سلامت نیوز:مُسلمه ١٠ساله است و با دمپاییهای مشكی و شلوار صورتی و مانتو عنابیاش از دور هم میتوان پیدایش كرد. با این حال محكم دست پدرش را گرفته و میترسد لحظهای هم از او دور شود. او و پدرش راهی یكی از مراكز اعلام شده توسط اداره كل امور اتباع و مهاجران خارجی هستند؛ به این امید كه نوبت دریافت معرفینامه ثبتنام در مدارس دولتی را بگیرند و در نهایت مسلمه امسال پشت نیمكت یكی از كلاسهای مدارس آموزش و پرورش بنشیند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد این اتفاق تا سال پیش برای مسلمه كه بدون هیچ مدرك شناسایی و اقامتی در تهران زندگی میكند، غیرممكن بود. تا زمانی كه در خرداد ماه امسال رهبر معظم انقلاب طی سخنان صریحی، دستور دادند همه كودكان افغانستانی در سن تحصیل باید بتوانند درس بخوانند. حالا پس ازدو ماه، نخستین گام ثبتنام این دانشآموزان آغاز شده است.
اداره كل امور اتباع و مهاجران خارجی وزارت كشور دو روز پیش طی اطلاعیهای از اتباع خارجی بدون مجوز كه فرزندانی بین هفت تا ١٨ ساله دارند، خواست كه مراحل دریافت معرفینامه تحصیلی را طی كنند.
در اطلاعیه این اداره گفته شده است كه ثبتنام در دو مرحله، اولی نوبتدهی و دومی ثبتنام در دفتر كفایت و صدور برگه معرفینامه تحصیلی انجام میشود. طبق این اطلاعیه نخستین مرحله یعنی نوبتدهی فقط طی پنج روز از ١٢ تا ١٦ مرداد، انجام خواهد شد. پدر مسلمه سه قطعه عكس خودش و دخترش را در جیب ساعتی شلوارش، جایی كه مطمئن است گم نمیشود، گذاشته و راهی اردوگاه سلیمان خانی، در تهرانسر شدهاند. در طول مسیر، رییس پدر مسلمه، چند بار تماس میگیرد و شاكی است كه چرا سر كار نرفته است و او هم هر بار توضیح میدهد كه میخواهد دخترش را مدرسه ثبتنام كند و برایش خیلی مهم است كه این كار را امروز انجام دهد. پدر مسلمه امیدوار است بتواند با این كار آینده خوبی را برای دخترش رقم بزند. «مسلمه یك ساله بود كه مادرش مرحوم شد. من به او قول داده بودم كه به خوبی از دخترم مراقبت میكنم، از همان یك سالگی آوردمش ایران كه زندگیش امن باشد.» مسلمه از افغانستان و مادرش هیچ خاطرهای ندارد. همینطور كه موهای لخت كوتاهش را باد میدهد تا كمی از گرمای آفتابی كه روی سرش میتابد بكاهد، در ادامه حرفهای پدرش میگوید كه قرار است درس بخواند وخانم دكتر شود. آرزویی كه پدرش آن را غیرقابل دست یافتن نمیداند: «دخترم خیلی باهوش است. معدل كلاس اولش كه توی خانه كودك ناصرخسرو خواند، ٢٠ شد.»
پدر مسلمه در صف كوتاهی منتظر میماند. نام و نام خانوادگی و نام پدرش را میگوید و بعد نام و سن دخترش را اعلام میكند. اینها در یك برگه كوچك ثبت میشود و نسخه دوم برگه را به پدر مسلمه میدهند. خانم كارمند میگوید: «سهشنبه ٢٠ مرداد راس ساعت ١٣:٢٥ به این آدرس در ملارد بروید و بقیه كار ثبتنامتان را انجام دهید. » بعد نگاهی به مسلمه كه از گرما سرخ شده است میاندازد و ادامه میدهد: «امروز لازم نبود دخترتان را با خودتان بیاورید. اما سه شنبه حتما او هم همراهتان باشد.»
پدر جوان مسلمه خوشحال است كه یك مرحله ثبتنام، بیدردسر طی شده و از همین الان دارد دنبال آدرس ملارد میگردد: «من نمیدانم ملارد كجاست، اما سر قله قاف هم باشد، میروم و دخترم را در مدرسه ثبتنام میكنم.»
صفها منظم است و مراجعان توسط راهنماهایی كه در حیاط حضوردارند، به باجههای خلوتتر، برای ارایه عكس و دریافت برگه نوبت راهنمایی میشوند. وسط حیاط اردوگاه، زیر یك سایه بان بزرگ ایرانیتی، نیمكتهایی قرار دارد كه مراجعانی كه خسته شدهاند آنجا نشستهاند تا نفسی تازه كنند.
با وجود گرمای بسیار زیاد هوا جمعیتی كه وسط حیاط نشستهاند به نظر خسته نمیآیند. حداقل غالبا لبخندی بر لب دارند كه شاید نشان از رضایت آنها برای ثبتنام فرزندانشان در مدارس رسمی است.
در یك بازه ١٠ دقیقهای میتوان تخمین زد كه حدود ١٥٠، ٢٠٠ نفر در صفهای مختلف، پشت حدود ١٤ باجه موجود در اردوگاه، برگه نوبتدهی را دریافت كردند، اما تعداد زیادی از مراجعان هم بیرون از اردوگاه، لبه باغچهها نشستهاند.
غالبا هزارهاند و از مرزهای هرات و كرمان وارد ایران شدهاند. برخی به تازگی و برخی سالهاست كه در ایران سكونت دارند. از روی لهجه دری یا ایرانی شان میتوان حدس زد كه كدامشان سكونت طولانیتری در ایران داشتهاند و كدامشان مهمانهای تازه كشور هستند.
آقا موسی ٧٢ ساله با لباس بلند سفید رنگ افغانستانی، اگر چه بیشتر شبیه تصویر مرسوم افغانستانیهاست اما لهجهاش میگوید كه سالهاست در ایران زندگی میكند. موسی مریض است اما چون تاكید شده كه باید سرپرست كودكان به این مركز بیاید برای نوبتگیری برای دختر ١٥سالهاش سیما و نوه ١١ سالهاش ناصر، شخصا به اینجا آمده است.
او میگوید: خبر ثبتنام بچههای غیرمجاز را كه از ماهواره شنیده خیلی خوشحال شده است. با خودش گفته: «ما كه هیچی نشدیم بذار حداقل بچههامان درس بخوانند و چیزی بشوند.»
آقا موسی از سرآسیاب كرج به این مركز در تهرانسر آمده است. با وجود اینكه اداره كل اتباع در استان البرز ١٠ مركز را برای مراجعه معرفی كرده است، اما گویا آدرسها به خوبی اطلاعرسانی نشده و موسی را به این مركز در تهرانسر كشانده است: «ما از همسایهها فهمیدیم كه آنها بچههایشان را اینجا ثبتنام كردهاند و با دو تا از همسایههای دیگر آمدیم همینجا.»
همراه موسی دو زن دیگر هم از سرآسیاب كرج به همین اردوگاه آمدهاند. یكی بسیار خوشحال و امیدوار و دیگری مستاصل و نا امید.
خانم ضیاگل میگوید: سه تا بچه دارد؛ یكی ١٨ ساله و یكی ١٥ ساله و یكی هفت ساله. دختر بزرگش كه ١٨ سال دارد فقط توانسته سه كلاس درس با كمك معلم خصوصی بخواند: «اما بعدش دیگر پول كم آوردیم و مجبور شد درس خواندن را ول كند. »
اما پسر ١٥ ساله ضیاگل در خانه مهر كودك، توانسته هشت كلاس درس بخواند. او حالا امیدوار است با این طرح هر سه فرزندش بتوانند به مدرسه بروند و «برای خودشان كسی شوند.» زن دیگری كه همراه ضیا گل است اما به خوشبینی او نیست. چادرش را دور صورتش محكم میكند و میگوید: «من كه تا بچههایم را توی مدرسه نبینم باور نمیكنم، چنین كاری شدنی باشه.»
او كه حدودا ٥٠ ساله به نظر میرسد، سه فرزند دارد. تاكنون برای بچههایش معلم خصوصی میگرفته و ماهی ٩٥ هزار تومان هزینه میداده تا همه فرزندانش درس بخوانند؛ حالا امیدوار است با این طرح بچهها با هزینه كمتری درس بخوانند و مدرك معتبری بگیرند.
او میگوید در افغانستان هیچوقت احساس امنیت نمیكرده است و برای آرامش بچههایش به ایران آمدهاند: «اگر اینجا گرسنه باشیم هم دلم میخواهد همینجا بمانم حداقل بچه هام از تفنگ و گلوله در امانند.» او گلویش را صاف میكند و ادامه میدهد: اگر در افغانستان امنیت و امكان درس خواندن و پیشرفت برای بچههایش فراهم بود، حتی یك ساعت هم در ایران نمیماند. زن، چشمهای بادامیاش را ریز میكند و صدایش را پایین میآورد و میگوید شوهرم نگران بود كه اگر بیام اینجا و مشخصات بدم هممون رو شبانه دستگیر میكنن و میفرستن افغانستان. اما من گفتم «به خاطر بچههامون باید این كار رو بكنیم. حالا میترسم نكنه اتفاق بدی بیفته.»
این زن در حالی از ارایه اطلاعات به مسوولان رسمی ابراز نگرانی میكند كه در اطلاعیه اداره كل امور اتباع و مهاجران خارجی صراحتا ذكر شده است: «طرح ثبتنام از دانشآموزان فاقد مدرك صرفا برای خانوارهای فاقد مدرك قانونی یا دارای مدارك فاقد اعتباری كه دارای فرزند یا فرزندان در سن تحصیل بین هفت الی ١٨ سال هستند، برنامهریزی شده است و دولت جمهوری اسلامی ایران به هیچوجه برنامهای برای شناسایی و ثبتنام از اتباع افغانی مرتكب ورود و اقامت غیرقانونی ندارد.»
نخستین گام ثبتنام دانشآموزان بدون مجوز اقامتی افغانستانی كه تخمین زده میشود بین ١٥٠ تا ٢٥٠هزار نفر باشند؛ در حالی آغاز شده و نوبتدهی برای مراجعه به دفاتر كفایت و ارجاع كودكان برای واكسیناسیون و دریافت كارت بهداشت بچهها انجام میشود كه هنوز مسوولان اعلام نكردهاند آیا بنا است هزینهای برای ثبتنام از دانشآموزان اخذ شود یا نه؟
طبق آمارهای ارایه شده از سوی آقای فانی، وزیر آموزش و پرورش كشور، هزینه تحصیل هر دانشآموزافغانستانی در ایران بالغ بر یك میلیون و ٨٠٠ هزار تومان است و هنوز مشخص نیست كه آیا خانوادهها باید سهمی از این هزینه را تامین كنند یا خیر؟
ضیا گل میگوید: «گفته شده ثبتنام مجانی است؛ اما من حاضرم شهریه هم بدهم و فقط فرزندانم بتوانند درسشان را بخوانند.» اما برخی مراجعان بیرون اردوگاه كه ظاهرشان هم نشان میدهد از طبقه ضعیف اقتصادی هستند وهمگی با چند فرزند قد ونیم قد در این مكان حاضر شدهاند میگویند كه اگر قرار باشد پولی بابت ثبتنام بدهند از پسش بر نمیآیند و مجبورند از تحصیل فرزندانشان صرفنظر كنند.
فاطمه، زنی حدودا ٦٠ ساله كه برای ثبتنام سه فرزندش به این مركز آمده میگوید: «شوهرم یك ساله كار نكرده. خودم تو خونه پیژامه میدوزم و با كمك دو تا پسر ١٥ و ١٦ سالم خرج خونه رو در مییاریم. اگه قرار باشه برای ثبتنام بچهها پول بدیم اصلا نمیتونم سه تا بچه رو ثبتنام كنم.»
البته فاطمه از همین الان از ثبتنام دو پسرش كه كار میكنند و هزینههای خانه را تامین میكنند صرفنظر كرده است، حتی اگر ثبتنام رایگان باشد.
نظر شما