جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۸۸ - ۱۲:۴۴
کد خبر: 15559

سالی نو می آید با تمام شادابی هایش با سبزی و جوانه با شکوفه هایی که شوق می آفرینند و انسان را از معجزه خلقت بی تاب می کنند. این همه نظم و آراستگی که هر سال نو میشود به ما چه می آموزد.

سلام به شکوفه ها ، سلام به بهار

اگر رمز و راز طبیعت رابا دیده دل ببینیم و به درک پیام آن سروش که از خاک تیره و سرد سبزینه هایی را جان میدهد تا رشد کنند و غذای جهانیان را با تنوع بسیار به فراوانی نیاز همه سلولهایی جانداران زمین عرضه کند درک کنیم میتوان گفت که حرمت این رویش و زایش را پاس داشته ایم. میتوان از طبیعت آموخت. می توان شاد و سالم زیست. بخشنده بود و نظم را در همه عرصه های حیات رعایت کرد . شاید برای درک راز حیات باید بیشتر و بیشتر در کنار طبیعت و با طبیعت زندگی کرد. در بهار امسال به شکوفه ها نگاه کنید شایدکوچکترین پیام شکوفه ها زیبا بودن ودر عین زیبایی رشد و بالندگی است که ثمری را مژده میدهد.ثمر ی که نصیب دیگران میشود و نهایتا جاندارانی را جان میبخشد. آفریدنی که گرچه دستان زیادی برای چیدن آن مشتاقند ولی درخت خود از آن نصیبی نمی برد ولی باز سال دیگر سرشار تر غرق شکوفه می شود. فلسفه درخت حتی بی ثمرایجاد سایه ساری دلچسب است .

 آیا ما انسانها در زندگیمان به اندازه یک درخت بی بار به خودمان ودیگران سایه ای رایگان بخشیده ایم.

آیا به اندازه یک بوته کوچک ریحان ،عطر و طعم و ارزش هدیه داده ایم.

به عنوان یک انسان با تمام عظمتی که خلقت به او بخشیده است به خودمان کمک کرده ایم، مراقب تن و بدن خود بوده ایم شاید یکی از راههای ستایش معبود حفظ چیزی است که او آفریده است آیا به خود ،به جسم و جان خود ، به روح و روان خود کمک کرده ایم.

آیا خودمان را دوست داشته ایم تا بتوانیم دیگران را دوست داشته باشیم؟

 آیا حسد به دلمان راه نداشته است و روحمان را با افزون خواهی مکدر و رنجور نکرده ایم؟

 کودکانمان را در مقایسه های بی منطق آزرده نکرده ایم و آنان را در مسابقه بهترین بودن ها و برترین بودن ها برای عقده گشایی خود فدا نکرده ایم ؟

ریه های خود را با دود ، انواع دود رنج نداده ایم؟

قلب خود را دوست داشته ایم و بخاطر لذتی آنی طعمی و عطری و اشتهایی ...مصیبتی بزرگ را برای عروق زحمتکش بدن خود فراهم نکرده ا یم؟

استخوان های محکم خود را که هر روز بار بدن مارا با صبوری میکشند خوب تغذیه کرده ایم و آنها را با بی اعتنایی به الفبای زیستن سالم، پوک و فرسوده نکرده ایم؟

زیاد نخورده ایم که وزن سنگینمان زانوهایمان را بیازارد و برای راه رفتن بر زمین خدا سنگین باشیم و نالان ؟

 با طبیعت آشتی بوده ایم و رنگ و روی بخشنده طبیعت به ما بخشندگی آموخته است؟

یاد گرفته ایم که کارمان را با شوق انجام دهیم و آنرا دوست داشته باشیم؟

واکنش هایمان نسبت به رویدادها منطقی بوده است و به خاطر یک دستمال قیصریه را به آتش نکشیده ایم؟

روح مان را به ترجیح دادن منفعت همگان به منفعت خویش وبخشیدن بدون محاسبه برای گرفتن به همان اندازه و یا بیشتر! آموزش داده ایم؟

آیا محیط زندگیمان ، کوچه و خیابان را مانند منزل خود پاک نگه داشته ایم و طرفدار این ضرب المثل نبوده ایم که با یک گل بهار نمیشود؟

دكتر ربابه شیخ الاسلام ، بهسایت

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha