سلامت نیوز: پیشتر در قانون فرزندخواندگی تنها کسانی صلاحیت سرپرستی کودکان بیسرپرست را داشتند که متاهل و پنج سال تمام از تاریخ ازدواج آنها گذشته و از این ازدواج صاحب فرزند نشده باشند. 14 تیرماه امسال بود که آییننامه حمایت از کودکان و نوجوانان بیسرپرست و بدسرپرست تصویب شد؛ آییننامهای که چند تغییر مهم نسبت به قانون مصوب سال 1353 دارد. یکی از مهمترین تغییرات این قانون عبارت است از اینکه دختران مجرد بالای 30 سال نیز می توانند با پذیرفتن یک کودک دختر، طعم مادر شدن را بچشند.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه آفتاب یزد در ادامه نوشت: قانونی که به اعتقاد برخی فرصتی خوب هم برای دختران مجرد است و هم موقعیتی مناسب برای کودکانی که در مراکز بهزیستی و نگهداری از کودکان بیسرپرست روزگار میگذرانند، چراکه داشتن یک خانواده هرچند ناقص و خالی از لطف پدر بسی بهتر از زندگی در مراکز بهزیستی است. از سوی دیگر به اعتقاد برخی نیز این قانون امکان واگذاری تعداد بیشتری از کودکان بیسرپرست را فراهم میکند در حالی که به اعتقاد بسیاری با ارضای حس مادرانه در دختران مجرد آنها دیگر هیچگاه به سمت ازدواج سوق داده نمیشوند. اخیرا نیز معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفته شرایط فرزند خواندگی تسهیل شده است و از این پس دختران و زنانی که ازدواج نکردند یا تنها زندگی می کنند می توانند در صورت تمایل راحتتر برای پذیرش فرزند اقدام کنند. در همین زمینه به سراغ سید جواد میری، استاد دانشگاه و جامعهشناس رفتیم تا با او در این باره به گفتگو بنشینیم؛ هرچند وی معتقد است این قانون به خودی خود نه خوب است نه بد اما به نکات جالبی اشاره میکند که در ادامه میخوانید.
نظر شما درباره قانون فرزندخواندگی توسط دختران مجرد که اتفاقا به تازگی شرایط آن تسهیل نیز شده است، چیست؟
در ابتدا باید بگویم برای آنکه بخواهیم در مورد یک قانون که مبنای حقوقی پیدا می کند و سپس در مجلس تصویب و نهادهای قانونگذاری و نهادهای استصوابی مثل شورای نگهبان به آن ورود کرده و دستگاه قضا آن را تایید میکند و در نهایت به یک قانون تبدیل میشود پیش از آنکه وارد بحث آسیب شناسی آن بشویم باید ببینیم که چه اتفاقی درجغرافیای مباحث خانواده در حال وقوع است. یعنی آیا به راستی نهاد خانواده به معنای یک اجتماع یا کانون اجتماعی دستخوش تغییر و تحولات بنیادی شده یا دارد میشود که در نتیجه آن بنیانگذاران برای مدیریت این تغییر و تحولاتدست به حرکات یا قانونهای پیشدستانه می زنند؟به نظر میرسد مسئله خانواده طی صدسال اخیر دستخوش تغییر و تحولات بسیاری شده است.
مثلا اگر به نهاد خانواده در صد سال پیش نگاه کنید در یک هندسه مشخصی تعریف میشد که یک ضلعش ایل، طایفه، قوم و ... بود، ضلع دیگرش هم روستا یا ده یا ... و روابط طایفهای و ایلی اساس خانواده را شکل میداد. اما آرام آرام تحولات صنعتی شدن و مدرنیته و گسترش کلانشهرها در کنار کوچک شدن روستاها باعث شده نه تنها مفهوم خانواده به معنای یک کانون اجتماعی دچار تغییر و تحول شود بلکه شکل، اندازه و طول و عرض آن هم دچار تغییر شود و اکنون در کلانشهرهای ما خانواده یعنی زن و مرد و در نهایت یک فرزند یا مادر و پدر با دو، سه فرزند 30- 40 ساله که مجرند و قصد ازدواج ندارند. به عبارت بهتر پیش از آنکه به این موضوع بپردازیم که مادر شدن دختران مجرد آیااتفاق خوبی است یا نه یا اینکه آیا در آیندهآسیب زا یا باعث تشدید آسیبهای اجتماعی خواهد بود، باید به این موضوع بپردازیم که چه اتفاقی افتاده یا درحال افتادن است که امروز قانونگذار به این نتیجه رسیده که برای مدیریت اتفاقات رخداده (چون قانون مشکل را نمیتواند از بین ببرد بلکه مجموعه قوانین سعی بر مدیریت مشکلات دارد و به اصطلاح میگویند قانون همواره 6-5 قدم از تغییرات و تحولات جامعه عقبتر است) دختران مجرد میتوانند مادر شوند.
چه اتفاقاتی رخ داده است؟
- این موضوع نیازمند بررسیهای چند جانبه و دقیقی است. اما برای مثال یکی از این اتفاقات ارتباط تنگاتنگی بین گسترش تجردگرایی درکلانشهرها و وضعیت بازار و معیشت ما وجود دارد. تغییرات و تحولات در اقتصاد ما موجب شده در بحث ازدواج در جامعه ما در کنار تحولات ارزشی صورت گرفته، جرات و شهامت ازدواج و تشکیل زندگی از بسیاری از جوانان ما سلب شده است.همین موضوع مسائل بسیار دیگری را ایجاد کرده و موجب شده نگاه ما به خانواده، فرزندخواندگی و بسیاری مسائل دیگر در حوزه خانواده تغییر کند.
حال فارغ از این بحثها، قانون مادر شدن دختران مجرد چقدر در جامعه ما کاراست؟
چندی قبل در یکی از برنامههای صدا و سیما اعلام شد سالانه هزار کودک تازه متولد شده در خیابانها یا بیمارستانها رها می شوند. این نشان میدهد یکسری اتفاقات دور از چشم و زیر پوست جامعه ما در حال وقوع است و یکسری از بنیانهای ارزشی و فرهنگی ما درحال تغییر و تحولاند. حال پیشبینی اینکه این قانون بتواند سرانجام مثبتی داشته باشد، کمی سخت و دشوار است. اما شاید در حالت کلی و در شرایط نادر دخترانی بتوانند کودکان بیسرپرست را به خوبی تربیت کنند و باری از روی دوش نهادهای مرتبط با نگهداری از کودکان بیسرپرست مثل بهزیستی بردارند اما سوال اصلی این است که آیا عرف جامعه ما به این حد رسیده که بتواند این شرایط را بپذیرد؟ من معتقدم به جای پیشگویی کردن باید با نگاه جامع به وضعیت اجتماعی جامعهمان در مورد این قانون صحبت کنیم؛ اینکه هنوز در جامعه ما، دیدن شکل جدید از خانواده که شامل یک دختر مجرد و یک کودک است جا نیفتاده است. شاید یکی، دو دهه بعد این موضوع کمی عادی شود اما در حال حاضر چنین مسئلهای در جامعه هضم شدنی نیست. زیرا امروز زندگی مجردی در جامعه ما آسیب تلقی میشود.
اما نگاه به سایر کشورهایی که دوران پسامدرن و پساصنعتی را زودتر از ما تجربه کردند، نشان میدهد اگر ما در حوزههای فرهنگی نگاههای آسیبشناسانه نداشته باشیم نه اینکه فقط شعار بدهیم بلکه به معنای واقعی کلمه بنیانهای اقتصادیمان را قوی نکنیم یا بنیانهای فرهنگیمان را جدی نگیریم، آسیبهایی که امروز در کشورهای صنعتی و فراصنعتی شاهد آنیم، در آینده نه چندان دور گریبان ما را خواهد گرفت.
برای مثال خانواده در ایران به گونهای بود که مادربزرگ و پدربزرگ و عمو و خاله و پسردایی و ... واقعیت عینی بودند درحالی که امروز از این واقعیتها تنها الفاظ باقی ماندهاند و مفاهیم آنها بهمعنای واقعی محلی از اعراب ندارد.چه بسا 30-20 سال دیگر ما به وضعیتی دچار شویم که وجود دختران و پسران مجردی که آزادانه زندگی مجردی دارند و به عبارت دیگر مسئله تجردگرایی دیگر آسیب تلقی نشود و قاعده محسوب شود.در چنین شرایطی شاید بتوان مادر شدن دختران مجرد یا پدر شدن پسران مجرد را هضم کرد و اتفاقا تحت سرپرستی دختران و پسران مجرد قرار گرفتن کودکان بیسرپرست باری را هم از روی دوش نهادهای دولتی بردارد. اما در شرایط امروز من معتقدم این قانون ممکن است در درازمدت یکسری آسیبهای روحی و روانی برای این کودکان را دربرداشته باشد چون گفته میشود خانواده سالم، خانوادهای است که در آن پدر و مادر هر دو فعالانه حضور دارند و نقشهای پدرانه و مادرانه در ضمیر ذهنی کودک جای بگیرد و حال اینکه در این خانواده جدید همه کاره مادر است و حتی مادر نمیتواند به فرزندش بگوید پدر خانواده فوت کرده یا جدا شده است و در واقع پدری اصلا وجود ندارد.
یعنی معتقدید این قانون آسیبزاست؟
نه فقط همین شاید بتوان آن را به عنوان راهکاری کوچک اما در کنار راهکارهای دیگر در نظر گرفت تا اینگونه قابل تامل تر شود. البته من این قانون را نه تایید میکنم نه تکذیب. باید ببینیم قانونگذار با این طرح به دنبال چه چیزی است؟ آیا میخواهد جلو آسیب یا آسیبهای بهمنوار را بگیرد یا نه راهکارهایی را در نظر گرفته تا بخشی از مشکلات تسهیل شود و این قانون نیز بخشی از این راهکارهاست.پاسخ به این سوالات نیاز به بررسیهای عمیق حقوقی، جامعهشناسی، روانشناسی و ... دارد.
- همان طور که پیشتر گفتید تجردگرایی و زندگی مجردی در جامعه ما همچنان یک آسیب مطرح میشود زیرا نتیجه آن از یک سو کاهش چشمگیر جمعیت است و از سوی دیگر موجب رواج مدلهای جدید ازدواج مثل ازدواج سفید و همباشی میشود، حال سوال من این است که این قانون آیا به نوعی موجب دامن زدن به بحث تجردگرایی در جامعه میشود یا خیر، هر چند این قانون به تایید مشاوران دینی هم رسیده است.
من در اینجا یک نکته را بگویم؛ در آرایش مجلس کنونی ما یک نگاه محافظهکارانه حاکم است. نگاه ما به مجلس نباید انتزاعی باشد ما باید ببینیم آرایش سیاسی مجلس به چه صورتی است؛ یک نگاه پیشرو دارد یا یک نگاه محافظهکارانه بر آن غلبه دارد؟ حقیقت امر این است که مجلس کنونی نگاهی
محافظهکارانه دارد و این نگاه با وضعیت موجود در جامعه ما تناسب ندارد و سعی میکند نوعی نگاه سطحی و ظاهرگرایانه (هرچند ما نگاههای فقهی متنوع داریم) را چاشنی بسیاری از بحثهای خود کند و براساس آنها قوانینی را به تصویب برساند تا تغییر و تحولات را در جامعه کنترل کند اما واقعیت امر این است که تغییر و تحولات در جامعه را نمیتوانیم با نگاه حقوقی کنترل کنیم.
ما زمانی میتوانیم فضا را به سمت ایده آلهای مطلوب ببریم که بتوانیم ظرفیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و ... جامعه را به گونهای تعبیه کنیم که مجموعه قوانین را در جامعه ساری و جاری کنیم. مثلا اگر شما با هزار قانون و آییننامه سعی می کنید حجاب خاصی را در جامعه رواج دهید درحالی که نگاه جامعه به حجاب و پوشش تغییر و تحول یافته آن زمان شما (مجلس) در تقابل با جامعه قرار میگیرید و جامعه در یک چرخه معیوب گرفتار میشود، حال برای اینکه به این چرخه معیوب گرفتار نشویم کسانی که در مجلس حضور دارند و در کسوت قانونگذاری قرار دارند باید نگاهشان کلان باشد نه جناحی درحالی که وضعیت امروز مجلس ما نشان میدهد نگاه جناحی جریان دارد و حتی با تغییر و تحول در جامعه زاویه وجود دارد و چون تغییر و تحولات را برنمیتابند یامی خواهند تغییرات را به گونهای تفسیر کنند که به نگاه جناحیشان نزدیک باشد، مشکلاتی در سطح کلان جامعه ایجاد میشود. به عبارت سادهتر اینکه این قانون فیالنفسه بد باشد یا موجب گسترش تجردگرایی در دختران شود اینگونه نیست. حتی می توان از این بعد به آن نگاه کرد که دختران متمکن و متمول بسیاری در جامعه هستند که تمایلی به ازدواج ندارند اما خواهان برعهده گرفتن سرپرستی کودکان بیسرپرستاند که از این نگاه اتفاقا قانون بدی نیست. اما اینکه تصور کنیم آسیب تجردگرایی از طریق این پاتک حل کنیم نگاه درستی نیست و به جایی نمیرسد.
منظور شما این است که این قانون نه مانع حل آسیب تجردگرایی میشود و نه بر تجردگرایی در جامعه دامن می زند؟
بله، ببینید در گذشته اگر ازدواج به راحتی انجام میشد به این دلیل بود که نه تنها زمینههای ارزشیاش فراهم بود بلکه بسترهای اقتصادیاش هم مهیا بود. اما امروز که دوران بازار محور است بازارش آن قدر رونق ندارد که بتواند تمام اقشار جامعه را تامین کند تا آنان بتوانند تشکیل زندگی دهند و از سوی دیگر ارزشها و معیارها آنقدر تغییر کرده که یک زوج جوان با وجود سرمایه کم حاضر به زندگی کردن در یک اتاق نیستند، زیرا توقعات قاطبه مردم به قدری بالا رفته و مصرف گرا شدهاند که تصور سادهزیستی را هم نمیتوانند بکنند در نتیجه در چنین فضایی موانع ازدواج آن قدر زیاد است که با یک یا دو قانون نمی توان کاری از پیش برد.
نظر شما