سلامت نیوز: والدینی هستند که فرزندانشان را به مدرسه نمیفرستند. اشتباه نکنید، صحبت از والدینی که نمیخواهند، فرزندشان باسواد شوند و محرومیتهای ناشی از فقر فرهنگی یا فقر اقتصادی نیست، بلکه صحبت از والدین اغلب تحصیلکردهای است، که گرچه آموزش و پرورش رسمی کشور را نفی نمیکنند، اما انتقادات جدی به آن دارند، بنابراین تصمیم گرفتهاند که خود مسئولیت اصلی برنامهریزی آموزشی فرزندانشان و اجرای آن را با کمک برخی مراکز مستقل آموزشی، حداقل در برخی مقاطع تحصیلی برعهده بگیرند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایلنا، مشخص نیست که در کشور ما تعداد خانوادههایی که فرزندشان را به مدارس رسمی نمیفرستند چقدر است، همچنین مشخص نیست که در طی این سالها گرایش به این نوع از آموزش افزایش پیدا کرده یا کاهش داشته است، پای آمار اینجا هم میلنگد، اما پیداست که در ایران نیز همانند همه کشورهای دنیا خانوادههایی وجود دارند که به دلایل مختلف راههای جایگزینی را به جای فرستادن فرزندانشان به سیستم رسمی آموزش و پرورش کشورشان انتخاب کردهاند.
خشونت در مدارس پسرانه زیاد است
خانم قاصدی مهندس شیمی است، همسرش نیز فوق لیسانس کامپیوتر دارد و استاد دانشگاه آزاد است، آنها سه فرزند دارند، تجربه مدرسه رفتن اولین فرزندشان باعث شده که تصمیم بگیرند، پسرانشان را به مدرسه رسمی نفرستند و از مراکز مستقل آموزشی کمک بگیرند. «دخترم در دوره دبستان با یادگیری همراه رنج روبرو بود، او با مسولیتپذیری همواره تکالیفش را انجام میداد، اما این کار را با گریه و ناراحتی پیش میبرد، حس مسئولیت و علایقش باعث ایجاد تناقض در وی شده بودند و آنجا بود که ما فهمیدیم، فرآیند آموزش باید بر اساس علایق کودک باشد.
از طرف دیگر به نظر ما در مدارس پسرانه خشونت بیشتری وجود دارد، از خشونتهای کلامی گرفته تا تنبیه همکلاسیها در مقابل هم و محرومیتهایی که به کودکان به دلیل کارهای اشتباهشان تحمیل میکنند، در حالی که من هرگز با ایجاد محدودیت به عنوان تنبیه موافق نیستم.»
وی علاوه بر این موارد به محتوای کتابهای درسی نیز اشاره میکند و این مساله رانیز از جمله عوامل تاثیرگذار بر فاصله گرفتن آنها از آموزش رسمی میداند «در تمام ایران کتابهای درسی ثابتی برای همه وجود دارد، در حالی که اکنون دیگر در بیشتر نقاط دنیا کتب درسی منطقه به منطقه و یا شهر به شهر تغییراتی با یکدیگر دارند و متناسب با آن منطقه تالیف و نگارش شدهاند.
کتب درسی باید در هر منطقه متفاوت باشد
کتاب علوم آموزش و پرورش برای بچههای من مناسب و جذاب نیست، زیرا اکنون دسترسی بچهها به اطلاعات زیاد است و بسیاری از موارد درسی را در انیمیشنها و کارتونهای آموزشی یاد گرفتهاند واز آنجا که به اینترنت دسترسی دارند، حتی اطلاعات بیشتری از کتابهای درسی را در اختیار دارند و مطالعه میکنند، البته دانشآموزان در همه مناطق به این انیمیشنها و اینترنت دسترسی ندارند، به همین علت هم فکر میکنم که کتب درسی باید در هر منطقه متفاوت باشد.»
تاثیر منفی نارضایتی معلمان بر دانشآموزان
خانم قاصدی وجود حس محرومیت در بین معلمان و نارضایتی آنها از میزان درآمد خود را نیز از دیگر عواملی که تاثیر منفی بر دانشآموزان میگذارد، میداند و معتقد است؛ گاهی رفتار معلمان به شکلی میشود که دانش آموزان تنها در صورتی خود را به عنوان دانش آموز خوب میشناسند که معلم آنها را کاملا تایید کرده باشد «دخترم در برخی مقاطع همیشه ناراحت بود که چرا معلمم من را دوست ندارد و این مساله در شناخت وی از خودش تاثیر میگذاشت، برخی معلمان یاد نمیگیرند که بین کودکان تفاوت نگذارند، هرچند عدهای نیزاین مساله رابه خوبی رعایت میکنند.»
فرزندانم خود سانسوری نمیکنند
وی گاهی فرزندانش را با کودکانی که به مدرسه رسمی میروند، مقایسه میکند «بچههای من خودشان را راحتتر ابراز میکنند، خود سانسوری ندارند، راحت حرفشان را میزنند، جسارت مخالفت کردن دارند و مخالفت کردنشان نیز با حفظ ادب و همراه با استدلالهای منطقی است.
همچنین اعتماد به نفسشان نیز نسبت به هم سن و سالهایشان قویتر و میزان اطلاعاتشان هم بیشتر و پایدارتر است؛ در واقع درس و بازی برایشان از هم جدا نیست که بگویند درسم را بخوانم خلاص شوم و بعد بروم سراغ بازی و کارهایی که دوست دارم، زیرا با انجام کارهایی که دوست دارند آموزش میبیند، از آموزش لذت میبرند و احساس فرار از درس ندارد، به همین علت عمق یادگیریشان نیز بیشتر است و کاربرد درسها در زندگی را بهتر درک میکنند.
البته روش ما هم مشکلات خودش را دارد، برای نمونه پسر بزرگم که پنجم دبستان است، شاید در املاء به خوبی هم سن و سالهایش نباشد و یا اینکه پسر کوچکم در دوم دبستان خواندن را به طور کامل یادگرفت، اما اینها برای ما اولویت نبوده است، هرچند اکنون که مجبوریم پسر بزرگم را به دبیرستان بفرستیم، ممکن است کمی در این زمینهها مجبور به تاکید بیشتری باشیم، اما به هر حال داشتن اعتماد به نفس و داشتن حس علاقه و شادی در درس خواندن برای ما اهمیت بیشتری دارد.»
عدم توانایی معلمان در تغییر ساختار آموزشی
خانم رهبری دبیر شیمی است و همسرش نیز کارمند بانک است، آنها نیز یکی از دو پسرشان را به مدرسه رسمی نفرستادهاند، آنها به محتوای کتب آموزشی و روشی که این کتابها برای تدریس به معلمان تحمیل میکنند، انتقاد دارند «از آنجا که خودم معلم هستم، میدانم که محتوای کتابهای درسی در برخی موارد متناسب با زمان و سن کودکان نیست، ما به عنوان معلم همواره با مولفین کتابها بحثهایی را داشتهایم و آنها نیز اظهار میکردند که وقت و زمان کافی برای تالیف نداشتند.
علاوه بر آن، موارد درسی مطرح شده در چند کتاب و یا حتی در یک کتاب نیز، گاهی باهم ارتباط و هماهنگی درستی ندارند، مثلا یک کتاب را که دو مولف نوشتهاند؛ هیچکدام با هم هماهنگ نبودهاند و هرکدام به طور کاملا جداگانه کار خود را انجام دادهاند، به همین دلیل، انتقال این مباحث به دانشآموز بسیار دشوار است.»
تعداد بالای دانشآموزان مانع خلاقیت معلمان
وی معتقد است؛ تا زمانی که این کتابهای درسی کنونی تدریس میشود و تعداد دانشآموزان نیز در کلاسهای درس زیاد است، معلم نمیتواند، خلاقیتی در شیوه تدریس خود ایجاد کند؛ «من خودم میخواستم، شیوهام را عوض کنم تا به تفاوتهای فردی دانشآموزان توجه بیشتری شود و همچنین من کمتر گوینده باشم تا مشارکت دانش آموزان افزایش پیدا کند، بنابراین سعی کردم از شیوه همیاری که در خود آموزش پرورش مطرح شده، کمک بگیرم.
در این شیوه بچهها باهم چند گروه تشکیل میدهند و به گفتوگو میپردازند، اما متوجه شدم که عملا این روش امکانپذیر نیست، زیرا سروصدای زیادی با این روش ایجاد میشد که اعتراض مدیر مدرسه را در پی داشت و علاوه برآن با این روش از سرفصلهای تعیین شده در آموزش و پرورش نیز عقب میماندیم، بنابراین به این نتیجه رسیدم که این امر زنجیرهای به هم مرتبط است و اگر معلم هم بخواهد شیوهاش را عوض کند، عملا امکانپذیر نیست. بنابراین معتقدم که ساختار کلی آموزش و پرورش باید تغییراتی را انجام دهد، زیرا در غیر این صورت معلم و مدرسه توانایی این تغییرات به صورت گسترده را نخواهند داشت»
فرزندم در یادگیری جسور است
وی ادامه میدهد «به هر حال این نواقص باعث شد که متوجه شویم، حداقل در سنین پایین و دوره اولیه تحصیل، فضای مدارس نمیتواند، برای فرزندم مناسب باشند، هرچند که مدرسه نرفتن آنها تبعاتی مانند دور شدن از گروه همسالان نیز برای وی دارد.
البته این اقدام ما سبب شده، فرزندم با هم سن وسالهایش تفاوتهایی داشته باشد، یکی از این تفاوت که بسیار بارز است، جسارت فرزندم برای یادگیری است، انگار جسارت پیدا کرده، چیزی را که دوست دارد از طریق روشی که دوست دارد؛ یاد بگیرد، در حالی که دانشآموزان مدارس رسمی در زمینه آموزش مطیع هستند تا معلم هر مطلب و کتابی را که تصمیم گرفت، به آنها آموزش دهد و معمولا این حق را برای خود قائل نیستند که مسائل مورد علاقهشان را برای آموزش انتخاب کنند.
فرزند من خودش راه یادگیری را پیدا میکند، برای نمونه او هرگز کلاس زبان انگلیسی نرفته اما به تازگی خودش نرمافزاری را در تبلتش نصب کرده که میتواند با آن زبان انگلیسی یاد بگیرد.»
خانم رهبری در پاسخ به اینکه نمیترسد که فرزندش در برخی دروس مانند ریاضی از دیگر دانشآموزان عقب بماند، اظهار میکند؛ «همواره در دبیرستان دغدغه معلمان ریاضی این است که حتی بچههایی که معدل بالا دارند، برخی مفاهیم پایه را بلد نیستند و همواره بچهها درگیر و نگران امتحان ریاضیاند یعنی به نظر میرسد به تناسب میزانی که در گیر این کتاب هستند و زمانی که برای آن میگذارند، دریافت لازم را از این درس ندارند، در حالی که برای من اولویت ندارد که حتما این حجم از ریاضی را آموزش ببینند، برای من اولویت دارد که به صورت کاربردی آن را یاد بگیرند و دریافت بالایی از مفاهیم ریاضی داشته باشند.»
آموزش و پرورش رسمی همه تواناییهای کودکان در نظر نمیگیرد
بیشک نارضایتی از سیستم رسمی آموزش و پرورش کشور علت اصلی تصمیم برخی خانوادهها برای دور نگهداشتن فرزندشان از مدارس رسمی است، اما این مساله که علت این نارضایتی چیست را با یک دکترای آموزش که نخواست نامش منتشر شود، در میان گذاشتهایم. وی در ابتدا به قرار داشتن مدارس ما در رتبههای آخر شاخصهای استانداردی مانند تیمز و پرلز اشاره میکند، اما علت اصلی این نارضایتی را فراتر از این مسائل میداند « مدارس ما در بهترین حالت و حتی مشهورترین مدارس، فقط بر بخشی از توانایی انسان که همان جنبهٔ ذهنی و شناختی است، متمرکز هستند.
این امر ذاتا فرد شکست خورده تولید میکند. زیرا اصولا جنبههای دیگری مانند جنبههای روانی- حرکتی و عاطفی – اجتماعی را فروگذار میکند و بسیاری از کودکان در این جنبهها – و نه جنبه ذهنی وشناختی - توانمند هستند.
علاوه بر این حتی در جنبه ذهنی و شناختی، مدارس تنها بر یادگیری از روش مستقیم و سخنرانی و در بهترین حالت شیوههای سمعی – بصری متمرکز است که تحقیقات نشان میدهد؛ این روشها حداکثر ۳۰ درصد باعث یادگیری میشود.
اطاعت از معلم و نابودی حس کنجکاوی در دانشآموزان
در کنار این نکات باید گفت؛ هنوز به مهمترین نکته که نسبت به آنچه گفته شد، مخربتر است و به طور زیربنایی انگیزه یادگیری را تخریب میکند، اشاره نشده است. آموزش ما مبتنی بر انگیزههای بیرونی مانند وعده و وعید، جایزه و ستاره، رتبه و نمره، و تهدید و تحقیر و در بدترین شکلش منوط کردن محبت و احترام به پیروی و اطاعت از معلم است. این تشویقهای بیرونی روح مقدس کنجکاوی، جستجوگری، و پرسشگری را از بین میبرد.»
کمترین تقصیر بر گردن معلمان است
وی در پاسخ به اینکه سهم هرکدام از معلمان، مدارس و ساختار کلی آموزش و پرورش به تفکیک، در به وجود آمدن این مشکلات چقدر است، میگوید: «مشکل است که سهم هر کدام را در این مشکلات تعیین کرد، اما باید به لیست بالا خانواده و ساختار کلی مدیریت جامعه را نیز اضافه کرد. فرهنگ خانواده و انتظارات و درک آنها از مدرسه به طور غیرقابل انکاری در این موضوع نقش دارد. اما فرهنگ و انتظارات آنها مطمئنا به طور معنیداری وابسته به ساختار کلی جامعه مانند ارزشگذاری به مدرک، تحصیلات، مهارت و غیره است.
ساختار آموزش و پرورش نیز برآیندی از درک مدیریت جامعه از آموزش است که خود را در تعیین مسئولین، بودجه و جایگاه مدرسه نشان میدهد. سهم بودجه تحقیقات در تحقیقات آموزشی و مدرسهای نیز یکی از این شاخص هاست. اما به هر حال کمترین سهم شاید به مدارس و سپس معلمانی میرسد که در یک نظام به شدت متمرکز مانند نظام آموزشی ایران، جایی برای عرض اندام ندارند.»
ضرورت تحول در نگاه سیاستگذاران و تربیت معلمان
این دکترای آموزش در ارتباط با اینکه تغییر و اصلاح چگونه میتواند، در نظام آموزش کشور رخ دهد اظهار میکند: «در اغلب کشورها تحول آموزشی از تحول نگاه سیاستمداران ارشد در راس هرم تصمیمگیری شروع شده است. با درک این اهمیت اولین جایی که هدف گرفته شده است، نظام تربیت معلم است. باید توجه کنیم که اغلب طرحهای بالقوه تحولخیز مانند طرح ارزشیابی توصیفی و یا کتابهای فعالیت محور دبستان، به دلیل ناتوانی در آموزش معلمان به شکست انجامیده است. همچنین یک بیماری مزمن به نام سیاسی و حکومتی شدن برخی وزارت خانهها نیز وجود دارد که نیاز به یک عزم جدی برای تغییر دارد.»
وی در مورد تبعات منفی یا مثبت تصمیم والدین مبنی بر دور نگهداشتن فرزندشان از آموزش رسمی و کمک گرفتن از دیگر مراکز آموزشی میگوید: «انتخاب مرکز غیررسمی یک تصمیم سخت و جسورانه است. اگر چه این تصمیم ممکن است؛ انگیزههای متفاوتی داشته باشد، اما الزاما به معنی کناره گرفتن به دلیل ناکارآمدی مدارس رسمی نیست. اما در این شیوه عزم والدین برای گرفتن مسئولیت اصلی فرزند بردوش خود، یک ضرورت است. یعنی والدین باید آماده صرف وقت و هزینه برای کودک خود باشند.
کنار آمدن این خرده فرهنگ با فرهنگ غالب که از طرف خویشان، دوستان و همکاران بر والدین فشار میآورد، نیز چالش مهمی است. همچنین مراکز آموزشی مختلف نیز ممکن است، از نظر قانونی چالشهایی را با مراکز مسئول داشته باشند و خلاءهای قانونی در ارتباط با آنها در روند ادامه کار این کودکان اخلال ایجاد کند. اما باید توجه کرد که در اغلب کشورها مراکزی به نام مدرسه غیررسمی به رسمیت شناخته میشوند.
به هر حال والدین مسئول آموزش کودکان هستند و دولتها برای رسیدن اولیا به بهترین آموزش مورد پسندشان به آنها خدمت میکنند، به همین خاطر هم وجود روشهای متفاوت و مدارس مختلف معمولا به رسمیت شناخته میشوند.»
نظر شما