الان در مرز ایران و افغانستان یعنی جایی كه تالاب هامون واقع شده مشكلاتی در پی خشكسالی رقم خورده است كه علاوه بر راه‌های موجود برای كنترل رفع آن یك راه‌حل هم به وسیله دیپلماسی امكان‌پذیر است و آن الزام افغان‌ها به تعهدی است كه در مورد حقابه هامون و هیرمند دارند.

دیپلماسی برای حیات هامون به كار گرفته نشد

سلامت نیوز: الان در مرز ایران و افغانستان یعنی جایی كه تالاب هامون واقع شده مشكلاتی در پی خشكسالی رقم خورده است كه علاوه بر راه‌های موجود برای كنترل رفع آن یك راه‌حل هم به وسیله دیپلماسی امكان‌پذیر است و آن الزام افغان‌ها به تعهدی است كه در مورد حقابه هامون و هیرمند دارند.


به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، «پیرمحمد ملازهی» حالا كه ٦٧ سال دارد كوله‌باری پر از تجربه از سال‌هایی كه برای اردوزبانان و پشتوزبانان منطقه در تلویزیون برنامه می‌ساخته دارد. او مشكلات امروز دشت سیستان و خشكسالی هامون را علاوه بر مسائل داخلی ناشی از وضعیت ناامنی حوزه رودخانه هیرمند می‌داند. می‌گوید: «اگر واقع‌بینانه‌تر بنگریم در ١٠ تا ١٢ سال گذشته هیچگاه در مسیر رودخانه ثبات وجود نداشته است. مسیر رودخانه از كابل تا سیستان ما محلی است كه طالبان بیشتر اعمال قدرت كردند تا دولت مركزی و دولت مركزی در شرایطی نبوده كه در این منطقه تاثیر بگذارد. فصلی بوده كه باران آمده و آنها به اجبار دریچه سد كچگی را باز كرده‌اند. ولی برداشت آب در مناطق مختلف چنان است كه چیزی برای مصرف ایرانیان باقی نمی‌ماند.» گفت‌وگو با این كارشناس اهل سراوان در تهران ریشه‌های خشكسالی هامون و مهاجرت را بیشتر ملموس كرد. او توضیح می‌دهد: «الان ٩٠ درصد تریاك دنیا در افغانستان تولید می‌شود و در همین مدت ١٢ سال اخیر تولید آن چهار برابر شده است. این میزان براساس آمارهای سازمان ملل است. در اواخر دوره طالبان مواد مخدر خیلی محدود شده بود. با آمدن امریكایی‌ها دوباره كشت خشخاش باب شد و بعضا كشاورزان را مجبور كردند.»


آنچه پیش رو دارید علاوه بر واكاوی نقش دیپلماسی در احیای تالاب هامون به اولویت‌های دیپلماسی دولت تدبیر و امید بعد از حضور در سازمان ملل متحد پرداخته است كه می‌خوانید:

 

 خبر مهاجرت‌ها از شهرستان زابل پیش از هر زمان دیگری نگران‌كننده شده است و این فقط ناشی از شرایط نامناسب آن دیار به ویژه خشكسالی است و آب هیرمند در تسلط افغان‌ها است. از طرفی در سال‌های اخیر افغان‌ها به كنسولگری ایران حمله كردند. خود این جای سوال دارد كه چرا باید ظرف یك سال سه بار به كنسولگری ما حمله شود. اما سوال این است كه ما به افغانستان چگونه بنگریم كه بتوانیم از آنها حقابه هامون و هیرمند را بگیریم و بدین‌ترتیب بخشی از مشكل محیط زیستی و اجتماعی خود را حل كنیم؟

در افغانستان و به ویژه بعد از سال ٢٠٠١ میلادی كه تغییراتی در این كشور رقم خورد سه گروه در این همسایه ایران مطرح بوده‌اند؛ توده‌های مردم، پشتون‌ها به همراه تكنوكرات‌هایی كه از استرالیا و كشورهای غربی آمده‌اند و از سال ٢٠٠١ با روی كار آمدن در این كشور دولت را به دست گرفته‌اند. در بین این توده‌های مردم مهم بوده‌اند و ما می‌توانیم بر قشر روشنفكر و تحصیلكرده این مردم حساب كنیم. اما بیشتر روی تحصیلكردگان و روشنفكران این مردم. براساس تقسیم‌بندی قومی عمدتا روشنفكران و تحصیلكردگان غیرپشتون مناسبات‌شان با ایران نزدیك بوده است. ولی روشنفكرانی كه وابسته به قوم پشتون هستند. با ایران فاصله دارند. این سه تقسیم‌بندی را باید در نظر بگیریم. اما عملا آنچه در سال‌های اخیر روی داده تحت تاثیر همین توازن قدرت بین این سه رخ داده است.

 به این سیاست ایران در این ١٢ سال چه نمره‌ای می‌دهید؟ به نظر می‌رسد در این مدت هم ایران نتوانسته دیپلماسی فعالی در این منطقه داشته باشد؟

حقیقتی وجود دارد كه در این ١٢ سال حضور ناتو و امریكا بوده. ایران هم در این مدت یك سیاست رسمی و اعلامی داشته و دیگری سیاست اعمالی بوده است كه همین سبب برداشت‌هایی در بین صاحبنظران و روشنفكران افغان شده است. در سیاست رسمی و اعلامی همواره ایران از حاكمیت دولت مركزی حمایت كرده است اما برداشت‌های متفاوتی از این سیاست در ایران و در افغانستان وجود دارد. افغان‌ها معتقدند سیاست‌هایی كه «اعمالی» بوده و پشت پرده بوده با سیاستی كه «اعلام» می‌كرده متفاوت بوده است. این البته بحث دیگری است. اما حضور امریكا بر این سیاست تاثیر گذاشته است. منافع ایران در این بوده كه این حضور هرچه زودتر تمام بشود. به نفع ایران بوده و برداشتی هست كه می‌گوید اگر امریكایی‌ها بدون درگیری و با پیروزی بروند شرایط خوبی برای ایران رقم نمی‌خورد.
برداشت‌های متفاوت در این ١٢ سال بر مناسبات ایران و افغانستان سایه انداخته است. از آن ظرفیت‌هایی كه دو كشور داشته استفاده نشده به خصوص اینكه برداشت دیگری هم وجود داشته در ایران كه انتظار ایران به عنوان مركز فارسی‌زبانان است مطرح شود عملی نشده است. این حضور میان ایران، افغانستان و تاجیكستان گسستی را به وجود آورده و اجازه نداده كه این سه كشور نزدیكی بیشتری داشته باشند. برداشت‌هایی از این دست هست كه برخی جاها خوش‌بینانه و برخی جاها بدبینانه بوده است.

 الان در مرز ایران و افغانستان یعنی جایی كه تالاب هامون واقع شده مشكلاتی در پی خشكسالی رقم خورده است كه علاوه بر راه‌های موجود برای كنترل رفع آن یك راه‌حل هم به وسیله دیپلماسی امكان‌پذیر است و آن الزام افغان‌ها به تعهدی است كه در مورد حقابه هامون و هیرمند دارند. اگر بیاییم و این بحث را برای مردم ملموس كنیم سوال این است كه مردم از سیاست خارجی چه در ایران و چه در افغانستان چه بهره‌ای برده‌اند؟ در ایران مردم با مشكل آب مواجهند و آب در تسلط افغان‌هاست. از آن سو نیز افغان‌ها مشكلات عدیده‌ای دارند از جمله نبود زیرساخت‌ها و اشتغال و بسیاری معضلات.

مشكل «هیرمند» سابقه طولانی دارد. مشكل از همان زمانی شروع شده كه در چارچوب مذاكرات «عباس هویدا» و «دكتر شفق» كه نخست وزیر افغانستان بود توافقاتی حاصل شد ولی هیچگاه جنبه عملیاتی به خود ندید. ضمن آنكه آن توافق برای سال‌هایی كه كمبود آب به وجود می‌آید توافق شد كه ٢٦ میلیمتر در ثانیه افغانستان آب به ایران بدهد. اگر همین توافق را عمل می‌كردند مشكلی پیش نمی‌آمد. حتی مجلس افغانستان هم حاضر نشد این را تایید كند و تصویب نكرد در حالی كه یك توافقنامه بود كه در میثاق‌های بین‌المللی مربوط به رودخانه‌های مرزی قابل ترسیم بوده است. اما اگر واقع‌بینانه‌تر بنگریم در ١٠ تا ١٢ سال گذشته هیچگاه در مسیر رودخانه ثبات وجود نداشته است. مسیر رودخانه از كابل تا سیستان ما محلی است كه طالبان بیشتر اعمال قدرت كردند تا دولت مركزی و دولت مركزی در شرایطی نبوده كه در این منطقه تاثیر بگذارد. فصلی بوده كه باران آمده و آنها به اجبار دریچه سد كجگی را باز كرده‌اند. ولی برداشت آب در مناطق مختلف چنان است كه چیزی برای مصرف ایرانیان باقی نمی‌ماند. چون این مناطق تحت كنترل طالبان است ناامنی سبب شده دولت مركزی افغانستان هم نتواند این توافقات را عملی كند. در كل ما هم سیاست روشنی در قبال هیرمند و حقابه پیگیری نكردیم. رودخانه و سابقه تاریخی‌اش نشان داده سدهای «كز»ی به صورتی طراحی شده كه برای سال‌ها پاسخ داده و هیچگاه از آب محروم نمی‌شده و هر روستایی سد كزی می‌ساخته و به اندازه نیازشان برداشت می‌كردند و این دلیل نمی‌شد كه آب به بقیه نرسد. آب به همه به شكل عادلانه می‌رسید. حال این مشكل فقط از طریق دیپلماسی حل و فصل می‌شود و راه دیگری ندارد.

 پس بخشی از معضل هم مربوط به شیوه برداشت افغان‌ها از این آب است؟

بیشتر آب را مناطقی برداشت می‌كند كه حوزه زیر كشت خشخاش است. دولت افغانستان خیلی هم نفوذی در آن مناطق ندارد. ایران باید مذاكرات خیلی جدی در این باره تدارك می‌دید و از اهرم‌های كه می‌توانسته استفاده كند، استفاده می‌كرد اما در عمل چنین نكرده است. برای نمونه در كنفرانس توكیو، ایران ٥٠٠ میلیون دلار تعهد كرد. اگر در آنجا هوشیاری به خرج داده بودند شرایط می‌گذاشتند كه این رقم پرداخت می‌شود به شرط آنكه توافق بر سر حقابه هیرمند اجرایی شود حداقل این بود كه نشان می‌داد ایرانیان حواس‌شان جمع است. این حق ایران بوده و «ظاهرشاه» ٢ میلیمتر مكعب نیز بر آن اضافه كرده است. ٢٦ میلیمتر مكعب حق طبیعی ایران است و ٢ میلیمتر هم ظاهر شاه خودش افزوده بود. بحث این است كه اجرایی نشده است. ایرانیان خیلی قوی در این موضوع ظاهر نشده‌اند.

 فكر می‌كنید مشكل وزارت خارجه بوده یا وزارت نیرو یا سازمان حفاظت محیط زیست كه نتوانسته این مساله را به خوبی مطرح، برجسته و پیگیری كند؟

همه ساده دیده‌اند قضیه را. وقتی سال‌های پرآبی است اصلا مشكلی نیست. به ویژه در بهار آب به اندازه كافی به ایران می‌رسد. الان مشكل ناشی از آن است كه اصلا آبی نیامده است. این را باید حل كرد كه افغان‌ها توافق را در هر شرایطی اعمال كنند. این توافق برای سال‌های پرآب نیست بلكه برای سال‌های كم آب است. شاید وزارت نیرو و شاید وزارت خارجه سهل‌انگاری كردند.
اهمیت موضوع برای مقامات دولتی ما مشخص نشده است و احتمالا فكر كرده‌اند حالا سال بعد با بارندگی بیشتر مشكل حل می‌شود حداقل این تصور نبوده كه قحطی چنان می‌شود كه سیستان در خطر قرار می‌گیرد، وقتی هامون خشك شده و روستاها را برده زیر ریگ و مردم مجبور به مهاجرت شده‌اند؛ آنگاه مسوولان هم دریافته‌اند این مساله چه ابعادی دارد با این حال هنوز هم به صورت جدی كاری در این زمینه صورت نگرفته است.

 شما به نكته‌ای اشاره كردید كه همین می‌توانست مبنای مبارزه با تولید مواد مخدر باشد. اگر دولتمردان ما هدفمند طراحی نقشه می‌كردند و با بهانه قرار دادن آب هیرمند و مدل‌هایی از این دست برای حفاظت كشور در برابر مواد مخدر گام برمی‌داشتند یا ترفندی دیگر می‌اندیشیدند هم كمتر درگیر مواد مخدر و ترانزیت آن بودیم و هم آب كافی می‌داشتیم؟

الان ٩٠ درصد تریاك دنیا در افغانستان و در همین مدت ١٢ سال اخیر تولید شده است. این میزان براساس آمارهای سازمان ملل است. در اواخر دوره طالبان مواد مخدر خیلی محدود شده بود. با آمدن امریكایی‌ها دوباره كشت خشخاش باب شد و بعضا كشاورزان را مجبور كردند. حتی طرح ایران برای كشت جایگزین با شكست مواجه شد. به خصوص در منطقه هلمند. هلمند الان هم مركز اصلی قدرت طالبان و هم تولید خشخاش است. بیشترین خشخاش افغانستان در این منطقه تولید می‌شود كه آب آن از آنجا تامین می‌شود. برداشت غیرمنصفانه از آب هیرمند باعث توسعه كشت بیشتر خشخاش شده و هرچه خشخاش بیشتری تولید شود، آنگاه ترانزیت و بعد مشكلات بیشتری ناشی از مواد مخدر به وجود می‌آید. مشكل دیگر هم هست موضوع تجزیه قدرت در مناطق خاص افغانستان است. برای مثال فرمانده‌ای محلی در این منطقه داریم كه بیش از ٢٥ هزار نیرو تحت امر خود دارد و حتی بهتر از نیروهای پلیس حقوق می‌گیرند و سر موقع هم دریافت می‌كنند. بدیهی است كه این دستمزد از مواد مخدر تامین می‌شود. تجزیه قدرت در این مناطق پیش آمده است. دولت افغانستان در خیلی از مناطقی كه خشخاش تولید می‌شود اصلا كاره‌ای نیست. اگر واقعا ایران و هر كشور دیگری بخواهد گریبان خود را از مواد مخدر رها كند تنها راه این نیست كه مركز را ببندد. ما مرز ٩٠٠ كیلومتری داریم با افغانستان كه همه‌اش دشت است؛ راه‌حل این است كه باید به دولت افغانستان و تحكیم و تثبیت آن كمك كنیم. مواد مخدر آنقدر سودآوری دارد كه به هر شكلی انگیزه ایجاد می‌كند كاروان‌های مسلح هم نمی‌خواهد، گاهی افرادی را جذب می‌كنند كه به صورت كولبری بیایند و مواد را نقل كنند. شیوه‌های متفاوت‌تری استفاده می‌كنند. ایران باید كمك كند كه این تجزیه قدرت برطرف شود و به قدرت گرفتن دولت مركزی در این كشور كمك بیشتری كند. این را در نظر داشته باشید كه اگر همین الان پاكستان جلوی ورود آرد را بگیرد مردم افغانستان به‌شدت دچار مشكل می‌شوند. نفع ملی افغانستان در گندم است ولو نفع كمتری نسبت به خشخاش دارد ولی بهتر از آن است كه خشخاش بكارند و پول آن به جیب طالبان برود و كشور همسایه هم آسیب ببیند.

 فكر می‌كنید اولویت آقای روحانی در سیاست خارجی با آنچه بر روابط و تعامل با همسایگان تاكید می‌كرده این نباشد كه بیاید و با تعامل با افغانستان یك تیر و دو نشان بزند. هم مشكل خشكسالی هامون و هیرمند حل شود و هم روابط دو كشور فارسی‌زبان ترمیم می‌شود.

بله آقای روحانی بر دو موضوع در سیاست خارجی تاكید داشت. نخست تعامل بهتر با كشورهای اروپایی و امریكایی كه آقای ظریف نیز در تدارك اجرای همین سیاست است، دیگر تعامل با همسایگان. اما افغانستان در این اولویت‌بندی‌ها خیلی در صدر قرار نمی‌گیرد. نگاهی به شرایط ما در كشورهای منطقه نشان می‌دهد كه «عربستان سعودی» در صدر اولویت خواهد بود. تنش زدایی از روابط با عربستان دلیلش روشن است. اگر ایران مناسباتش با این كشور را حل و فصل كند با دیگر كشورهای منطقه هم مشكلاتش را می‌تواند برطرف كند. حتی طالبان هم متاثر از عربستان هستند و به نظرم از عربستان سمت و سو می‌گیرند و این كار می‌تواند در روابط ایران و افغانستان هم تاثیر بگذارد.


اولویت بعدی «تركیه» خواهد بود به ویژه اختلاف‌نظرهایی كه بر سر سوریه بین ایران و تركیه به وجود آمده است. در هر حال فكر می‌كنم بعد از عربستان و تركیه و اولویت سوم «پاكستان» است. در این مجموعه «افغانستان» در ردیف چهارم قرار می‌گیرد كه البته به نظر اهمیت آن از ردیف اول كمتر نیست. ولی شرایط چنان ویژه است كه ذهن برنامه‌ریزان سیاست خارجی به سوی آنها می‌رود و چنین اولویت بندی‌هایی صورت می‌گیرد.

 پس در حال حاضر و شرایطی كه هامون با مهاجرت تعداد زیادی از ساكنانش مواجه است این سیاست خارجی و دیپلماسی نیست كه به كمكش بیاید و باید راه‌های دیگری را برای نجات هامون و هیرمند و مردمانش جست؟

راه‌حل دیگری ندارد فقط از طریق سیاسی باید این مساله را حل كرد. سیستان از لحاظ آبهای زیرزمینی به گونه‌ای است كه با چاه نمی‌توان به آب رسید. راه‌های جایگزین هم بوده است مثلا چاه نیمه‌ها تجربه خوبی بود. ولی خود این هم هزینه‌های بالا می‌خواهد و از دست مردم كاری برنمی‌آید. بنابراین مردم هر وقت قحطی بوده سفر كرده‌اند و هر وقت مناسب بوده برگشته‌اند.
با این شرایط دل همه مهاجران در گرو سیستان است. مردم آن منطقه علاقه خاصی به آن خاك دارند. اگر بروید در كویر دویست كیلومتر به دل كویر بزنید می‌بینید كسی نیست و بعد می‌بینید چند كپر است و بعد از ساكنان آن كپرها بپرسید چرا اینجا مانده‌اید می‌شنوید كه می‌گویند ما به همینجا تعلق داریم.
شاید برای دولتمردان قابل فهم نباشد كه چرا مردمی این همه شرایط سخت را تحمل می‌كنند. اما اگر آب نباشد سیستان هم نخواهد بود بعلاوه اینكه آب‌های زیرزمینی هم در خطر است. افت آب زیرزمینی ایران بالاست. هركس رسیده چاه زده و آبی كه طی میلیون سال به عنوان سفره‌های زیرزمینی جمع شده را با احداث چاه بیرون می‌كشند و مصرف می‌كنند. ما در آب و خاك و محیط زیست خیلی برنامه مشخصی نداشته و دچار نوعی روزمرگی شده‌ایم و می‌گوییم حالا مساله امروز حل شود تا فردا.

 آیا رسم بر این نبوده در مواردی كه مشغله وزارت خارجه اجازه نمی‌داده كه موضوع در دیپلماسی با اهمیت آب و وضعیت مردم سیستان كه به مسائل دولتی دیگر وابسته شده است با همكاری وزارتخانه‌ها یا سازمان‌هایی بسترسازی شود و پیش برود تا بعد از وزارتخانه بیاید و خود مذاكرات را به سرانجام برساند مثلا در این مورد وزارت نیرو یا سازمان حفاظت از محیط زیست بیایند و بستر مذاكره را فراهم كنند.

من به این كار خوش‌بین نیستم. اگر سازمانی بعد از وزارتخانه وارد شود من خوش‌بین نیستم راه‌حلی پیدا كند. حتما ما باید درسطح وزارتخانه وارد مذاكره شویم و راه‌حل بیابیم. اما حقیقت این است كه ما باید بتوانیم به افغان‌ها بقبولانیم كه این توافق كه مربوط به سال‌های كم‌آبی است را اجرایی كنند. البته افغان‌ها هم می‌گویند با كم‌آبی مواجهند ولی ما اطلاعات درستی از آن سو نداریم. اصلا تصوری وجود ندارد كه چه مقدار آب است و چقدر آب برداشت می‌شود. چطور است كه زرنج آب دارد ولی سیستان نباید آب داشته باشد. تا ما فعال نباشیم آن طرف انگیزه‌ای نخواهد داشت برای دادن حق مان. وقتی كسی كه خشخاش می‌كارد، هر چقدر می‌خواهد آب برداشت كند چگونه انتظار داریم حقابه ما را بپردازد.

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha