گوشه‌ای ایستاده و دستبند را بر دستان پدرش می‌بیند. دستبند آهنین كلانتری را؛ پدرش را به زندان می‌برند. هرلحظه كه پدرش دورتر می‌شود زندگی‌اش را می‌بیند كه دارد از او دورتر و دورتر می‌شود. اینها دردی مشترك اما پنهان دارند. دردی كه شاید كمتر كسی بتواند آن را درك كند و متوجه آن شود، اما ذره‌ذره تمام زندگیشان را می‌سوزاند.

فرزندانی که تاوان سخت تبهكاری والدین را پس میدهند

سلامت نیوز: گوشه‌ای ایستاده و دستبند را بر دستان پدرش می‌بیند. دستبند آهنین كلانتری را؛ پدرش را به زندان می‌برند. هرلحظه كه پدرش دورتر می‌شود زندگی‌اش را می‌بیند كه دارد از او دورتر و دورتر می‌شود. اینها دردی مشترك اما پنهان دارند. دردی كه شاید كمتر كسی بتواند آن را درك كند و متوجه آن شود، اما ذره‌ذره تمام زندگیشان را می‌سوزاند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند،فرزندان خانواده‌های تبهكار را می‌گویم. فرزندانی كه در یك لحظه و در یك ثانیه، سناریوی زندگیشان تغییر می‌کند و قربانی تبهكاری مادر یا پدرشان می‌شوند. فرقی نمی‌كند قتل باشد، قاچاق باشد، سرقت باشد یا هر جرم دیگری؛ تنها چیزی كه مهم است برچسب سیاه مجرم است كه بر پیشانی خانواده تبهكاران می‌خورد. بعد از آن كمتر كسی می‌داند كه چه بر سر فرزندان این خانواده‌ها می‌آید.

هیچ‌كس نمی‌داند كه بازماندگان با چه لحظه‌های تاریكی از زندگیشان دست و پنجه نرم می‌كنند و چقدر سنگینی نگاه دیگران عذابشان می‌دهد. فقط پدر یا مادرشان نیست كه دست به تبهكاری زده‌اند و به یك مجرم تبدیل شده‌اند. برچسب مجرم بر پیشانی آنها هم خورده است. بدون اینكه كار خلافی انجام داده باشند. احساس می‌كنند كه تمام نگاه‌ها به همان برچسب روی پیشانی‌شان است. دیگر حتی خودشان هم نمی‌توانند خود واقعیشان را ببینند و باور كنند. نه زمان موضوع را حل می‌كند و نه تغییر شیوه زندگی؛ هیچ راه‌حلی برای آنها وجود ندارد و سال‌های‌ سال باید با یك موضوع كنار بیایند، آن هم اینكه فرزند یك خانواده تبهكار هستند.

فرزندانی كه از همه چیز محروم می شوند
زندگی اجتماعی سالم و راحت برای فرزندان خانواده‌های تبهكار رفته‌رفته سخت‌ و سخت‌تر می‌شود. سعید خراط‌ها، آسیب‌شناس اجتماعی در این رابطه  می‌گوید:«وقتی فردی به هر دلیلی دست به جرمی می‌زند و به دنبال آن مجازات می‌شود، او به تنهایی مجازات نمی‌شود. اثرات مخرب این مجازات در درجه اول روی خانواده آن فرد است. حالا اگر این فرد سرپرست خانواده یعنی پدر یا مادر باشد قطعا تبعات آن بیشتر خواهد بود. معمولا این فرزندان هستند كه در چنین شرایطی بزرگترین و بیشترین آسیب را می‌بینند. آنها به دلیل برچسب جرمی كه به خانواده‌شان خورده است، بهترین فرصت‌های خود را از دست می‌دهند. فرصت‌های شغلی، تحصیلی یا ازدواج را؛ آنها دچار محرومیت‌های جدی می‌شوند.همه چیزشان را از دست می‌دهند.

اولین تاثیر روی روح و روان این فرزندان است. آنها در یك لحظه احساس بی‌پناهی می‌كنند و تصور می‌كنند همه چیزشان را از دست داده‌اند. حتی اگر بخواهند كه به زندگی عادی خود برگردند باز هم نمی‌توانند. سایه سنگین تبهكاری پدر یا مادرشان همیشه در زندگی آنها وجود دارد.»


خراط‌ها به آینده سیاه این فرزندان اشاره می‌كند و می‌گوید:    «برخی از فرزندان مجرمان تبهكار رفته‌رفته به خاطر تاثیرپذیری منفی كه از خانواده خود گرفته‌اند، خودشان هم به یك بزهكار تبدیل می‌شوند. البته به نوع جرم خانواده‌شان هم بستگی دارد ولی آنها وقتی آینده خود را سیاه می‌بینند و راه حلی هم برای آن نمی‌یابند، سعی می‌كنند خودشان هم راه خانواده خود را در پیش گیرند و تبهكار شوند. اما در مواقعی كه فرزندان خانواده‌های تبهكار قصد دارند یك زندگی عادی مثل گذشته برای خودشان دست و پا كنند معمولا با فشارهای روحی و روانی زیادی مواجه می‌شوند. اینها بدون گذراندن دوران جوانی به دوران پیری می‌رسند و به دلیل فشارهای زیاد عصبی دچار پیری زودرس می‌شوند.»

[quote-left] آنها در یك لحظه احساس بی‌پناهی می‌كنند و تصور می‌كنند همه چیزشان را از دست داده‌اند. حتی اگر بخواهند كه به زندگی عادی خود برگردند باز هم نمی‌توانند. سایه سنگین تبهكاری پدر یا مادرشان همیشه در زندگی آنها وجود دارد.» [/quote-left]


این كارشناس در پایان صحبت‌هایش می‌گوید: « به نظر من اثرات مخرب خانواده‌های تبهكار روی فرزندانشان با زمان حل نخواهد شد و این اثرات در طولانی‌مدت هم بار منفی زیادی خواهد داشت. ساختار زندگی آنها تغییر خواهد كرد و خیلی سخت می‌توانند با این موضوع كنار بیایند. ولی در كل می‌شود با حمایت‌های مادی و معنوی از این فرزندان، آنها را به جامعه و زندگی اجتماعی سالم بازگرداند.

نباید آنها را تنها گذاشت و باید كاری كرد تا آنها احساس كنند بی‌پناه نشده‌اند و می‌توانند نه مثل گذشته ولی یك زندگی عادی داشته باشند. تنها از این راه می‌شود به آنها كمك كرد تا آسیب‌های كمتری ببینند.»


تاوان سخت تبهكاری مادر
رویا ٢١‌سال بیشتر ندارد. یك خبر كافی بود تا زندگی‌اش از این رو به آن رو شود.‌ سال گذشته بود كه رویا از شنیدن خبر مرگ پدرش شوكه شد. اما این پایان ماجرا نبود. او وقتی مادرش را دستبند به دست در پلیس آگاهی دید تازه متوجه شد كه سرنوشتش تا چه اندازه سیاه شده است. مادر رویا با نقشه‌ای از قبل طراحی شده و با همدستی یك مرد به زندگی شوهرش پایان داده بود و حالا خود را گرفتار قانون می‌دید. در این میان رویا و خواهرانش بودند كه باید تاوان تبهكاری مادرشان را پس دهند. سناریوی تلخ زندگی رویا را از زبان خودش بخوانید:  


وقتی فهمیدی پدرت با نقشه مادرت به قتل رسیده چه احساسی داشتی؟
وقتی متوجه قتل پدرم شدیم، حتی به ذهنمان هم نمی‌رسید كه كار مادرمان باشد. آن روز مادربزرگم گفت كه باید برای انجام كارهای پرونده مرگ پدرم به آگاهی برویم. او گفت كه قاتل پدرم دستگیر شده و باید به آن‌جا برویم. وقتی به آگاهی رفتیم و مادرم را دستبند به دست دیدم از شدت ناراحتی بیهوش شدم. بعد از آن چند روز در بیمارستان بستری شدم. اصلا باور نمی‌كردم مادرم چنین كاری كرده باشد.


از مادرت كینه به دل داری؟
روزهای اول وقتی این خبر را شنیدم خیلی از او كینه به دل گرفتم ولی حالا اوضاع و احوالم كمی بهتر شده. راحت‌تر می‌توانم با این موضوع كنار بیایم و در واقع عادت كرده‌ام. برای همین دیگر از مادرم كینه و خشم به دل ندارم ولی این را می‌دانم كه هیچ‌وقت احساسم و روابطم با مادرم همانند سابق نخواهد شد.


یعنی مادرت را بخشیدی؟
او را بخشیدم ولی كاری هم با او ندارم. از طرفی مرتب می‌گوید كه بی‌گناه است، دلم برایش می‌سوزد. همیشه احساس می‌كنم نكند مادرم بی‌گناه باشد. اما باز هم به قانون اطمینان دارم و با توجه به مدارك و دلایل ماموران پلیس آگاهی نمی‌توانم حرف‌های مادرم را باور كنم.

[quote-right]نباید آنها را تنها گذاشت و باید كاری كرد تا آنها احساس كنند بی‌پناه نشده‌اند و می‌توانند نه مثل گذشته ولی یك زندگی عادی داشته باشند. تنها از این راه می‌شود به آنها كمك كرد تا آسیب‌های كمتری ببینند.» [/quote-right]
در این مدت با مادرت صحبت كردی؟
فقط یكبار تلفنی با او حرف زدم و او هم می‌گفت بی‌گناه است.


برخوردت با مادرت چطور بود؟
با او برخورد خوبی نداشتم. دلم نمی‌خواست با مادرم صحبت كنم و خودش هم متوجه رفتارم شد.


از وقتی این اتفاق افتاد زندگی‌ات با چه تغییراتی روبه‌رو بود؟
از آن روز تا به حال زندگی من از این‌رو به آن رو شد. من و دو خواهرم دیگر نتوانستیم مثل قبل زندگی راحتی داشته باشیم. خواهر كوچكم دیگر به مدرسه نرفت و من هم دانشگاهم را رها كردم. خواهر دیگرم هم از آن زمان تا الان افسرده شده و هیچ چیز خوشحالش نمی‌كند. او عاشق پدرم بود و خیلی به او وابسته بود. بیشتر مرگ پدرم روی او تاثیر منفی گذاشته و ناراحتش كرده است.


چرا دانشگاهت را رها كردی؟
مادربزرگ و عمویم دیگر اجازه ندادند من به دانشگاه بروم. آنها كلا مرا از بیرون رفتن از خانه منع كردند و نمی‌گذارند جایی بروم.


چرا؟
خودم هم دلیلش را نمی‌دانم. شاید به‌خاطر اینكه می‌خواهند كینه‌شان از مادرم را سر من و خواهرهایم خالی كنند. از وقتی این اتفاق افتاده من و خواهرهایم روی خوش زندگی را ندیدیم و خانواده پدرم هم بیشتر ما را اذیت می‌كنند.


الان با مادربزرگت زندگی می‌كنی؟
با مادربزرگ و عمویم زندگی می‌كنیم.


مجردی؟
نامزد دارم.


رفتار نامزدت با تو چطور است؟

من ٧‌سال است كه نامزدم را می‌شناسم و با او در ارتباط هستم. وقتی این اتفاق افتاد او رفتارش را با من تغییر نداد و گفت كه این موضوع نمی‌تواند تاثیری در روابطمان داشته باشد. خانواده‌اش هم همین حرف را زدند و به من آرامش دادند. ولی الان بعد از گذشت این مدت خانواده نامزدم رفتارشان تغییر كرده و از من دوری می‌كنند. فكر می‌كنم به‌خاطر حرف مردم است كه كم‌كم روی آنها هم تاثیر گذاشته است.


نامزدت چطور؟
او همچنان با من رفتار خوبی دارد و در این مدت شاید اگر نامزدم نبود من حالم به این‌زودی خوب نمی‌شد. او همیشه به من آرامش می‌دهد و كنارم است. حمایت‌های او باعث شده كه من و خواهرهایم احساس كنیم كه هنوز بی‌كس و تنها نشده‌ایم و پشت و پناه داریم. او می‌گوید حتی اگر خانواده‌ام هم قبول نكنند باز هم با تو ازدواج خواهم كرد.


فكر می‌كنی این موضوع در زندگی مشترك با همسرت هم تاثیر بگذارد؟
صد در صد بی‌تاثیر نخواهد بود. همیشه سایه سنگین این اتفاق در زندگی ما خواهد بود.

ارتباطت با دوستانت چطور است؟
بعد از این اتفاق خودم ارتباطم را با تمام دوستانم قطع كردم و دیگر با هیچ‌كس در ارتباط نیستم.

فقط همین دو خواهر را داری؟
بله دو خواهر كوچك‌تر از خودم دارم.


از زندگی آنها بعد از این اتفاق بگو؟
خواهر كوچك‌ترم كمی راحت‌تر با این موضوع كنار آمده و الان هم به مدرسه‌اش می‌رود. ولی خواهر دیگرم خیلی ناراحت و افسرده است و بیشتر از همه ما آسیب
دیده است.


اگر مادرت روزی برگردد و بخواهد با شما زندگی كند، قبول می كنید؟
مطمئنا هیچ‌وقت من و خواهرهایم نمی‌توانیم دوباره مثل قبل مادرمان را بپذیریم و در كنارش زندگی كنیم. فكر نمی‌كنم كه در كنار او باز هم زندگی كنیم و او را مادر صدا بزنیم.


برنامه‌ات برای آینده‌ات چیست؟
می‌خواهم هرطور شده باز هم به دانشگاه بروم و درسم را ادامه دهم. فعلا فقط همین برنامه را دارم.

بعد از این اتفاق محل زندگیتان را تغییر داده‌اید؟
بله ما بعد از آن اتفاق محل زندگیمان را تغییر دادیم و بلافاصله اسباب‌كشی كردیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha