آفتاب که زورش تمام می‌شود و غروب از راه می‌رسد، بساط دستفروش‌ها هم رونق می‌گیرد. در خیابان درختی کرج، دستفروش‌ها تقریبا هر چیزی که فکرش را بکنید، به مشتری می‌فروشند. تعداد دستفروش‌ها با تاریک شدن هوا، لحظه به لحظه بیشتر می‌شود و بخصوص در ماه رمضان، حتی بعضی از آنها تا نیمه‌های شب هم بساطشان پهن است.

سلامت نیوز: آفتاب که زورش تمام می‌شود و غروب از راه می‌رسد، بساط دستفروش‌ها هم رونق می‌گیرد. در خیابان درختی کرج، دستفروش‌ها تقریبا هر چیزی که فکرش را بکنید، به مشتری می‌فروشند. تعداد دستفروش‌ها با تاریک شدن هوا، لحظه به لحظه بیشتر می‌شود و بخصوص در ماه رمضان، حتی بعضی از آنها تا نیمه‌های شب هم بساطشان پهن است.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه جام جم، یک طرف این خیابان به اتوبان تهران ـ کرج و سمت دیگر آن به منطقه 45 متری گلشهر می‌رسد، جایی که وضع مالی اهالی آن، قابل قیاس با دستفروش‌ها نیست.

خیابان درختی را می‌شود یکی از خیابان‌های معروف شهر کرج به حساب آورد، خیابانی که مغازه‌های شیکی دارد و اجاره مغازه در این خیابان، جیب پرپولی می‌خواهد.

اما دستفروش‌های این خیابان، راهش را یاد گرفته‌اند و با وجود اعتراض‌های گاه و بیگاه صاحبان مغازه‌ها، بساطشان را جلوی همان مغازه‌ها پهن می‌کنند.

به محض تاریک شدن هوا، هر وجب از این خیابان تبدیل به بساط دستفروش‌ها می‌شود. این طور هم نیست که هر کسی در هر جایی که دلش خواست‌ بساط کند. معمولا قدیمی‌‌ترها حق آب و گل دارند و تازه واردها باید در قسمت‌های پرت تر خیابان‌ دستفروشی کنند.

محمد فدایی، جوانی لاغراندام با موهای جوگندمی است که می‌گوید معمولا هر شب از ساعت 8 تا 12 شب در این خیابان، بساط دارد. انواع فیلم‌های روز سینمای جهان، در بساط او پیدا می‌شود. هر دی‌وی‌دی را هم‌ 2500 تومان به مشتری می‌فروشد و البته به گفته خودش، اگر طرف چانه بزند، آن 500 تومان را هم تخفیف می‌دهد.

از سن و محل زندگی‌اش که می‌پرسم، خودش را 26 ساله و اهل آق‌تپه کرج معرفی کند. آق‌تپه، محلی است که خیلی از گلشهر کرج دور نیست و شاید بشود با تاکسی هم 10 دقیقه‌ای این مسیر را طی کرد، ولی وضع مالی ساکنان این دو منطقه اصلا شبیه هم نیست. محله آق‌تپه، یکی از محلات فقیرنشین کرج است، بیشتر اهالی این منطقه را مهاجران تشکیل می‌دهند و بعضی از آنها هم برای دستفروشی به خیابان درختی می‌آیند.

محمد، یک برادر کوچک‌تر از خودش دارد و پدرشان هم از دنیا رفته است. وقتی از او می‌پرسم برایش سخت نیست اینجا دستفروشی می‌کند، می‌گوید: هشت سالی است که به کرج آمده‌ایم. اوایل در یک مغازه بستنی فروشی کار می‌کردم، اما حقوقش خیلی پایین بود و چون خودم سرمایه‌ای نداشتم تا مغازه بزنم، تصمیم گرفتم دستفروشی کنم.

رضا هم بغل دست محمد نشسته و چند شیشه عطر روی میزش گذاشته است. او هم بچه آق‌تپه و با محمد رفیق است. هر دوی آنها از درآمدشان راضی‌اند، اما رضا می‌گوید: همیشه می‌ترسیم شهرداری بیاید و همه جنس‌‌هایمان را ببرد. چند بار‌ این اتفاق برایم افتاده و درآمد چند روزم از بین رفته است.

کسی غیرت ما را نمی‌بیند

دو طرف خیابان درختی‌پر از دستفروش است و فقط در مقابل چند طلافروشی این خیابان، بساط دستفروشی نیست. از چند نفر دلیلش را می‌پرسم و کسی پاسخ قانع‌کننده‌ای نمی‌دهد.

اینجا زن‌های دستفروش هم حضور پررنگی دارند و پابه‌پای مردان دستفروش کار و برای جنس‌هایشان تبلیغ می‌کنند.

نزدیک شعب یکی از بانک‌های این خیابان، زنی میانسال، گل‌های تزئینی می‌فروشد. وقتی می‌گویم خبرنگارم، انگار سال‌ها دنبال این می‌گشته که یک جایی، سفره دلش را باز کند.

«دو دختر دارم، شوهرم معتاد بود و طلاق گرفتیم. خودم باید هر طوری شده، شکم آنها را سیر کنم. شما بگویید من چه کاری بجز دستفروشی می‌توانم انجام دهم؟ هر بار می‌آیند و با هزار جور حرف زور، جنس‌هایمان را برمی‌دارند. حتی یک بار هم مرا بردند و به زور از من تعهد گرفتند که دیگر دستفروشی نکنم. آنها غیرت ما را نمی‌بینند و به جای این که از ما حمایت کنند، فقط می‌خواهند نان ما را ببرند.»

خودش را محترم معرفی می‌کند و زمانی که با من حرف می‌زند، حتی یکی از مشتری‌هایش را هم می‌پراند تا بتواند خوب حرفش را به من حالی کند.

«در همه بازارهای کرج، دستفروشی کرده‌ام و دیگر برایم مهم نیست فامیل و آشنا، من را در این وضعیت ببینند. اصلا من که فامیلی ندارم، چون اگر فامیلی واقعا دلسوز باشد، کمک می‌کند و نمی‌گذارد من دستفروشی کنم.»

هفته بازارها هم پول می‌گیرند

آنهایی که اهل مهرشهر کرج باشند، چهارشنبه بازار این منطقه را خوب می‌شناسند. اینجا پاتوقی است که همه دستفروش‌ها دور یکدیگر جمع می‌شوند و حتی بعضی مغازه‌دارها هم بدشان نمی‌آید که گهگداری جنسشان را در این بازار هفتگی بفروشند. در این بازار‌ از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا می‌شود.

فروشنده‌های این بازار هفتگی، تقریبا در هفت ردیف موازی همدیگر بساط کرده‌اند. فاصله بین ردیف‌ها هم زیاد نیست و خیلی اوقات‌ فاصله بین دو ردیف‌به اندازه عرض شانه‌های دو نفر می‌شود.

محمود سوزن‌بان، پیرمردی است که به قول خودش‌ هر هفته اینجا می‌آید و دمپایی می‌فروشد.محمود روزهای جمعه هم به ملک‌آباد می‌رود و بساطش را به جمعه بازار این منطقه می‌رساند.

«کار کردن در هفته بازارها درآمدش بهتر از بساط کردن در خیابان است، چون اینجا هر کسی که به هفته بازار می‌آید، مشتری است و آمده که چیزی بخرد، اما در خیابان‌ها این طوری نیست.»

گلایه او فقط از هزینه‌های اجاره هفته بازارهاست؛ اجاره روزانه‌ای که باید برای بساط کردن در این بازارهای موقت پرداخت کند: «قبلا کمتر می‌گرفتند، اما حالا برای یک روز کاسبی در هفته بازار، باید 40 هزار تومان به شهرداری بدهیم. اگر بخواهم هر روز به هفته بازار بیایم، آن وقت هر ماه به اندازه اجاره یک مغازه باید پول بدهم و به همین خاطر‌ فقط دو روز به هفته بازارهای شلوغ‌تر می‌آیم و بقیه روزها هم در خیابان‌های شلوغ‌دستفروشی می‌کنم.»

محسن هم که در ردیف مقابل محمود ایستاده است، خودش وارد بحث می‌شود و می‌گوید: «چاره‌ای نیست. اینجا حداقل این امنیت را داریم که جنس‌هایمان را توقیف نمی‌کنند، اما در خیابان‌ها همیشه باید با ترس و لرز‌ جنسمان را بفروشیم.»

او در این هفته بازار، لباس‌های زنانه می‌فروشد و از درآمدش هم ناراضی نیست: «سال قبلی غرفه ثابتی در گلشهر داشتیم و خیلی از دستفروش‌ها هم آنجا جمع می‌شدند، اما نمی‌دانم چطور شد که ما را بیرون ریختند و به جای آن زمین خالی، حالا دارند برج می‌سازند.»

البته اینها فقط حرف دل دستفروشان کرج نیست، پای حرف دستفروشان تهرانی، خوزستانی، کردستانی، سیستانی و هر استان دیگر که بنشینید، می‌بینید از همین جنس است.

دستفروش هم حق زندگی دارد

جلوگیری از بساط کردن دستفروشان بدون در نظر گرفتن راه‌های جایگزین امرار معاش برای آنها را نمی‌توان مدیریت دانست.

باید در نظر داشت بیشتر دستفروشان، نان‌آور خانواده‌اند و با این کار، خرج خود و خانواده‌شان را تامین می‌کنند؛ بنابراین اگر یکطرفه به قاضی برویم و آنها را از دستفروشی منع کنیم، خانواده‌ای را به سمت فقر مضاعف کشانده‌ایم.

هیچ کس نمی‌تواند تبعات منفی دستفروشی را رد کند. سد معبر و زشت شدن چهره شهر، فقط بخشی از آسیب‌های دستفروشی است. در حقیقت مردم، کارشناسان و مسئولان، موافق پدیده دستفروشی نیستند؛ ولی حرف حساب این است اگر فردی را از دستفروشی منع می‌کنیم، باید برای سیر کردن شکم خانواده‌اش راه‌حلی جایگزین داشته باشیم، وگرنه ممانعت از دستفروشی می‌تواند اوضاع را برای آن خانواده و حتی جامعه بدتر کند.

باید در نظر داشت اگر حتی به طور کامل جلوی دستفروشی را هم بگیریم و فرد دستفروش هیچ راهی برای امرار معاش پیدا نکند، آن وقت ناخودآگاه باب دزدی، فروش مواد مخدر و دیگر آسیب‌های اجتماعی را باز کرده‌ایم؛ یعنی شهروندی محترم را ناخودآگاه به سمت کارهای خلاف سوق داده‌ایم.

اما همین که عده‌ای غیرت به خرج می‌دهند، مال کسی را نمی‌خورند و به دنبال روزی حلال هستند، باید قدر شرافتشان را دانست و برای رهایی از این مشکل با کمک خودشان راه‌حل پیدا کرد.

تاسیس بازارچه‌های محلی ـ البته به شرطی که دستفروش مجبور نباشد به اندازه یک مغازه‌دار کرایه غرفه بدهد ـ راه‌حلی است که می‌تواند معضل دستفروشی را از چهره شهر حذف کند بدون آن که اقتصاد خانواده‌های دستفروش را متلاشی سازد. در غیر این صورت، هر گونه برخورد قهری و فیزیکی با پدیده دستفروشی اثرات غیرقابل پیش‌بینی و بعضا منفی در پی خواهد داشت. شاید بشود با برخورد قهری، خیابانی را برای چند روز از پدیده دستفروشی پاک کرد؛ اما این راه‌حل کاملا مقطعی است و دستفروش در نقطه دیگری از شهر به کارش ادامه خواهد داد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha