم ندانیم و به قوانین آن احترام بگذاریم. چیزی كه طی پنج دهه گذشته، قربانی شتاب در توسعه به روش سنتی شده و بحران‌ها را یك به یك میهمان آب و خاك‌مان كرده است؛ بحران‌هایی كه به نظر می‌رسد تازه شروع شده‌اند.

سلامت نیوز:گرد و خاك به زودی برمی‌گردد»؛ باید چاره‌ای اساسی برای آن بیابیم و كاری زیربنایی بكنیم؛ سیاست‌هایمان را در حوزه‌های مختلف توسعه اصلاح كنیم؛ به تجارب جهانی در حوزه محیط زیست ارج بنهیم و برای یك‌بار هم كه شده به پایداری توسعه توجه كنیم؛ محیط زیست را مزاحم ندانیم و به قوانین آن احترام بگذاریم. چیزی كه طی پنج دهه گذشته، قربانی شتاب در توسعه به روش سنتی شده و بحران‌ها را یك به یك میهمان آب و خاك‌مان كرده است؛ بحران‌هایی كه به نظر می‌رسد تازه شروع شده‌اند.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد نوشت: نوز روی آسمان بودیم كه از تغییر رنگ هوای اطراف، فهمیدیم وارد منطقه اهواز شده‌ایم. انگار ابرها دیگر سفید و آبی نبودند و شده بودند شكلاتی هر چند روشن. هر چند دیشب باران كمی باریده بود و همین كافی بود تا برای آن روز از غلظت گرد و خاك بكاهد.


هم در فرودگاه و هم در شهر مردم جنب و جوشی نامتعارف داشتند. پرس‌وجو كه كردم دانستم به خاطر باران و هوای تمیزی است كه به ارمغان آورده. اما نگرانی موج می‌زد در رفتارهایشان كه یعنی « فكر نكنید پنداشته‌ایم گرد وخاك دیگر تمام شده و می‌دانیم كه تا مدت‌ها، دوباره میهمان شهر و دیارمان است.»
راننده تاكسی فرودگاه وقتی فهمید از تهران آمده‌ام كمی غیظ‌آلود نگاهم كرد و شروع كرد به گلایه. اما وقتی فهمید خبرنگارم گلایه‌هایش را كمی «لفظ قلم»‌تر كرد و با لهجه شیرین اهوازی دایم این جمله را تكرار می‌كرد: «مگه خون تهرانی‌ها از ما رنگین‌تره؟!» تا آنجا كه برایش از آلودگی هوای تهران گفتم كه سال‌هاست پایتخت‌نشینان را دچار مشكل كرده و حالا هم موج‌سرطان و بیماری‌های ریوی و قلبی و... كه نشان‌دهنده رنگین‌تر بودن خون تهرانی‌ها نبود.
باران غبارها را شسته بود و تنها اثری كه از خاك چند روزه بر جای مانده بود روی بلندی‌هایی مثل گنبد مساجدش بود كه دست آدمیزاد سخت به آن می‌رسید. با كمی دقت اما هنوز می‌توانستی گِل مانده بر برگ‌های درختان را كه باران نتوانسته بود كاملا محوش كند ببینی. چقدر حیف كه حالا قرار بود به خاطر درگیر شدن با پدیده «تغییرات اقلیمی» این جلگه سبز و آباد، خاكسترنشین شود و شهر چهره كنونی‌اش را از دست بدهد.


در خیابان «طالقانی» اهواز به سمت خانواده‌ای رفتم كه داشتند در یك بلوار پهن و سبز راه می‌رفتند. وقتی نظرشان را خواستم مادر تقریبا ٥٥ ساله خانواده بدون ذره‌ای معطلی گفت: «خیلی بد موقعی آمدی خانم خبرنگار. الان چه فایده‌ای داره؟ اگر دو روز پیش می‌آمدی می‌دیدی كه اینجا نفس هم نمی‌توانستیم بكشیم. به خدا نمی‌شد. حتی درِ خانه‌هایمان را هم كه می‌بستیم باز همه جا پر از گرد وخاك می‌شد؛ نمی‌دانم این خاك بی‌پیر از كجا می‌آمد؟» پدر خانواده كمی مهربان‌تر اما با لهجه‌ای غلیظ‌تر گفت: « تا اینجا زندگی نكنید نمی‌دانید ما چه می‌كشیم. مسوولان هم اگر یك هفته توی اون بلوا، اینجا بودند اینقدر دست دست نمی‌كردند و به فكر راه‌حل می‌افتادند. من چه جوری برای تو بگویم كه خفه شدن با خاك، موقع نفس كشیدن چه شكلیه؟»


در خیابان «زیتون» هم مردم شاكی زیاد بودند. خیلی‌ها می‌گفتند دولت به فكر ما نیست و مجلس هم بدتر از او. یك جوان ٢٧،٢٦ ساله كه خودش را رضا- م معرفی كرد، گفت: «چرا شهری كه نزدیك به هشت سال درگیر دفاع مقدس با صدام و امریكا بوده باید وضع‌شان این باشد؟ مگر ما آدم نیستیم؟ اگر این وضع در تهران پیش آمده بود مسوولان به‌همین سادگی با آن برخورد می‌كردند و امروز و فردا می‌كردند؟»


به بالای شهر می‌روم. محله «كیانپارس»؛ جایی كه ساختمان‌هایش حكایت می‌كند از دارایی صاحبان‌شان. جمعیت چندان زیادی در خیابان به چشم نمی‌خورد. بعضی خانه‌ها با پنجره‌ای باز دارند شیشه‌ها را نظافت می‌كنند و برخی با شیلنگ آب در حال شستن در و دیوار و پاركینگ. یك آقای رهگذر كه ٤٠ ساله به نظر می‌آید حاضر می‌شود جوابم را بدهد، می‌گوید: «اوضاع خوب نبود دیگر؛ باید خودتان می‌دیدید. اما خب بالاخره می‌گذرد. مسوولان باید برای این وضع راهی پیدا كنند.» نرم و ملایم حرف می‌زند و هیچ عصبانیتی در كلامش نیست. بیشتر كه صحبت می‌كنیم می‌فهمم چند ساعت بعد از شروع «گرد و خاك» از اهواز به خانه‌ای رفته كه در تهران دارد و تازه امروز صبح با پرواز مهرآباد برگشته است.


جلوی پاركینگ یك خانه مجلل، خانمی شیلنگ آب به دست در حال شست و شوی در ودیوار است. یك خانم ٥٠ ساله است كه به نظر، كارگر خانگی می‌آید. می‌پرسم: «حالا كه مشكل كم‌آبی جدی‌تر شده، بهتر نیست جور دیگری اینجا را نظافت كنید؟» تا بیاید جوابم را بدهد خانمش از راه می‌رسد و می‌گوید: «چه جور دیگری؟ مگر به غیر از آب، با چیز دیگری می‌توان نظافت كرد؟ گرد وخاك را كه نمی‌شود به جز شستن پاك كرد. چه كار كنیم؟ آب نیست كه نیست. مسوولان به جای اینكه راهی برایمان پیدا كنند فقط از ما می‌خواهند كه آب و برق مصرف نكنیم.»


در محلات فقیرنشین اما نه اثری از شیلنگ‌های چندده‌متری آب هست و نه خبری از كارگر و نظافتچی. همه در حال رفت و روب هستند و با سطل و جارو و پارچه، همه جا را برق می‌اندازند. «حصیرآباد» یكی از این محله‌هاست كه مردمانش ساده و بی‌تكلف به روی هر رهگذری لبخند می‌زنند؛ هر چند خشمی نهفته در كلام‌شان را حس می‌كنی. پیرمردی كه دارد چرخ‌دستی‌اش را آماده می‌كند برای فروش، با لهجه‌ای غلیظ كه به سختی قابل فهم است، می‌گوید: «كاش رییس‌هایت را می‌آوردی اینجا تا خودشان بدبختی‌های ما را ببینند. هر چند می‌دانم حرف‌های من را هم در تلویزیون نشان نمی‌دهی. چه فایده دارد حرف بزنم؟» می‌گویم: «من خبرنگار تلویزیون نیستم؛ در روزنامه كار می‌كنم؛ آن هم روزنامه غیردولتی.» این‌بار با اعتمادی هر چند كمرنگ، می‌گوید: « به مسوولان بگو مستضعف یعنی چه؟ كیه این مستضعف كه این همه حرفش را می‌زنند؟ برو توی همین خانه‌ها، هركدام را كه دلت می‌خواهد. ببین از ما مستضعف‌تر هم هست در این كشور؟ آن وقت بگو ما كه نه آب درست ودرمان داریم و نه ثروت و نه زندگی، هوا هم نباید داشته باشیم و باید خاك بخوریم؟»


«ملاشیه» و «گاومیش آباد» هم بهتر از حصیرآباد نبود. «كوی سیاحی» هم. در هر كدام كه راه می‌رفتم و با مردمانش گپ می‌زدم، خشمی پنهان زیر پوست محله می‌دیدم كه آرام‌آرام مثل یك زخم، سر باز می‌كند. مردمانی كه هفت سال زیر خمپاره‌های دشمنان زندگانی كردند و امروز هوا برای نفس كشیدن ندارند. مردمانی فهیم، مطالبه‌محور اما بدون داشتن جمع‌بندی از این مطالبه‌ها. تا آنجا كه نه می‌دانستند سدسازی دهه‌های اخیر در حوزه‌های مختلف از جمله كارون و كرخه، از مهم‌ترین عوامل بروز این پدیده است؛ نه خبر داشتند كه تغییر كاربری‌های مختلف در حوزه‌های كشاورزی و منابع طبیعی از عوامل جدی بروز این بحران است؛ نه اطلاعی از تاثیر جدی انواع حفاری‌های نفتی در دل هورالعظیم بر بروز این معضل داشتند و نه می‌دانستند مجلس بودجه مبارزه با گرد و غبار را درست در روزهای قبل از رخداد این پدیده حذف كرده و حالا با زدن ماسك به صورت و حضور در مجلس، می‌خواهد از این مقوله برداشت سیاسی كند. هر چند با گشتی در دیگر نقاط ایران، می‌بینیم كه «نداشتن جمع‌بندی از مشكلات محیط زیستی» تنها مختص خوزستان نیست و تمام نقاط ایران از آن رنج می‌برد.


شاید ریزگردها بتوانند این معضل را حل كنند؛ هر چند خودشان امروز به غولی بزرگ در بسیاری از نقاط ایران تبدیل شده‌اند. اما می‌گویند در پس هر بلایی خیری نهفته است؛ خیر بحران‌های محیط زیستی هم، توجه مردم به اهمیت منابع طبیعی و ملی و زیستگاه‌ها و اكوسیستم‌های شهرها و استان‌هایشان است.
فرودگاه اهواز را درحالی ترك كردیم كه نسیم دلنواز، بوی كارون را برایمان می‌آورد، اما این نسیم خبری دیگر نیز با خود داشت: « گرد و خاك به زودی برمی‌گردد»؛ باید چاره‌ای اساسی برای آن بیابیم و كاری زیربنایی بكنیم؛ سیاست‌هایمان را در حوزه‌های مختلف توسعه اصلاح كنیم؛ به تجارب جهانی در حوزه محیط زیست ارج بنهیم و برای یك‌بار هم كه شده به پایداری توسعه توجه كنیم؛ محیط زیست را مزاحم ندانیم و به قوانین آن احترام بگذاریم. چیزی كه طی پنج دهه گذشته، قربانی شتاب در توسعه به روش سنتی شده و بحران‌ها را یك به یك میهمان آب و خاك‌مان كرده است؛ بحران‌هایی كه به نظر می‌رسد تازه شروع شده‌اند.

برش

جلوی پاركینگ یك خانه مجلل، خانمی شیلنگ آب به دست در حال شست و شوی در ودیوار است. یك خانم ٥٠ ساله است كه به نظر، كارگر خانگی می‌آید. می‌پرسم: «حالا كه مشكل كم‌آبی جدی‌تر شده، بهتر نیست جور دیگری اینجا را نظافت كنید؟» تا بیاید جوابم را بدهد خانمش از راه می‌رسد و می‌گوید: «چه جور دیگری؟ مگر به غیر از آب، با چیز دیگری می‌توان نظافت كرد؟ گرد وخاك را كه نمی‌شود به جز شستن پاك كرد. چه كار كنیم؟ آب نیست كه نیست. مسوولان به جای اینكه راهی برایمان پیدا كنند فقط از ما می‌خواهند كه آب و برق مصرف نكنیم.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha