خبری که از سوی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی مبنی بر رهایی سالمندان در خیابان انتشار یافت، نه تنها رنج بی نهایتی را موجب شد بلکه این آزار زمانی بیشتر شد که می اندیشیم داعیه معنویت تا به کجا تقلیل یافته است.

سلامت نیوز: خبری که از سوی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی مبنی بر رهایی سالمندان در خیابان انتشار یافت، نه تنها رنج بی نهایتی را موجب شد بلکه این آزار زمانی بیشتر شد که می اندیشیم داعیه معنویت تا به کجا تقلیل یافته است.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایرنا ، موضوع سالمندی از جمله مباحثی است که جامعه ایران هر روز بیش از گذشته درگیر آن می شود و علیرغم آنکه جمعیت کشور همچنان در حال رشد است اما روند سالخوردگی در ایران به دلیل افزایش جمعیت برخی از مقاطع هرم سنی، ناگزیر پیش خواهد آمد. به عبارتی جامعه ایران در آینده نه چندان دور هم با جمعیت بالا و هم با پدیده سالخوردگی مواجه خواهد شد.

خبری که علی ربیعی در خصوص رهایی سالمندان در خیابان های شهر داد این پرسش را به ذهن متبادر می کند براستی جامعه ایران به چه سمت و سویی گام برمی دارد؟
حدود چند سال پیش که علی رشیدی کارشناس اقتصادی در نشست اتاق تهران اعلام کرد، موضوع اقتصاد را رها کنید زیرا مهمتر از اقتصاد، اخلاق در حال افول جامعه است  با اعتراض برخی از نمایندگان اصولگرا که در آن نشست حضور داشتند، مواجه شد اما امروز با گذشت زمان، در عرصه های گوناگون بیش از پیش به این موضوع پی می بریم که اخلاق در جامعه دچار چالش جدی شده است.

زمانی که انسان کوچ نشین بود سالمندانی که قادر به کوچ نبودند اعضای قبیله، سالمندان را با آذوقه در غارها و یا بالای کوهها رها می کردند اما امروز به دنبال یکجانشینی و افزایش رفاه، جوامع نوین به موضوعی نظیر اخلاق متعهد شده و تلاش می کنند آن را در همه تصمیم گیری ها رعایت کنند.

کارشناسان اجتماعی معتقدند: ساختارهای اقتصادی خیلی زود تغییر می کنند و جای خود را به ساختارهای جدید می دهند اما باورهای فرهنگی شاید چندین دهه طول بکشد که تغییر نمایند. به عبارتی ساختارهای فرهنگی، باورها و اعتقادات دیرپا هستند و براحتی دچار تغییر نمی شوند.

جامعه ایران که همواره بر مهربانی و گذشت شهره بود، امروز (حتی اگر آمار رهایی سالمندان قلیل باشد)، ابن سئوال پیش می آید که بر آن چه رفته است که این چنین با سالخوردگان خود رفتار می کند؟

براستی معیشت سخت و دشوار، اخلاق را این گونه نشانه رفته است و یا بی اخلاقی را باید در دیگر مباحث اجتماعی جستجو کرد؟

چگونه امکان دارد که انسان این گونه گذشته خود را در خیابانهای شهر رها کند؟ براستی به کدامین سو این چنین شتابان می رویم؟

شاید پر بیراه نباشد وقتی که هر روز در صفحه حوادث روزنامه ها خبرهای قتل، دزدی، کلاهبرداری، اسید پاشی و حیوان آزاری را می خوانیم و از کنار آنها براحتی عبور می کنیم و امروز وقتی می شنویم که رهایی سالمندان در خیابانهای شهر افزایش یافته در تحیر این می مانیم که بر سر اخلاق چه آمده است؟

جامعه ایران که روزگاری در جنگ هشت ساله شاهد بالاترین فداکاری ها و از خودگذشتگی ها بود، متاسفانه امروز شاهد چه ناملایماتی شده است؟

جامعه ای که گذشته خود را با رهایی سالمندانش در خیابان ها نفی کند، دچار فراموشی تاریخی می شود و معلوم نیست این چنین جامعه ای به فرزندان خود چه می خواهد بیاموزد؟ براستی چنین رفتارهایی، آیا جایی برای اخلاق و معنویت باقی می گذارد؟

تردیدی نیست، بی اخلاقی بیش از تنگدستی معیشتی گریبان جامعه را خواهد گرفت و بدون اینکه بدانیم در دالانی تاریک یک سویه پا خواهیم نهاد.

عباراتی نظیر دوست داشتن، حرمت والدین و گذشت و مهربانی در حافظه مردم بیگانه می شوند و جامعه ای که از درون تهی شود نمی تواند بازه های فرهنگی برای نسل های آتی خود بجا گذارد.

بی اخلاقی روح و روان جامعه را هدف گرفته است. ما که می خواستیم جهانی از معنویت بسازیم امروز در خود مانده ایم و بیگانگی از خود را به هزار زبان و شکل مرور می کنیم.
تردیدی نیست، که جوامع مدرن و توسعه یافته برای حل معضل سالخوردگی به تدابیر نوینی دست یافته اند و برای آنها راه حل ارائه داده اند.

تخصیص مکانهایی برای نگهداری از سالمندان و یا تربیت پرستاران برای نگهداری از سالمندان در خانه های خود سالمندان از جمله راه حل هایی است که کشورهای توسعه یافته آنها را اتخاذ می کنند.

به دنبال هسته ای شدن خانوار، دیگر نظیر گذشته سالمندان در جمع خانوارها زندگی نمی کنند و دارای استقلال مکانی به طور عام هستند.

نگهداری از سالمند در جوامع مدرن می طلبد که دولت ها به یاری خانواده ها بیایند تا از فجایعی این چنینی جلوگیری شود.

جامعه ای که اخلاق را خدشه دار می کند دیگر جملاتی نظیر بابا نان داد، مادری که شب ها بر گاهواره می نشیند تا خفتن بیاموزد، حسنک تصمیم می گیرد از فردا به موقع برسد تا حیوانات زبان بسته گرسنه نمانند، دهقان فداکار پیراهن خود را برای نجات مسافران قطار در شبی سرد می سوزاند و به مشعل تبدیل می کند، خاله مرجان با مهربانی مرغ و خروسها را جا می دهد و از ما فرزندان خود خشنود باش ای ایران، شوخی بیش نمی تواند باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha