به وقوع پیوستن انقلاب صنعتی، رشد تكنولوژی و ورود مدرنیته به زندگی مردم جهان، بسیاری از ارزش‌ها و روابط را دستخوش تغییر كرد. این تغییرات، پایگاه‌ها و‌درصد تاثیر هر یك از پایگاه‌ها در مسأله جامعه‌پذیری را نیز دگرگون ساخت. با این وجود هنوز هم خانواده مهمترین ركن تشكیل‌دهنده جوامع بشری به حساب می‌آید. این موضوع خود نشان‌دهنده نقش تعیین كننده و غیر قابل جایگزین این نهاد است. بنابراین به نظر نمی‌رسد آوردن نقل‌قول جامعه شناسان و انسان‌شناسان برای پی بردن به اهمیت نهاد خانواده محلی از بحث داشته باشد. شرایط موجود در خانواده فرزندان را برای حضور در فضای اجتماعی آماده می‌كند. با این توضیح اگر قایل به صلح و صلح‌طلبی در مفهوم درون جغرافیایی باشیم این خانواده‌ها هستند كه حضور در آنها چگونگی نگاه به مفهوم صلح طلبی در جامعه را تعین می‌بخشد. اما چگونه؟

سلامت نیوز: به وقوع پیوستن انقلاب صنعتی، رشد تكنولوژی و ورود مدرنیته به زندگی مردم جهان، بسیاری از ارزش‌ها و روابط را دستخوش تغییر كرد. این تغییرات، پایگاه‌ها و‌درصد تاثیر هر یك از پایگاه‌ها در مسأله جامعه‌پذیری را نیز دگرگون ساخت. با این وجود هنوز هم خانواده مهمترین ركن تشكیل‌دهنده جوامع بشری به حساب می‌آید. این موضوع خود نشان‌دهنده نقش تعیین كننده و غیر قابل جایگزین این نهاد است. بنابراین به نظر نمی‌رسد آوردن نقل‌قول جامعه شناسان و انسان‌شناسان برای پی بردن به اهمیت نهاد خانواده محلی از بحث داشته باشد. شرایط موجود در خانواده فرزندان را برای حضور در فضای اجتماعی آماده می‌كند. با این توضیح اگر قایل به صلح و صلح‌طلبی در مفهوم درون جغرافیایی باشیم این خانواده‌ها هستند كه حضور در آنها چگونگی نگاه به مفهوم صلح طلبی در جامعه را تعین می‌بخشد. اما چگونه؟

به گزارش سلامت نیوز،«اصغر كیهان‌نیا» روانشناس و مشاور خانواده در گفت‌وگو با روزنامه «شهروند» در این باره توضیح داده است:

خانواده و والدین تا چه حد در تربیت افراد صلح‌طلب و مصلح اثر دارند؟ از سوی دیگر همین والدین چگونه می‌توانند مانع یا واسطه حضور خشونت در ذهن، زبان و جان فرزندانشان باشند؟
والدین موثرترین، نزدیك‌ترین و ملموس‌ترین الگو برای نوجوان‌ و جوان هستند. بنابراین اگر والدین بتوانند رفتار معقول توأم با درایت و آرامش داشته باشند مسلما زمینه به نحوی فراهم می‌شود تا فرزندان از آنها الگوبرداری كنند. مسأله‌ای كه بسیاری از افراد به آن توجه نمی‌كنند آن است كه فرزندان یا اعضای خانواده ما از رفتار ما الگو می‌گیرند و نه از گفتار ما. وقتی كه ما در برخورد با مسائل و اتفاقات كنش‌ها و واكنش‌هایی همراه با آرامش انجام می‌دهیم، فرزندان ما می‌توانند از این راه آموزش ببینند. متاسفانه در خانواده‌های متشنج و خانواده‌هایی كه درگیری لفظی، توهین و بی احترامی در آنها فراوان است، به صورت خود به خود نمی‌شود انتظار داشت فرزندان و به عبارت بهتر انسان‌های آرام، صلح‌طلب و به دور از خشونت تربیت شوند. اگر والدین بتوانند در بحران‌ها خونسردی خویش را حفظ كنند و بحران‌ را مدیریت كنند بودن آنكه نیاز باشد به فرزندان خود توضیحی ارایه دهند، بهترین الگو برای فرزندان خود خواهند بود. خشم و خشونت واكنشی است تندخویانه كه از ضعف درونی نشأت می‌گیرند. انسان‌هایی كه دارای اعتماد به نفس و عزت نفس كافی هستند آنچنان به خود باوری می‌رسند كه در مقابل اتفاقات ناخوشایند قادر هستند تعادل خویش را حفظ كنند. در این مورد خانواده‌هایی بیشتر موفق هستند كه با نشست‌های خانوادگی مشكلات و بحران‌ها را با مذاكره حل كنند. فرزندان خانواده‌ای كه این چنین آگاهی‌ای دارند و از «میز گرد» برای مذاكرات خانوادگی استفاده می‌كنند، عادت می‌كنند در مقابل پیشامدها حفظ تعادل داشته باشند.


به نظر شما چه عواملی می‌توانند مشوقی برای به وجود آمدن فضای خشم‌آلود باشند؟ اساسا چه مشخصه‌هایی باید در جامعه كنار هم جمع شوند تا آن جامعه پتانسیل خشم و خشونت را در خود داشته باشد؟
جامعه ما پر است از اشكالاتی چون هوای گرم، ترافیك، آلودگی صوتی، گرانی، تغییرات دایمی قانون. پس اتفاقات و خبرهای ناخوشایندی كه به گوش افراد می‌رسد آنها را دچار استرس و نگرانی می كند. اصولا جامعه هرچقدر تكنولوژیك‌تر شود این نوع پدیده را بیشتر بروز خواهد داد. برای پدیده استرس، بحران و نگرانی، خانواده‌هایی كه بیشتر اندیشه می‌كنند و با واكنش‌های سالم در مقابل مسأله به وجود آمده صف‌آرایی می كنند، مسلما توانایی كنترل خشم را خواهند داشت.

اگر بخواهیم از تعریف خشونت بگذریم و به بایسته‌هایی صلح طلب‌بودن اشاره كنیم به نظر می‌رسد افراد باید چیزی فراتر از انسان‌های سازشگر را در خود داشته باشند...
در ایران كلمه اعتماد به نفس در مورد واژه عزت نفس به كار می‌رود حال آنكه روانشناس‌ها آن را در مفهوم خود به كار می‌برند. این واژه به معنای خود باوری است. از درون قوی بودن، احترام به خود و قبول خود در هر شرایطی ازجمله مفاهیمی هستند كه با به كاربردن این واژه به ذهن متبادر می‌شوند. انسانی كه به این درجه از لطف رسیده در مقابل مشكلات، توانایی حفظ آرامش خویش را دارد و در ارتباط برقرار كردن با آدم‌ها هم این صلح‌طلب بودن و البته قوی بودن را بروز می‌دهد. البته آموزش‌هایی هم در سراسر زندگی هر فرد وجود دارند كه می‌توانند روی بروز چنین رفتاری تاثیر بسزایی داشته باشند.


 اجازه دهید درباره موضوع آموزش از شما بپرسم. آیا در اینجا منظور، آموزش‌های آكادمیك است؟ آیا تنها افرادی می‌توانند صلح‌طلب و مصلح خطاب شوند كه در حوزه روانشناسی و مشاوره مطالعه آكادمیك دارند یا منظور شما نوعی از آموزش است كه لزوما به دانشگاه و فضاهایی از این دست ارتباط ندارد؟
آموزش‌هایی كه به آنها اشاره كردم آموزش‌هایی هستند كه در مواقع مواجهه ما با بحران می‌توانند به ما كمك كنند. تن‌آرایی و مراقبه(یا همان ریلكسیشن) می‌تواند به ما در این مسیر كمك‌رسان باشد. یوگا از این دست فعالیت‌ها است. ما می‌توانیم تن و اعضای بدنمان را از طریق یوگا كنترل كنیم. روح و روان ما هم با مطالعه و روانشناسی خویش و آگاهی به شخصیت توسط خود فرد باعث می‌شود فرد كلید كوك‌های خود را به دست بیاورد. وقتی ما به این مرحله از رشد رسیدیم می‌توانیم به‌عنوان یك مصلح اجتماعی در جامعه مطرح شویم. مصلح اجتماعی باید حسن نیت داشته‌باشد، جامعه خود را بشناسد، آدم‌ها را دوست داشته باشد، به خاطر غرض و مرض هیچ اقدامی نكند و مومن و متدین باشد. اگر همه این مشخصه‌ها در یك فرد جمع شود می‌تواند در برخوردهایی كه پیش می‌آید باورپذیر باشد و مردم هم او را می‌پذیرند و در نتیجه می‌تواند به دیگران راهكار نشان دهد.
همان‌طور كه شما در مورد این بحث به شرایط اجتماعی اشاره كردید تاثیرات مسائل اجتماعی را نمی توان نادیده گرفت. با توجه به پیچیدگی‌هایی كه امروز هر یك از ما به واسطه زندگی در جامعه شهری و حضور در فضاهای شلوغی - كه دست‌كم در پاره‌ای موارد دارای مشخصه‌های عصبی كننده هستند- با آن مواجه هستیم مقوله آموزش تعیین كننده و در عین حال غیر واضح و كلی جلوه می‌كند. اگر امكان دارد برای روشن‌شدن موضوع به صورت مصداقی به منابعی كه این آموزش را موجب می‌شوند اشاره كنید...
كل اشكال‌ها و ایراداتی كه توسط طبیعت برای هر یك از افراد به وجود می‌آید،  روی هر فرد به اندازه توانایی‌ای كه دارد تاثیر می‌گذارد. به‌عنوان مثال یك استاد دانشگاه طبیعتا بخش زیادی از مشكلات یك كارگر را ندارد. به همین دلیل همه افراد به اندازه توانایی، فهم و دركی كه دارند در مواجهه با مشكلات از آنها اثر می‌پذیرند. با استفاده از ضمیر نا آگاه یعنی قبول مغز( به این معنا كه مغز بپذیرد می‌تواند این مسأله مورد نظر را حل كند) ما می‌توانیم به جنگ مشكلات برویم. مشكلات درست مثل سگ هستند، اگر فرار كنی به دنبالت می‌آیند و واق واق می‌كنند اما اگر سراغشان بروی فرار می‌كنند! باورمندی بر سر این موضوع كه من می‌توانم به مشكلات خویش فائق شوم، یكی از مسائل و مواردی است كه ما را به مسیری كه دلخواه ما است رهنمون می‌كند.


 یكی از مشكلات اساسی این است كه خیلی از مردم می‌دانند نباید برخی كارها را انجام بدهند اما باور با دانستن متفاوت است. آیا این باور را باید دیگران به ما بدهند یا با تلاش شخصی خودمان باید به آن برسیم؟
عزت نفس از دو راه به وجود می‌آید. یكی اینكه فرد در دوران كودكی در خانواده‌ای رشد كرده باشد كه او را تایید كرده‌اند. بنابراین فرد در چنین فضایی به خود احترام گذاشتن را به‌عنوان یك باور می‌پذیرد. اما ممكن است پدر و مادر به فرزندشان این فرصت را نداده باشند و او را تصدیق كنند. من بارها در مقابل سوال چنین افرادی قرار گرفته‌ام كه:  «امروز اگر من بخواهم به خود باوری برسم چه كاری باید انجام دهم؟» پاسخ این است كه باید ارزش‌ها و توانمندی‌های خودتان را بنویسید و موفقیت‌هایی را كه در گذشته داشته‌اید را به خودتان یادآوری كنید. به مجرد اینكه هر كدام از ما این كارها را انجام دهیم، روحیه بهتری پیدا می‌كنیم و مركز ثقل‌مان را  درون خود قرار می‌دهیم بنابراین می‌توانیم در مقابل مشكلات عكس‌العمل مناسب تری انجام دهیم و افراد مصلح‌تری باشیم. بنابراین باید ارزش‌ها،  موفقیت‌ها و توانمندی‌های خودمان را بنویسیم. وقتی انسان چنین كاری را انجام می‌دهد درواقع كاری كرده كه به تبع آن باورش نسبت به خودش بالاتر برود. یادآوری موفقیت در دانشگاه، گذشت كردن، آرامش و ... به‌عنوان موفقیت‌های كوچك و بزرگ باعث می‌شود فرد در مواجهه با مشكلات قدرتمندتر و موفق‌تر عمل كند. «برو قوی شو اگر راحت جهان‌طلبی / که در نظام طبیعت ضعیف پامال است». در نظام طبیعت ضعیف پامال است و همیشه با مشكل مواجه می‌شود.
مسأله این است كه به نظر برخی كارشناسان اگر مرحله كودكی آنگونه كه باید سپری نشود، نسخه دوم یعنی رجوع به موفقیت‌ها و نوشتن آنها برای خود چندان كارا نیست. شاید اگر یك وقفه كوتاه در نوشتن و فكر كردن به این موفقیت‌ها اتفاق بیفتد دوباره همه چیز سر جای اولش(یعنی همان نبود اعتماد به نفس و بنابراین نداشتن سر آشتی و صلح با اطرافیان و به تبع آن با جامعه) برگردد...
موافقم. اتفاقا به همین خاطر هم هست كه این نوشتن و فكر كردن به موفقیت‌ها را آن‌قدر باید تمرین كنیم تا به ملكه ذهنمان تبدیل شوند. ما در زندگی با ایده، عقیده، سلیقه، عناد و عادت مواجه هستیم. این واژه‌ها درواقع كنش‌هایی هستند كه در طول سال‌هایی كه از زندگی ما می‌گذرد بر ما رفته اند. امروز ما درحال واكنش‌نشان دادن به همین كنش‌ها هستیم. باید   روی ضمیر آگاه كار كنیم و ببینیم كدامیك از این موارد درست هستند و كدامیك به غلط نزدیك‌ترند. بعد از آن باید واكنش‌های درست را حفظ كنیم و واكنش‌های غلط را تغییر دهیم. «نوآموختگی» روشی است كه می‌شود با استفاده از آن، واكنش‌ها را تغییر داد. با یادآوری ارزش‌ها و توانمندی‌هایمان باید احساس خودمان را نسبت به خویش قوی‌تر كنیم و از همین ‌رهگذر به یك انسان صلح‌طلب تبدیل شویم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha