سلامت نیوز: هجوم خاکهای معلق در هوا که از بیابانهای عربستان و عراق به سوی ایران میآمد و خوزستان (و پس از آن استانهایی ماند ایلام و کرمانشاه) میزبان اولیه آن بود، دیگر یک اتفاق محلی نبود و نفس کشیدن را برایمان سخت کرده بود. خاکی که آن مرد، زمانی به طعنه (که ادبیات همیشگی او بود) میگفت خاک کربلاست و تبرک! اما هیچگاه نگفت آیا ریههای ما باید میزبان این تبرک باشد؟
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه جهان صنعت نوشت:قصد داشتم این سطور را مدتها پیش به رشته تحریر در بیاورم؛ اواسط زمستان، همان روزهای اولی که هوای خوزستان میزبان گرد و خاک عجیبی شده بود. اتفاقی که البته بار اول نبود که رخ میداد اما این بار آنچنان سهمگین و سنگین بود که... سکوت کردم اما بیم آن را داشتم که قلمم رنگ و بوی تعصب و احساس به خود بگیرد. هراس داشتم سخنی بگویم که بعدها از گفتنش پشیمان شوم. برای همین بود که سکوت کردم تا احساساتم فروکش کند و بتوانم و امیدوار باشم که با خرده عقلی از جغرافیای مادری خودم سخن بگویم.
این روزها میزبان مادر هستم. آمد با کوله باری از سوغاتی. از کنار 1 گرفته تا نان تیری 2 و رب انار محلی. خوشحالم، از آمدنش از حضورش. صدایش جان میدهد به خانهام اما صدایی که دیگر نشانی از روزهای گذشته را ندارد و پر است از سُرفههای خشک؛ یادگار 30 سال خدمت. 30 سال تدریس.
30 سال جهاد بر ضدنادانی. آمده تا مرهمی بیابد برای گچهایی که پای تخته تنفس کرده تا سه نسل را خواندن و نوشتن بیاموزد.
آسمان نهچندان آبی
در این سالها، از گرد و خاک با عنوان پدیده نام میبرند اما در خوزستان این اتفاقی جدید نیست. با توجه به شرایط زیستمحیطی منطقه خوزستان، هجوم غبار هر ساله رخ میدهد و ما خوزستانیها با چنین رویدادی غریبه نیستیم اما در چند سال گذشته شدت و تعداد روزهایی که هوای نفس کشیدن حکم کیمیا را پیدا کند چندین و چند برابر شده است. هجوم خاکهای معلق در هوا که از بیابانهای عربستان و عراق به سوی ایران میآمد و خوزستان (و پس از آن استانهایی ماند ایلام و کرمانشاه) میزبان اولیه آن بود، دیگر یک اتفاق محلی نبود و نفس کشیدن را برایمان سخت کرده بود. خاکی که آن مرد، زمانی به طعنه (که ادبیات همیشگی او بود) میگفت خاک کربلاست و تبرک! اما هیچگاه نگفت آیا ریههای ما باید میزبان این تبرک باشد؟ درباره دلایل بروز چنین اتفاقی موارد متنوع و گاه متناقضی شنیده شده و میشود. دلایلی که تنها باید کارشناسان محیطزیست درباره آن نظر بدهند و نگارنده نه کارشناس بلکه تنها یک ناظر است. نظارتی اجباری.
تهران، ایران نیست؟
این جمله را در بسیاری از شهرستانها میشنویم که تهران ایران است. جملهای مملو از کنایه که هرچه از مرکز دورتر میشویم بیشتر شنیده میشود. جملهای که در بسیاری از مواقع سخت میتوان انکارش کرد. دستکم در مورد پدیده گرد و خاک، شاهد بودیم که وقتی در دفعات اول، گرد و خاکها به تهران رسید (که البته حجم گرد و غبار موجود در هوای تهران با جنوب قابل مقایسه نبود)، آنگاه بود که سخن از مضرات این پدیده و حتی احتمال شیمیایی بودن آن و تعطیل کردن مدارس و گاهی ادارات مرسوم شده و مسوولان متوجه شدند از قرار اتفاقی در حال رخ دادن است؛ شاید مانند موشکهای صدام!
زمستان سال 92 بود که بارش باران باعث مسمومیت تنفسی همهگیر در میان مردم اهواز شد و به جز چند خبر کوتاه توجه رسانهای چندانی به آن نشد تا در میان ولوله اخبار دیگر خیلی زود به فراموشی سپرده شود. بارانی که نشان میداد چرا اهواز، آلوده ترین شهر جهان است. یک سال بعد در زمستان سال 93 فاجعه دیگری رخ داد. این بار فاجعهای به وسعت یک استان؛ باز هم هوای خوزستان مملو از خاک شد. اتفاقی که این بار حتی ما خوزستانیها هم باید آن را به عنوان پدیده میپذیرفتیم زیرا تجربه نشان داده بود که زمستان زمان آمدن گرد و خاک نیست به ویژه با چنین حجم سنگینی. این بار اما بارش خاک چنان سنگین بود که خیلی زود توانست به یک بحران ملی تبدیل شود تا جایی که وزیر بهداشت را به خوزستان کشاند اما از سوی دیگر جنگی لفظی (به خصوص در شبکههای اجتماعی) در گرفت که نه گرد و خاک خوزستان را خارج کرد و نه راه حلی برای مشکلات دیگر شهرها شد؛ تنها و تنها قلبهای بسیاری را به درد آورد.
از یک طرف برخی خوزستانیها، مستاصل از شرایطی که در چند سال اخیر با آن دست به گریبانند، معترض شده و به عنوان ثروتمندترین استان کشور خود را مستحق چنین وضعیتی نمیدانند و از طرف دیگر برخی از هموطنانمان با اعتراض به جمله مشهور ایران فقط تهران است، خوزستانیها را به ناشکیبا بودن و... متهم کردند؛ اتفاقی که چندان هم دور از ذهن نبوده و گهگاه درباره مسایل مختلف در شبکههای اجتماعی رخ میدهد.
اما در این میان دو نفر از بزرگان، چنان به خوزستان و خوزستانی کملطفی کردهاند که سخت میتوان جملاتشان را به دست فراموشی سپرد. یکی سرکار خانم ابتکار و دیگری جناب آقای مصطفی همت.
زمانی که پدیده گرد و غبار رخ داد، خانم ابتکار به عنوان رییس سازمان حفاظت محیطزیست با انتقادات زیادی مواجه شد، از جمله حضور نداشتن در خوزستان (آن هم در شرایطی که وزیر محترم بهداشت به خوزستان سفر کرده بود) که میتوان گفت بسیاری از این انتقادات چندان بجا نبود. اما در عین حال مصاحبه کردن و گفتن این جمله که «من یک دکمه میزنم همه چیز درست میشود» چندان برخورد موجهی از سوی ایشان نبود. درست است که بسیاری از مشکلات زیستمحیطی ایران و خوزستان به طور خاص، به گذشته بازمیگردد و هنوز کمتر از دو سال است که ایشان به سازمان محیطزیست بازگشتهاند اما به هر حال خانم ابتکار در زمان پذیرفتن این پست، مسلما در جریان بسیاری از این مشکلات بودهاند. به یاد دارم سالهای 82 یا 83 بود، طوماری را امضا کردیم در مخالفت با انتقال آب کارون به زایندهرود، فکر میکنم در آن زمان هم خانم ابتکار در مقام ریاست سازمان محیطزیست بودند.
مورد دوم اما بسیار تلختر و سنگینتر از مورد اول بود. آقای مصطفی همت، فرزند شهید بزرگوار مهدی همت در صفحه اجتماعی خود در واکنش به اعتراض خوزستانیها مطلبی نوشته که با این عبارت آغاز میشود: شورش را درآوردند! مصطفی همت در ادامه آماری ارایه داده از تعداد شهدای استانهای تهران و اصفهان و گفتهاند که اینها شهید دادهاند و خرمشهر و سوسنگرد را آزاد کردهاند و «وقتی حرف از امکانات تهران و... میزنید اینها را هم بگویید». سپس درباره وضعیت آب و هوای خوزستان گفتهاند که این شرایط سالهاست در بعضی استانهای عراق به همین منوال است و «آنقدر مشکلات دارند که حتی در موردش حرف نمیزنند». عراقی که هماکنون در تولید نفت از ما جلوتر است.
حتی پس از سه چهار ماه، خواندن دوباره این جملات باز هم برایم سنگین است. نمیدانم از کجا باید شروع کنم. مگر نه اینکه هر کنشی را واکنشی هست، پس چرا مسخ میشوم در مقابل این چند سطر؟ شاید به این خاطر که سوالی ذهنم را مشغول کرده که هنوز هم پاسخی برایش نیافتهام. اگر این متن را هر فرد دیگری جز فرزند شهید مینوشت، تا این حد برایم سنگین بود؟!
جناب آقای برادر همت عزیز! نهتنها پدر بزرگوارتان، بلکه تکتک جوانان غیوری که خونشان را نثار خاک ایران اسلامی کردند، آیا کوچکترین توجهی داشتند که دشمن از کدام نقطه دست به تعرض زده است؟ آیا خوزستانیها برای کمک به هموطنان جنگزده خود نمیشتافتند؟ دفاع از خاک میهن هم منت گذاشتن دارد؟
بله مناطق جنوبی عراق هم با پدیده گرد و غبار دست به گریبان است. بارزترین نمونه آن هم در زمان مذاکرات هستهای ایران در بغداد بود. اما آیا ایران آباد و مقتدر را باید با عراق نیمهویرانی که میراث دیکتاتوری به نام صدام و جنگطلبی به نام بوش است، مقایسه کرد؟ همین امروز میبینیم داعش چگونه در حال جولان دادن در شمال عراق است، اما آیا همین داعش توانست به مرزهای میهن عزیزمان حتی نزدیک شود؟ از چه زمانی باب شده است تا با عراق مقایسه شویم؟ و در پیشی گرفتن عراق در تولید نفت، آیا مقصر ما خوزستانیها هستیم؟ زمانی که مدیریتهای کلان استان در دست مدیران غیربومی قرار گرفته (اتفاقی که سالهاست مرسوم است و به دولت خاصی مربوط نیست) و قراردادهای نفتی با چینیها منعقد شد که حتی کارگرهای ساده را نیز از کشور دوست چین وارد کردیم، باید ما خوزستانیها مواخذه شویم؟!
همه اینها به کنار، نکتهای که بیش از همه اینها آزارم میدهد (چه در این سالها، سخنان این چنینی را کم نشنیدهایم و قلبمان را به درد نیاورده اما لب به اعتراض نگشودیم) این است که میگویند و شنیدهام دیدگاه و سخنان شما بر مبنای دیدگاه حزب مورد علاقهتان است. صدالبته که برای این شنیدهها مدرکی ندارم و بر آن پافشاری نمیکنم و تنها امیدوارم، امیدوارم و باز هم امیدوارم که اشتباه شنیده باشم و چنین چیزی نباشد، که اگر اینطور باشد...
سخن آخر
ما خوزستانیها مردم غریبی هستیم. زُمُختی خاص خود را داریم، صبور و در عین حال بسیار حساس. موشک، گرما و نبود امکانات، بیآبی و بیکاری و هزار بیمهری را تحمل میکنیم اما تاب شنیدن حرفی ناحق را نداریم؛ شاید نمودی از جغرافیای محل زندگیمان شدهایم.
سالهاست با مشکلاتی دست به گریبانیم که هیچگاه حق خود ندانستهایم اما با این حال ماندهایم و ساختهایم. ماندهایم و مبارزه کردهایم. آب نداشتیم، کار نبود، حالا هم که همین هوای آتشزدهمان جایی برای نفس کشیدن ندارد. سخت بر ما گذشته و اگر گاهی لب به اعتراض میگشاییم تا حقوق اولیه خود را به دست بیاوریم، انصاف نیست این گونه مورد هجوم صحبتهایی واقع شویم که...
بهار آمده و نیامده، تابستان خود را رسانده. به اصطلاح خودمان، کولرها را روشن کردهایم. حالا باز هم باید منتظر جبهه خاک متبرکی باشیم که بیاید بر سینه مردمی بنشیند که دین خود را به اسلام ادا کردهاند سالها پیش.
نظر شما