سلامت نیوز: درباره چشمانداز اقلیمی ناخوشایندی که به تلخی پیش روی ایران خودنمایی میکند، بسیار گفته شده است. گرچه نخستین پیامد خشکسالی، خشکیدن یک سرزمین است و از دست رفتن زایایی و شادابی آن اقلیم، اما دامنه خشکسالی بسیار فراتر از چشمانداز تکیده طبیعت آن است. از این رو پیامد خشکسالی در ایران محدود نمی شود به تبدیل فلات ایران به سرزمینی تفتیده، که نه بر روی زمین و نه بر بستر آبخوانها آبی جاری نیست.
به گزارش سلامت نیوز، گیتی خزاعی جامعهشناس در روزنامه قانون نوشت؛پیامدهای بعدی ناشی از جایگیرشدن هیولای خشکسالی، تعطیلی اجباری کشاورزی، صنعت و سایر مشاغل هستند. در گام بعدی، نظام اجتماعی را هدف قرار میگیرد و سامانه اجتماعی، مورد تهدید آشفتگیهای دامنگیر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ناشی از استقرار خشکسالی قرار خواهد گرفت. آنچه در پی خواهد آمد، تاملی بر بعضی پیامدهای خشکسالی است که سامانه اجتماعی و فرهنگی ایران را تهدید میکند.
۱- تهدید امنیت ملی و گسترش ناامنی
موقعیت ژئوپولیتیک ایران و قرارگرفتن در شاهراه قاچاق، تروریسم، کشت و توزیع موادمخدر، تنشهای شدید منطقهای و قومی، و درگیریهای فرقهای و مذهبی در خاورمیانه، ایران را به یک نارنجک ضامنکشیده بدل کرده است. خشونتبارترین کنشهای تروریستی جهان، در مجاورت مرزهای ایران رخ میدهند. هماکنون در چند کیلومتری مرزهای شرقی ایران، نهادینهترین سیستم آموزشی تروریسم در جهان، نیروهای جان برکف انتحاری تربیت میکند که معتقدند راه بهشت از قتل عام شیعیان میگذرد و در چند 10کیلومتری مرزهای غربی، خونریزترین گروه تروریستی جهان، اوقاتش را با سلاخی یا آتش زدن همسایههای دیواربهدیوار ما میگذراند. افزایش آسیبدیدگی اقلیمی و بیابانیترشدن گذرگاههای مرزی و درونسرزمینی، ظرفیت بالقوه مبسوطی برای گسترش تعرضهای فرقهای به داخل کشور فراهم خواهد کرد. اکنون نیز به علت شرایط نامناسب اقلیمی، دیدهبانی و پاسداری در بسیاری نقاط کشور غیرممکن یا بسیار پرخطر است و معبر امنی برای گروههای تروریستی فراهم کرده است. با تشدید تفتیدگی سرزمین، این پاسداری غیرممکنتر و این تردد ایمنتر هم خواهد شد.
۲- افزایش تنشهای قومی و به خطرافتادن تمامیت ارضی
ایران جزو معدود کشورهای جهان است که توانسته اقوام مختلف را زیر پرچم یک هویت مشترک گرد آورد. اقوام ایرانی در گذر تاریخ همیشه به خوبی کنار هم زیسته و به عنوان یک قوم واحد میراثدار هویت مشترک ملی و ایرانیاند. اما در شرایط بحرانی تنشهای قومی شدت پیدا میکنند و تبعیضهای کهنه و نهادینه، این ظرفیت را دارند که اختلافات قومی را به عاملی تنشزا و ویرانگر تبدیل کنند.
دو حادثه اخیر مهاباد و گسترش ریزگردها در خوزستان، آزمونی عبرتآمیز بود برای دولت، که دریابد با وجود همزیستی مسالمتآمیز اقوام در ایران، پیوند اقلیتهای قومی غیرفارس با نظام اجتماعی چقدر شکننده و آسیبپذیر است. هیچکدام از دو حادثه، ارتباط مستقیمی به قومیت مردمان ساکن در این مناطق نداشت اما آتش زیر خاکستر احساس تبعیض کهنه اقوام را به تلخی و البته خونین، سو ق داد. مطالبه برقراری امنیت نسبی و هوایی برای تنفس در خوزستان، حداقل خواسته معترضان از پایتختنشینها بود و حتی به روشنی بیان میکردند که در گذر سالیان، محرومیتی طولانی و ناحقی و آسیبهایی جبرانناپذیر از ناحیه جنگ تحمل کردهاند. بنابراین، تشدید وضع نامساعد اقلیمی در کشور، ظرفیت تبدیل چالشهای اقلیمی به تنشهای قومی و پرخطر را داراست.
۳- تضعیف هویت ملی و افزایش ازهمگسیختگی کلان اجتماعی
متاسفانه مناطق در معرض خشکسالی شدیدتر، همان مناطقیاند که به دلیل محرومیت مزمن، موقعیت شکنندهتری دارند و آسیبهای اجتماعیشان نیز افزونتر است. وخیمتر شدن شرایط اقلیمی، موجب تشدید آسیبپذیری اجتماعی هم خواهد شد. باید توجه داشت قهقرای اقلیمی در همه جای سرزمین یکسان رخ نمیدهد، اما شهروندان در مقابل حاکمیت و دولت تکالیف یکسانی دارند، بنابراین، خواهان برخورداری از حقوق یکسان و سهم برابر از آرامش و سلامت محیطی، رفاه و امنیت هستند. قهقرای اقلیمی ناهمسان، موجب توسعه سرطانی محرومیت و ناامنی در برخی مناطق و افزایش احساس تبعیض خواهد شد که به کاهش بیشتر سرمایه اجتماعی و افزایش ازهمگسیختگی مزمن اجتماعی منجر خواهد شد.
۴- توسعه تصاعدی فقر
بحرانها فقرا را فقیرتر و محرومیت را تشدید میکنند. همین الان هم جمعیت پرشماری از مردم ایران در شرایط اقتصادی ناگواری به سر میبرند. خشکسالی و زندگی در اقلیمی بیبرگوبار و بیکشتوکار، هم بر فقر و هم بر تعداد تنگدستان خواهد افزود. به واقع، محرومیت ناشی از تکیدگی اقلیمی و بیآب و بار بودن زمین و عدم امکان ارتزاق، همین الان هم کمی دورتر از پایتخت، در مناطقی که دارند به سختی و تلخی، خشکسالی را تجربه میکنند قابل مشاهده است.
۵- افزایش فقر و تهدید عزت و غرور ملی
با کاهش بیشتر منابع در پی خشکسالی، چنانچه راههای معقول و عزتمندانهتری برای تامین غذا و آب اندیشیده نشوند، ملت ایران قطعا نیازمند کمکهای بینالمللی خواهد شد. همین الان هم تعداد قابل تاملی از شهروندان استانهای محروم، مورد حمایت نهادهای بینالمللی قرار دارند. گزارشهای یونیسف، یونسکو و برنامه عمران سازمان ملل در ایران نمایانگر وابستگی بهداشتی و آموزشی جمعیت پرشماری از ملت ایران به کمکهای بینالمللی است. با گسترش خشکسالی، رشد بیکاری و خالیتر شدن خزانه ملی به علت مقابله با خشکسالی، و البته ضعف نهادهای تامین اجتماعی، دریافتکنندههای کمکهای حمایتی پرشمارتر خواهند شد. کمیابی منابع، در کنار چشمانداز سیاستهای افزایش جمعیتی، ملت ایران را در سطحی وسیع، به مردمانی نیازمند به کمکهای انساندوستانه ملی و بینالمللی در حوزه غذا، بهداشت و آموزش تبدیل خواهد کرد.
۶- تضعیف اخلاق، اعتماد و کاهش سرمایه اجتماعی
بیاخلاقی و بیحرمتی به طبیعت، یکی از عوامل فروپاشی اقلیم است، اما میتواند پیامد خشکسالی هم باشد. دلایل تحلیلی آن، به رابطه متقابل اخلاق و کمیابی منابع برمیگردد. بحرانها آشفتگی اخلاقی و رفتاری را میافزایند. زلزلههای مکرر، به عنوان یکی از نمونههای بحران طبیعی در ایران، علاوه بر آنکه روح همبستگی ایرانیها را به نمایش میگذارند، آزمونهای عملی دردناکی برای سنجش اخلاق، به وقت مرارت ناشی از ویرانی و کمیابی منابع هم بودهاند. جنازههای مثلهشده بمیها، رودباریها و منجیلیها توسط راهزنانی که برای غارت تهماندههای زندگی به محل هجوم آوردند، یادمان تلخی است که یادآوری کند ما هم مثل سایر ملتهای جهان، این ظرفیت بالقوه را داریم که هنگام کمیابی منابع به موجوداتی قسیالقلب تبدیل شویم. بهعلاوه، کمیابی ناشی از خشکسالی، حس نوعدوستی و اشتیاق برای کمک به یگدیگر و اعتماد را فرو میکاهد و خودمحوری را میافزاید.
۷- افزایش خشونت
مطالعات فراوانی به رابطه خشکسالی و خشونت پرداختهاند. نمیشود به راحتی ادعا کرد خشکسالی عامل فزاینده خشونت است، اما خشکسالی با آسیب دامنهداری که در اخلاق و سرمایه اجتماعی ایجاد میکند موجب افزایش خشونت میشود. نمونههای آن را در جوامعی که همزمان خشکسالی و خشونت را تجربه میکنند، به راحتی میتوان مشاهده کرد.
۸- مهاجرت یا محکوم به ماندن؟!
بر اساس یافتههای تاریخی و باستانشناختی، مصادیق فراوانی میتوان برشمرد که فقر آب و کاهش بارآوری سرزمین، بقای تمدن را مورد تهدید قرار داده و با از دست رفتن زیستبوم، ساکنان کولهبار زندگی را برداشته و به جایی مناسبتر، زایاتر و پرآبتر کوچیدهاند. امروز در قرن بیستویکم و با وجود دولت-ملتها کوچ سرزمینی محال است و شرایط سیاسی و ژئوپولیتیکی کشورها امکان کوچ را فراهم نمیکند. بنابراین، ملتهای تنگدست امروز، محکوم به زیستن درون مرزهای سرزمین خود هستند. با افت ظرفیتهای تولید و نوآوری که از تبعات فقر و خشکسالی است، سطح دانش و توانایی فنی و علمی آن ملت نیز، که برای بقا در جامعه بینالمللی ضروری است، کاهش مییابد و موجب محدودیت امکان مهاجرت ملت تنگدستی میشود که در چنبره خشکسالی و فروپاشی سرزمین گرفتار شدهاند. بنابراین ایران، تنها نقطه جهان است که در اختیار ما و فرزندانمان است. ناممکن بودن جابهجایی سرزمینی، گرچه عاملی محدودکننده است اما میتواند ما را به فهم ضرورت مراعات مولفههای لازم برای استمرار بقا هم برانگیزد.
راه چاره چیست؟
البته من ترجیح میدهم این نوشته خوشفرجام باشد. بنابراین، لازم است یادآوری کنم سرزمین ایران همیشه از سختترین مصایب سرزمینی و تجاوزها، جان به در برده و همچنان «ایران» مانده است. دلیلی وجود ندارد این بار هم نشود و نتواند.
اگر ساکنان فلات ایران بارها توانستهاند راههای انطباق هوشمندانه با تغییر اقلیم را بیاموزند و از مرز فروپاشی بازگردند، این بار هم بیشک خواهند توانست هم پیامدها را به حداقل برسانند و هم راههای هوشمندانه انطباق با بحران خشکسالی را عملیاتی کنند. دولت بهعنوان مهمترین متولی مدیریت بر سرزمین ناگزیر است با جدیت، سختدلی و قاطعیت فرآیند پرشتاب خشکیدن سرزمین را كند سازد و با تامل بر راهکارهای مناسب، پیامدهای پیشگفته را به حداقل برساند. البته همه چیز به یک تکمضراب بستگی دارد؛ اینکه مقابله با خشکسالی و انطباق با تغییراقلیم، باید اولویت اول دولت در حوزه سیاست و امنیت داخلی باشد.
نظر شما