یکشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۲
کد خبر: 142858

با 11 فیلم قرن بیست و یکم که به عنوان دارو برای ناامیدی، خشم و تنهایی تجویز می شوند، آشنا شوید؛ اینها فیلم هایی هستند که دیدنشان برای خوب شدن حال مخاطبان توصیه می شود... .

سلامت نیوز: با 11 فیلم قرن بیست و یکم که به عنوان دارو برای ناامیدی، خشم و تنهایی تجویز می شوند، آشنا شوید؛ اینها فیلم هایی هستند که دیدنشان برای خوب شدن حال مخاطبان توصیه می شود... .

به گزارش سلامت نیوز به نقل از فرهیختگان آنلاین، نشریه فرانسوی لوگید دوکولتور فیلم های «حال خوب کن» قرن بیست و یکم را معرفی کرده و از مردم خواسته در تعطیلات شان این فیلم ها را خانوادگی و دور هم ببینند. این مجله نوشته: «البته اینها فیلم هایی است که به درد پر کردن وقت تنهایی تان هم می خورند و بعد از دیدن شان مطمئن باشید حال بهتری خواهید داشت. امیدتان به زندگی بیشتر می شود و از روزهای پیش روی تان بیشتر لذت می برید. این فیلم ها دوای روزهای ناامیدی و سختی هستند و برایتان لحظه های خوب و خوشی رقم می زنند.»همه فیلم های معرفی شده توسط نویسندگان این مجله کمدی نیستند. میان آنها چند انیمیشن و چند درام هم دیده می شود. بیشترشان فیلم های موفقی بوده اند کهنامزد جوایز مهم از جمله اسکار شده اند. فیلم هایی درباره ایمان، جنگیدن برای زندگی و ستایش لحظه های خوب.

ملاقات با والدین (2000)
اولین قسمت یکسری کمدی ساخته جی روچ با بازی بن استیلر و رابرت دونیرو. گرگ فاکر، مرد جوانی است که اخیرا با دختری نامزد کرده و حالا برای اولین بار قرار است تعطیلات را با خانواده همسر آینده اش بگذرانند که پدر سختگیر و وسواسی دارد و این روزها را برایش تبدیل به جهنم می کند.سکانس هایی که دونیرو درصدد است تا مچ دامادش را بگیرد و حسادت آشکار به او واقعا بامزه درآمده است. فیلمی درباره اینکه چطور ممکن است گارد خانواده برای پذیرفتن یک آدم جدید بشکند. خرابکاری های گرگ فاکر و واکنش های دونیرو شما را به خنده می انداز. قسمت های بعدی اش به خوبی اولی نیستند هر چند اضافه شدن داستین هافمن در قسمت دوم نکته مهمی است.


میس سان شاین کوچولو (2006)

خانواده ای که با کلی دردسر مالی و روحی دست به گریبانند و مهمترین شان هم پدری است که در گوش شان می خواند که برای موفقیت باید چه کار کنند.این وسط دختر کوچک و بامزه که در یک مسابقه بزرگ شرکت کرده، جزو نامزدهای بخش نهایی است. خانواده مجبور می شوند با ماشین شان به شهری که مسابقه در آن برگزار می شود سفر کنند؛ سفری که در طول آن مرگی اتفاق می افتد، رازهایی فاش می شود و در نهایت اعضای خانواده می فهمندکه چقدر همدیگر را دوست دارند و برای خوشحال کردن یکدیگر دست به چه کارهایی می زنند.این فیلم پرامید به خصوص با کاراکتر الیو، دختر کوچک خانواده جزو عزیزترین فیلم های قرن بیست و یکم است.


نیمه شب در پاریس (2011)

فیلمی بود که بعد از مدت ها توانست طرفداران وودی آلن، کارگردان بزرگ سینما و متخصص ساختن کمدی های پیچیده را درباره روابط آدم ها را، راضی کند. جیل، نویسنده ای است که به همراه نامزدش به پاریس سفر می کند و با خانواده و دوستان او آشنا می شو.در شهر رویایی نویسندگان و روشنفکران می فهمد که چه تفاوت های بزرگی بین او و نامزدش است. در همین حین اتفاق حیرت انگیزی می افتد. جیل نیمه شب ها به پاریس صد سال پیش سفر می کند. زمانی که ارنست همینگوی بزرگ، الگوی او در نوشتن، در پاریس زندگی می کرده.جین با همینگوی، سالوادور دالی و یک دختر اسرار آمیز آشنا می شود و زندگی اش به کلی تغییر می کند. بیشتر از آنکه خنده دار باشد، فیلم شیرینی است.


هتل بزرگ بوداپست (2014)

جزو بهترین فیلم های سال گذشته بود و برنده چند جایزه اسکار. آنهایی که فیلم های قبلی وس اندرسون را دیده اند با جنس داستان ها و شوخی هایش آشنا هستند. کاراکترهایی که همه شان شوخ طبعی گزنده ای دارند و موقعیت های دیوانه وار عجیب و غریب که در «هتل بزرگ بوداپست» به اوج خودش رسیده است.یک رالف فاینس درخشان داریم در ننقش موسیو گوستاو، مدیر یک هتل معروف که ارثی به او می رسد و با پسربچه پادوی هتل گرفتار کسانی می شوند که می خواهند ارثیه را از چنگش بیرون بیاورند. اندرسون برای نوشتن فیلمنامه «هتل بزرگ بوداپست» از داستان های اشتفان تسوایک الهام گرفته است. به جز قصه، دیدن فیلم رنگارنگ و پر نور اندرسون چشم تان را هم نوازش می دهد.


سنت وینست (2014)

کمدی دست کم گرفته شده سال گذشته ساخته تئودور ملفی یک چیزی در مایه های «درباره پسر» است که اتفاقا آن فیلم هم در این فهرست قرار دارد. با بازی درخشان بیل موری در نقش وینسنت؛ مردی لاابالی که تبدیل به قهرمان یک پسربچه می شود.اول به نظر نمی رسد آب این دو نفر با هم در یک جو برود اما نیاز مالی وینسنت باعث می شود پرستاری از این بچه را قبول کند و کم کم زندگی پسرک زیر و رو می شود. رازهایی از زندگی وینسنت هم آشکار می شود؛ ازهمسری که آلزایمر گرفته و وینسنت هنوز حواسش به او هست. از آن فیلم هایی نیست که آخرش زندگی کاراکترها زیر رو شود، زندگی مخاطبان فیلم ممکن است.


درباره پسر (2002)

کریس و پل ویتز یکی از مهمترین کمدی های قرن بیست و یکم را ساختند که الگوی خیلی از فیلم هایی شد که بعد از آن ساخته شدند. یک طرف ماجرا ویل فریمن را داریم با بازی هیو گرنت که در این فیلم در اوج کارنامه کاری اشت است؛ مردی جوان و خوشگذران که زندگی را جدی نمی کیرد.طرف دیگر پسربچه ای است که پدر ندارد و دائم نگران حال مادرش است، بچه ای که بیشتر از سن اش نسبت به بقیه مسئولیت پذیری دارد اما خودش تنهاست و هیچ دوستی ندارد. مارکوس و ویل با هم آشنا می شوند و این آشنایی باعث می شود هر دویشان شناخت جدیدی از زندگی پیدا کنند.


نبراسکا (2013)

ساختن فیلم هایی درباره روابط انسانی و خانوادگی در تخصص الکساندر پین است. قهرمان «نبراسکا» یک پیرمرد اخموست و فیلم هم سیاه و سفید، در نتیجه شاید کمتر کسی سراغش برود. در ضمن یک ربع اول فیلم را باید صبر کنید تا کم کمراه خودش را باز کند.پیرمردی که به خاطر یک آگهی تبلیغاتی گمان می کند اگر خودش را به نبراسکا برساند برنده یک میلیون دلار می شود. پیرزن غرغرویی که می خواهد جلویش را بگیرد و سرانجام پسر پیرمرد قبول می کند او را تا نبراسکا ببرد و سر راه هم سری به فامیل می زنند.گیت و وودی گرنت جزو دوست داشتنی ترین زوج های سینمایی این سال ها هستند و این فیلم یک نمونه فوق العاده برای اینکه چطور خانواده پشت هم می ایستند.


بالا (2009)

انیمیشنی به رنگارنگی همان بادکنک هایی که خانه شخصیت اصلی را به پرواز درمی آورند. درباره عشق جاودانه ای که برای اثباتش باید به جای چسبیدن به خاطرات قدیمی، ماجراهای جدید را تجربه کرد.پسر نوجوانی که همیشه آرزوی سفر به جاهای خطرناک داشته با دختری آشنا می شود که او هم در همین فکرهاست. با هم ازدواج می کنند، خانه و زندگی تشکیل می دهند، خوشحالند اما دیگر رویای شان را کمتر به خاطر می آورند.پا به سن می گذارند. زن می میرد. پیرمرد تنها در خانهاش می ماند تا اینکه اتفاقی یک پسربچه سمج سر راهش قرار می گیرد. پسربچه ای که شبیه نوجوانی های پیرمرد است.کمتر انیمیشنی با تکیه بر دنیای رویا و خیال موفق شده به چنین موفقیتی دست پیدا کند.


نجات آقای بنکس (2013)

جان لی هنکاک در فیلم مفرح و شیرین «نجات آقای بنکس» به یکی از بزرگترین رویاپردازان سینما یعنی والت دیزنی اشاره دارد و اولین فیلم سینمایی موفقی که دیزنی تولید کرد یعنی موزیکال «مری پاپینز».نویسنده «مری پاپینز» زن انگلیسی وسواسی و سختگیری به نام پی ال تراورس بود که در بدو ورود به آمریکا آبش با والت دیزنی توی یک جوی نمی رفت. از اینکه کتابش تغییر کند وحشت داشت و دلش می خواست زودتر به کشورش برگردد. والت دیزنی کم کم پوسته خشک او را می شکند و چیزی را روی پرده می آورد که آرزوی تراورس بوده است.


اسب جنگی (2011)

استیون اسپیلبرگ در «اسب جنگی» نقطه کمال یک کارگردان را نشان می دهد. فیلمی که قهرمانش یک اسب است اما در ستایش خانواده و ایمان است.آلبرت جوان قبل از اینکه به جنگ برود در بازار یک اسب زیبا می خرد. اسب را پرورش می دهد اما بعد از رفتنش به جنگ، ارتش اسب را می برد. خوشبختانه صاحبان اسب همیشه آدم هایی رقیق القلب و درست هستند. ماه ها بعد آلبرت و اسبش در میدان جنگ به هم برمی خورند.فیلمی نیست که بشود خلاصه اش را توضیح داد و برایش مخاطب جمع کرد. کافی است آن سکانسی را که متفقین و متحدین برای نجات اسب از سیم خاردارها آتش بس می دهند، تماشا کنید تا عاشقش شوید.


زندگی پای (2011)

فیلم اَنگ لیف بدون داشتن حتی یک ستاره، برنده چهار جایزه اسکار شد. فیلمی که مدت زمان زیادی از آن روی آب می گذرد. فقط با یک شخصیت و چند حیوان.کشتی غرق می شود و تنها کسی که نجات پیدا می کند جوان هندی است که همه خانواده اش را از دست داده؛ به همراه یک ببر، میمون و گورخر.همه آنها روی یک قایق با پای همسفرند. مشکل اصلی هم، رفع گرسنگی است. از یک جایی به بعد همه قربانی ببر می شوند اما همین ببر که اسمش ریچارد پارکر است، تبدیل به قهرمان داستان می شود.فیلم با پایان بندی شگفت انگیزی دارد. فقط از یک کارگردان شرقی برمی آید که چنین فیلمی درباره رابطه انسان با طبیعت بسازد. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha