سلامت نیوز:خشونت از آن واژههایی است كه آهنگ موجود در تكتك حرفهایش، عمق دردناكی آن را در خود دارد. با این وجود بسیاری از رفتارهای ما، هرچند در زمره اعمال خشن و خشونتآمیز قرار میگیرد اما خودمان آنها را خشن به حساب نمیآوریم.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند، به عبارتی برخی افراد گمان میكنند خشونت فقط صورت فیزیكی دارد حال آنكه خشونت فیزیكی تنها یكی از انواع خشونت است. كنشهای فردی و جمعی، در مثلثی با ضلعهای فرد، خانواده و جامعه شکل میگیرد که به باور معتقدان به نظاممند بودن جامعه، کژکارکردی در هر کدام، موجب اختلال در دیگر ضلعها خواهد شد. در این بین و به دلیل برهم خوردن توازن میان این سه ضلع انواع مختلفی از خشونت نظیر خشونت كلامی، رفتاری، جنسی، عاطفی و اقتصادی را در پی خواهد داشت.
دكتر اصغر كیهاننیا ،روانشناس، استاد دانشگاه و مشاور خانواده با ما است تا درباره تعریف واژه خشونت در جامعه ایران، دلایل بروز خشونت تا این حد و البته راههای جمعی و فردی برونرفت از این وضع صحبت كند. شرح گفتوگو در ادامه مطلب آمده است:
برآیند تجربیات شما در حوزه كاریتان چه نتیجهای درباره برداشت مردم جامعه ایران از واژهای به نام خشونت دارد؟
در این زمینه ما با واژهای به نام هنر سخن گفتن مواجه هستیم. دوسال طول میكشد انسان سخن گفتن را بیاموزد اما ٣٠سال طول میكشد تا حرف نزدن یا چگونه حرف زدن را بیاموزد. بیشتر آدمهایی كه مذاكراتشان به خشونت تبدیل میشود، بگومگوی مخرب و گفتوگوی ناسازنده دارند که به دلیل فقدان مهارت كلامی و آگاهی به قوانین مذاكرات است. به اعتقاد ما افرادی كه به این قوانین آگاهی دارند میتوانند كلیه اختلافات فیمابین را بدون استفاده از خشونت كلامی حل كنند، بنابراین افراد باید این هنر را بیاموزند. مفاهیمی مانند خشونت جنسی، عاطفی و اقتصادی در جامعه خیلی مطرح نمیشود زیرا بیشتر افراد گمان میكنند خشونت یعنی كتككاری و دشنام دادن به دیگری. حال آنكه این دو از بدترین انواع خشونت هستند اما همه خشونتها را شامل نمیشوند. با این وجود بقیه انواع خشونت هم تاثیر روحی و روانی بدی دارد. مشكل آنجاست كه ما هنوز رواداری شكیبایی و صبوری را نیاموختهایم. در نظر داشته باشید مثلا در زبان انگلیسی افراد در ابتدا از لفظ بله استفاده میكنند و بعد از لطف نه اما در ایران ما در ابتدا میگوییم نه. پایه تندخویی از همین جا آغاز میشود. به همین خاطر است كه نیاز به آگاهی از مهارتهای كلامی، احساس میشود تا در چنین مواردی كمتر دچار خشونت شویم. ما انسانها وقتی نمیتوانیم به خواسته خود دست پیدا كنیم، به خشونت متوسل میشویم. اگر بتوانیم درخواستهایمان را با زبان عقل مطرح كنیم به خشونت دچار نخواهیم شد. دلیل آنكه ما در جامعه با این حد از خشونت مواجه هستیم، نابسامانیهای موجود است. نبود نظم، گرانی، بیكاری، اعتیاد، انحرافات جنسی و گریزپایی مردانی كه تازه به پول رسیدهاند ازجمله عوامل به وجود آورنده خشونت است. هر چه میزان این عوامل بیشتر شود، فضا برای به وجود آمدن فضای خشن فراهمتر میشود. همه این موارد هم ناشی از بیعدالتی، تبعیض، محرومیت و احساس بیپناهی است. وقتی جوان احساس قربانیشدن و بیپناهی دارد و فكر میكند دولت، خانواده یا اطرافیان مراقب او نیستند و برای رسیدن او به خواستهاش هیچ كاری انجام نمیدهند، خشونت حاصل میشود. اگر ما علاقهمند به كاهش خشونت در جامعه هستیم باید با توجه به جوانها و نیازهای جامعه مسائل را حل كنیم. وقتی وضع ترافیك در خیابانها مناسب نیست، افراد داد و فریاد میكشند و به یكدیگر توهین میكنند، اگر مسأله ترافیك حل شود، افراد خشونت به خرج نمیدهند. مردی كه همسر و فرزندش را میكشد به استیصال اقتصادی دچار شده كه دست به این خشونت وحشتناك میزند.
شما به عوامل به وجود آورنده خشونت اشاره كردید. حالا منی كه چنین اقدامی انجام میدهم آیا میدانم دارم دست به یك اقدام خشونتآمیز میزنم؟
در لحظهای كه من چنین كاری را انجام میدهم اختیار خودم را از دست دادهام و بنابراین معنای كارم را درك نمیكنم. درست به همین دلیل است كه روانشناسان به افرادی كه در چنین وضعی قرار میگیرند، توصیه میكنند: همیشه یادت باشد بعد از آنكه آرام شدی ببین رفتار خشونتآمیزت چه تاثیری روی شخصی كه خشونت به او وارد شده، خواهد داشت. معمولا كسی كه دچار خشم لجامگسیخته میشود، قدرت كنترل خود را ندارد، درست به همین خاطر است كه ما میگوییم به چنین افرادی نصیحت نكنید زیرا مغز این افراد در چنین لحظاتی كار نمیكند، آنها فقط فریاد میزنند چون از یك ناحیه درد و رنج دارند و گمان میكنند در مورد آنها بیعدالتی، تبعیض و اجحاف روا داشته شده است.
در جوامع بیشتر توسعهیافته، احتمالا افراد به دلیل آموزشهایی كه در بافت دیدهاند یا هر دلیل دیگر، این نوع از رفتارها را خشونتآمیز به حساب میآورند...
درست است. اما در جامعه ما وقتی كسی زود از كوره درمیرود میگوییم: او فردی عصبی است. كاری به كارش نداشته باشید. بنابراین ما میگوییم همیشه انسان میل خود را حق خود میداند که چنین رفتاری از خود نشان میدهد. حال آنكه میل من لزوما حق من نیست. مثلا پدر به فرزندش میگوید از روی صندلی بلندشو چون من میخواهم روی آن بنشینم. روی صندلی نشستن میل پدر است اما حق او نیست. مشكل اینجاست كه آدمها میل خودشان را حق خود میدانند. برخی از افراد هم چون حقشان پایمالشده حق دارند اعتراض كنند.
اینها عواملی است که از منظر جمعی، باعث بروز این رفتارها میشوند. حالا اگر بنا باشد به فرد بنگریم و فرض كنیم مشكلات اقتصادی بر سر جای خودشان ثابت بمانند، احتیاج به چه چیزی داریم تا مسأله را كنترل كنیم.
ما در این زمینهها احتیاج به بازتعریف واژه خشونت و آموزشدیدن داریم. در چنین شرایطی بهتر است از محل دور شویم، آب بخوریم و نفس عمیق بكشیم تا دچار خشونت نشویم. اگر بناست مذاكرهای كنیم كه احساس میكنیم در خلال آن عصبی خواهیم شد، قبل از واردشدن به محل باید ریلكسیشن كنیم یا قرص آرامبخش بخوریم. باید به خودمان تلقین كنیم كه با قرار گرفتن در آن فضا خشمگین نمیشویم زیرا وقتی انسان دچار خشم میشود، بیانصاف و بیمنطق میشود. حرف آدم بیانصاف و بیمنطق هم خریدار ندارد و كسی به او توجه نمیكند. برخی از خشونتها هم هستند كه علت اصلی آن شرایط جسمی نظیر گرسنگی، خستگی، عصبانیت و... است. این شرایط به شدت خشم ارتباط دارد. قندخون فردی كه گرسنه است، در سطح پایینی قرار میگیرد و باعث میشود او به راحتی عصبانی شود. این موارد را باید از راه كنترل فردی مدیریت كنیم. پدیده خشونت در تمام جوامع دنیا اتفاق میافتد و امری غیرقابل انكار است، بنابراین نمیشود وجود خشونت را محدود به جغرافیای خاصی كرد. خشونت زمانی اتفاق میافتد كه ما به خواستهای كه داریم، نمیرسیم. درواقع علاقهمند به چیزی هستیم اما توانایی رسیدن به آن را نداریم. مانعی در رسیدن به آن امر میبینیم یا اینكه امكانات رسیدن به هدف را نداریم. امروز مسأله اصلی در مورد موضوع خشونت، بیشتر مربوط به خشونت موجود در جوانان است. این نوع از خشونت به دو صورت بروز میكند یا خشونت از نوع كلامی است یا از نوع رفتاری.
چرا این اتفاقات میافتد؟
جوان نیاز به كار، امكانات زندگی، درآمد و ازدواج دارد. كسی كه در این وضع قرار میگیرد و نمیتواند نیازهایش را سامان دهد، در مواجهه با اطرافیان خویش (گاهی والدین هستند و گاهی مسئولان كشور یا مردم) احساس شكست میكند و بغض فروخورده خویش را به صورت خشونت بروز میدهد. درواقع جوان در چنین وضعیتی اعتراض خود را به صورت خشونت برونفکنی میكند و فریاد میزند. آنها وقتی خواستهای یا حرف ناگفتهای در دل دارند و عاملی مانع از مطرح كردن آن میشود به صورت زیرزمینی یا پنهان اعتراضشان را نشان میدهند. در اینجاست كه میتوان خشونت را نوعی اعتراض به حساب آورد. در پارهای مواقع اعتراضات نسبت به قوانینی است كه از نگاه جوانان دستوپاگیر بهنظر میرسد. از سوی دیگر نوعی خشونت هم هست كه بین خانوادهها و در میان مردم عادی بهوجود میآید. این نوع از خشونتها كم و بیش به دلیل استیصال اقتصادی، بیكاری و در برخی موارد هم آگاهی نداشتن به قوانین مذاكره بین مردم و در نگاهی جزییتر بین همسران است. افراد وقتی در مورد مهارتهای كلامی آگاهی ندارند، بیشتر بگومگوهایشان مخرب است و پیامد آن هم خشونتهای گفتاری، رفتاری و فیزیكی است. حتی ممكن است مردی همسرش را از دادن خرج روزانه محروم كند. این رفتار هم خشونت به حساب میآید. از سوی دیگر ممكن است زنی در ارتباط برقرار كردن با همسرش او را مجازات جنسی كند. این رفتار هم خشونت است. در این بین ما با خشونت عاطفی هم مواجه هستیم. در این نوع از خشونت افراد مهر و محبت خود را نسبت به مردم و حتی نزدیكان خود دریغ میكنند. این در حالی است كه هرچه جامعه سالمتر باشدو مسئولان، رسانهها و روزنامهها بتوانند فرهنگسازی كنند و باعث رشد بیشتر مهر و محبت در جامعه شوند، خشونت هم از هر نوع و جنسی كه باشد، كاهش پیدا خواهد كرد.
بیشتر افراد گمان میكنند خشونت یعنی كتككاری و دشنام دادن به دیگری. حال آنكه این دو از بدترین انواع خشونت هستند اما همه خشونتها را شامل نمیشوند. با این وجود بقیه انواع خشونت هم تاثیر روحی و روانی بدی دارد. مشكل آنجاست كه ما هنوز رواداری شكیبایی و صبوری را نیاموختهایم
ما انسانها وقتی نمیتوانیم به خواسته خود دست پیدا كنیم، به خشونت متوسل میشویم. اگر بتوانیم درخواستهایمان را با زبان عقل مطرح كنیم به خشونت دچار نخواهیم شد
جوان نیاز به كار، امكانات زندگی، درآمد و ازدواج دارد. كسی كه در این وضع قرار میگیرد و نمیتواند نیازهایش را سامان دهد، در مواجهه با اطرافیان خویش (گاهی والدین هستند و گاهی مسئولان كشور یا مردم) احساس شكست میكند و بغض فروخورده خویش را به صورت خشونت بروز میدهد.
نظر شما