می‌گویند با مدرنیته، الگوی زندگی خانواده که برای چند‌ هزار ‌سال دست‌نخورده باقی‌مانده بود، در کمتر از یکصد‌سال دچار تغییرات شگرف شده است. بعضی از جامعه‌شناسان معتقدند که خانواده به‌عنوان نهاد مرکزی، رو به انقراض است اما عده‌ای دیگر هم چنین چیزی را به سبب نیازهای کودکان برای بالندگی ممکن نمی‌دانند چرا که انسان، موجودی است کمالگرا و هدفمند که از سرگشتگی، گریزان است. روزمرگی و پوچی او را ارضا نمی‌کند. از این رو اگر زندگی، معنا و هدفی نداشته باشد، زنده‌ماندن، ارزشی نخواهد داشت؛ هر چند تمامی امکانات زندگی هم فراهم باشد. علت نارضایتی و سردشدن زندگی، ناکامی در کسب رفاه نیست. زندگی ساده و حتی سخت را می‌توان دوست داشت، به شرط آن‌که معنای زندگی را درک کرده باشیم.

سلامت نیوز: می‌گویند با مدرنیته، الگوی زندگی خانواده که برای چند‌ هزار ‌سال دست‌نخورده باقی‌مانده بود، در کمتر از یکصد‌سال دچار تغییرات شگرف شده است. بعضی از جامعه‌شناسان معتقدند که خانواده به‌عنوان نهاد مرکزی، رو به انقراض است اما عده‌ای دیگر هم چنین چیزی را به سبب نیازهای کودکان برای بالندگی ممکن نمی‌دانند چرا که انسان، موجودی است کمالگرا و هدفمند که    از سرگشتگی، گریزان است. روزمرگی و پوچی او را ارضا نمی‌کند. از این رو اگر زندگی، معنا و هدفی نداشته باشد، زنده‌ماندن، ارزشی نخواهد داشت؛ هر چند تمامی امکانات زندگی هم فراهم باشد. علت نارضایتی و سردشدن زندگی، ناکامی در کسب رفاه نیست. زندگی ساده و حتی سخت را می‌توان دوست داشت، به شرط آن‌که معنای زندگی را درک کرده باشیم.


به گزارش سلامت نیوز به نقل ازروزنامه شهروند ،اینها که نوشتم شعار نیست اما بسیاری هدف زندگی را جمعی می‌دانند و نه فردی. خوشبختی فرد، همچنان در جمع است که شکل می‌یابد و خانواده بهترین و استانداردترین جمع برای حصول خوشبختی است!


حذف خانواده
از دید مجله تایم، تنها زندگی‌کردن یکی از ١٠اتفاقات بزرگی است که زندگی انسان معاصر را تغییر داده. از ١٩٨٥ تا ٢٠٠٤ تعداد آمریکایی‌هایی که گفته‌اند کسی را برای بحث کردن درباره مشکلات جدی زندگی‌شان ندارند، سه برابر شده است؛ چیزی نزدیک به یک‌چهارم جمعیت آمریکا. (یک تحقیق نشان می‌دهد که این داده‌ها مشکل دارند و این یافته‌ها قابل اتکاکردن نیستند.) اما تنها زندگی‌‌کردن، تنها بودن و احساس تنهایی‌کردن به سختی به یکدیگر شبیه هستند. در حقیقت شواهد اندکی وجود دارد که تنها زندگی کردن آمریکاییان به معنای تنهاتر شدن آنها باشد. نوروساینتیست دانشگاه شیکاگو، «جان کاچیوپو» در کتابش «تنهایی» نتیجه گرفته است که آنچه اهمیت دارد نه‌تنها زندگی‌کردن، بلکه احساس تنهایی کردن است. بسیاری از افرادی که طلاق گرفته‌اند، می‌گویند هیچ‌ چیزی بیش از زندگی‌کردن با یک فرد نامناسب به شما احساس تنهایی دست نمی‌دهد.

[quote-left]تحقیقات و مصاحبه با بیش از ٣٠٠ نفر نشان می‌دهد که اکثر افراد مجرد به هیچ عنوان روحی تنها ندارند. بلکه برعکس، شواهد بیانگر این هستند که اشخاص تنهایی‌شان را با افزایش فعالیت اجتماعی با دیگران برطرف می‌کنند و شهرهای با افراد مجرد بیشتر، از فرهنگ عمومی پررونق‌تری برخوردارند. [/quote-left]
تحقیقات و مصاحبه با بیش از ٣٠٠ نفر نشان می‌دهد که اکثر افراد مجرد به هیچ عنوان روحی تنها ندارند. بلکه برعکس، شواهد بیانگر این هستند که اشخاص تنهایی‌شان را با افزایش فعالیت اجتماعی با دیگران برطرف می‌کنند و شهرهای با افراد مجرد بیشتر، از فرهنگ عمومی پررونق‌تری برخوردارند.


تایم می‌نویسد: حقیقت این است که تقریبا هرکسی که تنها زندگی می‌کند، گزینه‌های کم‌هزینه‌تر دیگری نیز در دست دارد، از پیداکردن هم‌اتاقی تا زندگی کردن با خانواده اما امروزه اکثر افراد ترجیح می‌دهند تا بدون انتخاب‌های فوق، زندگی کنند. آیا خود شما هم اینگونه ترجیح نمی‌دهید؟! تنها زندگی‌کردن به ما کمک می‌کند تا ارزش‌های خاص مدرن را دنبال کنیم- ازجمله آزادی فردی، کنترل شخصی و خودشناسی که از بزرگسالی تا روزهای آخر همراه ما هستند.

 

تنها زندگی‌کردن به ما اجازه می‌دهد تا آن چیزی را انجام بدهیم که می‌خواهیم، زمانش را خودمان تعیین کنیم و مطابق معیارهای خویش انجام دهیم. امروزه در عصر رسانه‌های دیجیتال و شبکه‌های در حال گسترش اجتماعی، تنها زندگی‌کردن می‌تواند حتی مزایای فوق‌العاده بیشتری را ارایه کند؛ زمان و مکان برای بازگرداندن خلوت شخصی. این بدان معناست که تنها زندگی‌کردن می‌تواند به ما کمک کند تا کشف کنیم چه کسی هستیم و همچنین چه چیزی به ما معنا و هدف می‌دهد. شاید تنها زندگی‌کردن به شکل متناقض‌گونه‌ای دقیقا همان چیزی باشد که ما نیاز به وصل شدن مجدد به آن را داریم.
اما آیا به راستی نظام ارزشی خانواده‌ها تغییر کرده است؟ آیا این نکات آورده شده، نشان از آینده‌ای قریب‌الوقوع در دنیای مدرن دارد که ترکش‌هایش دیر یا زود دامن ما را نیز خواهد گرفت؟


ارزش‌های فردی
مانده‌ام که چگونه باید در مورد ارزش‌های یک خانواده فتح باب کرد؟ شاید راه درست‌ترش این باشد که بروم و از معنای ارزش شروع کنم و برگردم و ببینم که در خانواده چه می‌گذرد. خیلی‌ها درخصوص ارزش، تقسیم‌بندی‌هایی کرده‌اند که مهمترینش تفکیک به دو بعد فردی و اجتماعی است. خانواده هم که محل بروز فرد و اجتماعی شدن اوست! پس راه درستی را می‌روم.

بنابراین با تعاریف شروع می‌کنم تا آرام‌آرام، گزارشم شکل بگیرد:   ارزش‌های فردی عبارت است از: اشیا یا عقایدی که به‌طور فردی مورد توجه باشد و در سطح کلی ارزش ندارند، در مقابل ارزش‌های فردی، ارزش‌های اجتماعی از اندیشه‌ها، هنجارها و اشیای مادی که متعاقب با اعمال متقابل اجتماعی، عقاید و ارزش‌های روانی مساعدی در پیرامون آنها جمع می‌شود و متکی بر تجربیات مثبت هستند، وجود دارد. بگذارید تعاریف را قدری روان‌تر و غیردانشگاهی‌تر به کار ببریم. اصلا برایتان مصداق بگویم تا راحت‌تر به نتیجه برسیم.

[quote-right]ملاک در ارزش‌های فردی آن دسته از ارزش‌های اخلاقی، اعتقادی و ... است که قوام آنها و عرصه تحقق و وجود خارجی آنها وابسته به خود فرد باشد. یعنی اگر فرد در محیطی تنها زندگی کند نیز قادر به تحقق و انجام آن می باشد، مانند توکل، تقوا، ذکر و یاد خداوند و ... [/quote-right]

ملاک در ارزش‌های فردی آن دسته از ارزش‌های اخلاقی، اعتقادی و ... است که قوام آنها و عرصه تحقق و وجود خارجی آنها وابسته به خود فرد باشد. یعنی اگر فرد در محیطی تنها زندگی کند نیز قادر به تحقق و انجام آن می باشد، مانند توکل، تقوا، ذکر و یاد خداوند و ... اما ارزش‌های غیرفردی یا به عبارت دیگر ارزش‌های اجتماعی به آن دسته از ارزش‌ها اطلاق می‌شود که قوام آنها و زمینه تحقق آنها در ارتباط با دیگران باشد. مانند: امانتداری، عدالت، رعایت حقوق دیگران، احترام و ادب نسبت به دیگران و ... هر چند قوام ارزش‌های غیرفردی به تعامل و داد و ستد با دیگر افراد است اما پیامد و نتیجه آن به خود فرد نیز برمی‌گردد و به‌عنوان یک صفت ارزشمند از آن یاد می‌شود مثلا امانتداری گر چه تحقق‌اش بستگی به دیگر افراد دارد اما به شخصی که امانت را رعایت کرده است، صفت «امین» اطلاق می‌شود.


به‌طور کلی می‌توان گفت که جامعه‌شناسان با ارزش‌های اجتماعی سروکار دارند، درحالی‌که بیشترین توجه روان‌شناسان به ارزش‌های فردی و تعیین حد و مرز آنچه از نظر روانی یا اجتماعی و جسمانی معطوف است. نظام‌های ارزشی را می‌توان به دو نوع نظام‌های ارزش‌های اولیه که به نیازهای‌زیستی فرد مربوط است و نظام ارزش‌های ثانویه که در برگیرنده ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی است، تقسیم کرد. هر چند نظام کلی ارزش‌ها از هر دو نوع متاثر است. بنابراین مقصود از ارزش‌ها، انواع گوناگون واقعیات و اموری هستند که احتیاجات انسان را برآورده می‌کنند. به عبارت دیگر ارزش‌ها «واقعیات مرجح» هستند. ارزش‌ها به هشت طبقه تقسیم‌بندی می‌شوند: ١- قدرت ٢- دانش ٣-ثروت ٤- احترام ٥- سلامت ٦- مهارت ٧- محبت ٨- تقوی. همچنین در شاخص‌های ارزش‌های اجتماعی می‌توان موارد ذیل را بیان کرد که عبارتند از: آینده‌گرایی و گذشته‌گرایی، کار و تلاش جمعی و فردی، تقسیم کار، دنیاگرایی، قدرت‌مداری، خوشبختی و سعادت، حرمت و احترام، قانون‌گرایی.


ارزش‌های اجتماعی
بیایید قدری دامنه دیدمان را نسبت به ارزش‌های اجتماعی وسعت ببخشیم. ویژگی‌ها و خصیصه‌های آن را دقیق‌تر بشناسیم تا هرگونه اظهارنظری را بتوانیم با محکی اعلا بسنجیم. منوچهر محسنی، در پژوهشی ویژگی‌ها و خصیصه‌های ارزش‌های اجتماعی را اینگونه بیان می‌کند: 


* ارزش‌های اجتماعی، مقصود و معنای زندگی را برای اعضای جامعه تدارک می‌بیند.


* ارزش‌های اجتماعی جوهره و شیرازه هر فرهنگی است.


* هرگونه تغییر در نظام‌های سیاسی، مذهبی یا اقتصادی با تغییر در ارزش‌های اجتماعی همراه است.


* ارزش‌های اجتماعی، هنجارهای گوناگون را مشروعیت می‌بخشد. هنجارهای اجتماعی از آن‌جا که بر ارزش‌های اجتماعی اساسی، مورد توافق مردم، استوارند در جامعه پذیرفته می‌شوند.

[quote-left]پاداش‌ها و مجازات جامعه برای هر یک از افراد، بر ارزش‌های آن جامعه استوار است. بدین خاطر به کشتن یک آدم فاسد پاداش داده می‌شود درحالی‌که کشتن یک بی‌گناه موجب اعدام یا حبس ابد است [/quote-left]
* پاداش‌ها و مجازات جامعه برای هر یک از افراد، بر ارزش‌های آن جامعه استوار است. بدین خاطر به کشتن یک آدم فاسد پاداش داده می‌شود درحالی‌که کشتن یک بی‌گناه موجب اعدام یا حبس ابد است.


* ارزش‌ها در نظام آرمانی و نه در مسائل عینی یا حوادث قرار دارند.


* ارزش‌ها نسبی هستند. در جامعه‌شناسی ارزش‌های واقعی، ارزش‌های یک جامعه خاص هستند و اینها آرمان‌هایی هستند که جمع برای خود قایل می‌شود و بدان اعتقاد دارد. این اصل در تمام ارزش‌ها صادق نیست. به‌عنوان مثال حسن عدل و قبح ظلم از اموری نیستند که اختلاف در مورد ارزشی بودن آنها بین جوامع وجود داشته باشد. فقط می‌توان گفت مصادیق این ارزش‌ها در جوامع مختلف ممکن است گوناگون باشد.


* ارزش‌ها بار عاطفی دارند، به این معنا که گرایش به یک ارزش ضرورتا ناشی از حرکتی صرفا منطقی و عقلانی نیست، بلکه فلسفه‌ای از استدلال و شهود خودبه‌خودی و بی‌واسطه است که عواطف در آن نقش مهمی دارند.


* ماهیت ارزش‌های اجتماعی تابع عوامل فرهنگی و تاریخی است و قابل اقتباس و تقلید از سایر ملت‌ها نیست. برای نمونه نمی‌توانیم طریقه ادب و احترام رایج در یک کشور اروپایی یا آفریقایی را تقلید کرده، بگوییم در کشور ما نیز باید همان طریقه رواج یابد یا برعکس باید کوشید که توسعه ارز‌ش‌ها با مفهومی که در فرهنگ خودی دارند، صورت گیرد.


* ارزش‌های اجتماعی حالتی مبهم و چندپهلو دارند، چرا که واژه‌های مرتبط با آنها (خوب و بد- خشنود یا ناخشنود) بسیار مبهم هستند.


* ارزش‌های اجتماعی حالت متحدالشکل ندارند و از زمانی تا زمان دیگر و از مکانی تا مکان دیگر متفاوتند. شما ارزش‌های خانوادگی را چگونه تعریف می‌کنید؟ همان‌طور که می‌دانید ارزش‌های خانوادگی قوانینی هستند که اعضای خانواده در مورد آنها به توافق رسیده‌اند.


ارزش‌های خانوادگی
حال که به تعاریف و مصادیق ارزش‌های اجتماعی پرداختیم، چه باید بکنیم که ارزش‌های‌مان متعالی و پایدار بوده و خانواده‌های‌مان مهد پرورش ارزش‌ها فارغ از شعارزدگی باشند؟ اصولا سبک زندگی ما و ارزش‌های خانوادگی ما کدامند که منجر به ایجاد جامعه‌ای ارزشی خواهند شد؟ ارزش‌های خانوادگی قوانینی هستند که اعضای خانواده در مورد آنها به توافق رسیده‌اند. پایبند بودن به ارزش‌های خانوادگی باعث استحکام پایه‌های خانواده می‌شود و اعتماد میان اعضا را به همراه دارد. به این ارزش‌ها که آذر شایان به عنوان یک پژوهشگر جمع‌آوری کرده است، دقت کنید:


  ١- احساس تعلق: اهمیت زیادی دارد که هر کدام از اعضای خانواده احساس کند که سایرین به او علاقه‌مندند. اعضای یک خانواده منسجم در کنار یکدیگر به فعالیت‌های مختلف می‌پردازند ولی به تفاوت‌ها توجه دارند. در این خانواده به حریم شخصی اعضا احترام گذاشته می‌شود. وقتی افراد بتوانند در صورت ناکامی به جایی امن پناه ببرند، با شجاعت بیشتری از فرصت‌ها استفاده می‌کنند. رفتن به دید و بازدید و تعطیلات خانوادگی و گذراندن وقت در کنار سایر اعضای خانواده در میان آنها احساس تعلق ایجاد می‌کند.


۲- انعطاف: درست است که برنامه‌ریزی در خانواده محاسن زیادی دارد ولی گاهی انعطاف نداشتن باعث رنجش و کدورت افراد می‌شود. فرض کنید یکی از اعضای خانواده همیشه خود را بر حق می‌داند و عقایدش را به دیگران تحمیل می‌کند. مطمئنا در چنین خانواده‌ای، سعادت جایی ندارد. این خانواده راه خود را از سایر خانواده‌های متعادل جدا  می‌کند.


۳- احترام: در یک خانواده منسجم، هنگام تصمیم‌گیری نظرات، احساسات و نیازهای تمام اعضا در نظر گرفته می‌شود و میان احترام و ترس مرز باریکی وجود دارد. تنها راه جلب احترام دیگران آن است که به خودتان احترام بگذارید. درواقع تأثیرات مثبت احترام میان اعضای خانواده به محیط بیرون هم سرایت می‌کند.
۴- صداقت: صداقت پایه هر رابطه پایداری را تشکیل می‌دهد. بدون صداقت یک ارتباط عمیق شکل نمی‌گیرد یا دوام نخواهد داشت. وقتی یکی از اعضای خانواده به اشتباه خود اعتراف می‌کند، واکنش مناسبی نشان می‌دهد. در غیراین صورت او دیگر تمایلی به اعتراف کردن نخواهد داشت.


۵- عفوکردن: عفوکردن مردمی که به شما بدی کرده‌اند، یک انتخاب مهم در زندگی محسوب می‌شود. درواقع عفوکردن فراتر از احساس دلسوزی برای دیگران است. اکثر مردم گمان می‌کنند عفوکردن یعنی این‌که به طرف مقابل بگویید که کار درستی کرده است! ولی اینطور نیست. اعضای یک خانواده منسجم و اخلاق‌مدار میانه‌ای با کینه‌ورزی ندارند. یادتان باشد هرکسی ممکن است اشتباه کند و هیچ‌کس کامل نیست. به علاوه زندگی بسیار کوتاه است.


۶- دست‌ودل‌بازی: اگر می‌خواهید عضو مسئولیت‌پذیری در جامعه باشید، بدون این‌که به منافع خود بیندیشید به دیگران کمک کنید. یک فرد دست‌و‌دل‌باز برای برطرف‌کردن نیازهای مردم تلاش می‌کند. دست‌و‌دل‌بازی فراتر از کمک مالی به افراد نیازمند است و وقت گذاشتن و بذل محبت و توجه را نیز شامل می‌شود.
۷- کنجکاوی: کودکان طبیعتا کنجکاو هستند. کافی است چند دقیقه به حرکات یک کودک خردسال نگاه کنید تا متوجه این موضوع شوید. در برخی از مردم این کنجکاوی به مرور زمان کمرنگ می‌شود ولی یادتان باشد ما باید نسبت به محیط اطراف خود کنجکاوی نشان دهیم. سوالات فراوانی مطرح کنید و از گفتن «نمی‌دانم» نهراسید. تفکر نقادانه مهارت مهمی است که در اثر کنجکاوی به دست می‌آید.


۸- برقراری ارتباط مناسب: ارتباط برقرار کردن آمیزه‌ای از «هنر» و «علم» است و ناکامی در آن به سوءتفاهم و کدورت منجر می‌شود. با تبدیل شدن مشکلات کوچک به مشکلات بزرگ حل‌کردن آنها دشوارتر خواهد شد. برقراری ارتباط بسیار فراتر از صحبت‌کردن است و لحن صدا، تماس چشمی، حرکات بدن و شنیدن کارآمد را نیز شامل می‌شود. شاید ارتباط برقرارکردن مهم‌ترین ارزش خانواده باشد. وقتی اعضای خانواده احساس می‌کنند بدون این‌که مورد قضاوت قرار گیرند، می‌توانند صراحتا در مورد آرزوها، ترس‌ها، موفقیت‌ها و ناکامی‌های خود حرف بزنند، رابطه مستحکمی میان آنها شکل می‌گیرد.


۹- مسئولیت‌پذیری: همگی ما دوست داریم مردمی مسئولیت‌پذیر تلقی شویم ولی میزان مسئولیت‌پذیری انسان‌ها متفاوت است. مسئولیت‌پذیری یک ویژگی اکتسابی است. فرض کنید فرزند شما پس از بازی، اسباب‌بازی‌های خود را سر جا‌یش قرار می‌دهد و به مرتب‌کردن اتاقش می‌پردازد. وی در بزرگسالی هم فردی مسئولیت‌پذیر خواهد بود و برای انجام کارهای درست، انگیزه زیادی خواهد داشت.


۱۰ - آداب و سنن: آداب و سنن مایه تمایز خانواده‌ها از یکدیگر است و احساس تعلق را به اعضای خانواده تزریق می‌کند. لزومی ندارد رعایت آداب و سنن هزینه بالایی داشته باشد. به‌عنوان مثال اعضای خانواده می‌توانند روزهای تعطیل با یکدیگر چای بنوشند و گپ بزنند. اگر در خانواده شما چنین آدابی وجود ندارد، هر چه زودتر دست به کار شوید! شما می‌توانید در این زمینه پیشقدم باشید.


اهمیت ارزشی خانواده
بگذارید راحت‌تان کنم. عضو خانواده بودن یعنی در نوعی شبکه عاطفی سهیم‌شدن، به یک گروه اجتماعی تعلق‌داشتن، تاریخ مشترک داشتن و به محیط زندگی خاصی عادت‌کردن. اهمیت خانواده نیز به خاطر همین دستاوردهاست. خانواده از این نظر نیز اهمیت دارد که محل انتقال سنت‌ها، باورها و انواع شناخت‌هاست؛ از شیوه غذاخوردن تا افکار سیاسی. خانواده از طریق اجتماعی بارآوردن کودک، میراث فرهنگی آماده و تجربه شده به وسیله نسل‌های گذشته را در اختیار کودک می‌گذارد. همچنین برای او جهان‌بینی خاص و دنیای خاصی فراهم می‌آورد. اهمیت ارزشی خانواده را می‌توان با تاثیرگذاری‌اش در عرصه‌های مختلف دید و شنید.

[quote-right]با حفظ سلسله‌مراتبی، خانواده انتقال‌دهنده هویت فردی است. خانواده در ابتدا نام‌ونشان خود را به کودک انتقال می‌دهد و بدین وسیله، او را در شبکه‌ای از خویشاوندی قرار می‌دهد که چند نسل را در بر می‌گیرد. بنابراین، خانواده اولین هویت اجتماعی فرد را فراهم می‌آورد. [/quote-right]
با حفظ سلسله‌مراتبی، خانواده انتقال‌دهنده هویت فردی است. خانواده در ابتدا نام‌ونشان خود را به کودک انتقال می‌دهد و بدین وسیله، او را در شبکه‌ای از خویشاوندی قرار می‌دهد که چند نسل را در بر می‌گیرد. بنابراین، خانواده اولین هویت اجتماعی فرد را فراهم می‌آورد. موقعیت اجتماعی والدین است که موقعیت اجتماعی کودک را در ٢٠سال اول زندگی تعیین می‌کند. محل سکونت خانواده، بافت‌های اجتماعی و فرهنگی موثر بر کودک را مشخص می‌کند. سرانجام، شغل والدین، کودک را در طبقه اجتماعی معینی جای می‌دهد.


واقعیت این است که کودک در محیط خانواده یاد می‌گیرد که دیگران از او به ‌عنوان دختر یا پسر، چه انتظارهایی دارند. همچنین او با مشاهده این الگوهای بزرگسالان، یاد می‌گیرد که کدام فعالیت‌ها و رفتارها به زنان و کدام به مردان اختصاص دارد. آن‌گاه او به کارهایی می‌پردازد و رفتارهایی را تقلید می‌کند که برای جنس او تعیین شده است و او اجازه انجام‌دادن آنها را دارد.


بنابراین،      تقلید از الگو، به کودک اجازه می‌دهد که رفتارها و نگرش‌های مناسب با هویت جنسی و در نتیجه، مناسب با انتظارهای محیطی را که در آن متحول می‌شود، یاد بگیرد. به خوبی روشن است که اگر الگوهای تقلیدی کودک و خانواده، الگوهای مناسب و سالمی نباشند، کودک را با چه چالشی روبه‌رو خواهند کرد. سقوط ارزشی و اخلاقی در همین بستر پی‌ریزی می‌شود. نظام ارزشی ناسالم که شامل خانواده و افراد مرتبط با آن است، مانند تلویزیون، دوستان، بستگان و ...، وقتی الگوهای ذهنی اولیه کودک را تشکیل دهند، به راحتی می‌توان آینده نه چندان دور آن کودک را مجسم کرد که دچار چه مشکلات روحی و روانی و از همه مهم‌تر، اخلاقی‌ای خواهد شد.


شاید شما نیز به خانواده‌ای تعلق داشته باشید که اعضای آن با یکدیگر خیلی سرد و از نظر ابراز محبت، بسیار خسیس بوده‌اند. احتمال دارد که در کودکی فراموش شده باشید یا با شما بدرفتاری شده باشد. در این صورت، ممکن است با برخی دشواری‌ها روبه‌رو شوید و غلبه بر آنها برای شما مشکل باشد. چاره‌کار اما آسان است. به دنبال هدف زندگی خود و شناسایی ارزش‌های فردی و خانوادگی خود بپردازید. به یقین شما سازنده و استحکام‌بخش ارزش‌های رایج اجتماعی نیز خواهید شد و...

 [quote-left]عضو خانواده بودن یعنی در نوعی شبکه عاطفی سهیم‌شدن، به یک گروه اجتماعی تعلق‌داشتن، تاریخ مشترک داشتن و به محیط زندگی خاصی عادت‌کردن. اهمیت خانواده نیز به خاطر همین دستاوردهاست. [/quote-left]

عضو خانواده بودن یعنی در نوعی شبکه عاطفی سهیم‌شدن، به یک گروه اجتماعی تعلق‌داشتن، تاریخ مشترک داشتن و به محیط زندگی خاصی عادت‌کردن. اهمیت خانواده نیز به خاطر همین دستاوردهاست. خانواده از این نظر نیز اهمیت دارد که محل انتقال سنت‌ها، باورها و انواع شناخت‌هاست؛ از شیوه غذاخوردن تا افکار سیاسی. خانواده از طریق اجتماعی بارآوردن کودک، میراث فرهنگی آماده و تجربه شده به وسیله نسل‌های گذشته را در اختیار کودک می‌گذارد. همچنین برای او جهان‌بینی خاص و دنیای خاصی فراهم می‌آورد. اهمیت ارزشی خانواده را می‌توان با تاثیرگذاری‌اش در عرصه‌های مختلف دید و شنید.

  صداقت پایه هر رابطه پایداری را تشکیل می‌دهد. بدون صداقت یک ارتباط عمیق شکل نمی‌گیرد یا دوام نخواهد داشت. وقتی یکی از اعضای خانواده به اشتباه خود اعتراف می‌کند، واکنش مناسبی نشان می‌دهد. در غیراین صورت او دیگر تمایلی به اعتراف کردن نخواهد داشت.

 در یک خانواده منسجم، در هنگام تصمیم‌گیری نظرات، احساسات و نیازهای تمام اعضا در نظر گرفته می‌شود و میان احترام و ترس، مرز باریکی وجود دارد. تنها راه جلب احترام دیگران آن است که به خودتان احترام بگذارید. درواقع تأثیرات مثبت احترام میان اعضای خانواده به محیط بیرون هم سرایت می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha