سلامت نیوز:محققان در یك كار تحقیقی به مطالعه دو كودك پسر كه هر دو در شرایط كاملا مشابه خانوادگی، اقتصادی و ... بودند، پرداختند اما متوجه شدند كه یك پسر به اعتیاد دچار شد اما دیگری خیر. كودكی كه مبتلا نشد دارای مهارتهای زندگی بود.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند، مهارتهای زیادی برای مقابله با اعتیاد وجود دارد از جمله:
١- مهارت تطابق با استرس
٢- مهارت دوستیابی
٣- مهارت برقراری ارتباط اجتماعی
٤- مهارت «نه» گفتن
٥- مهارت تفكر نقاد
٦- مهارت تصمیمگیری
باید والدین با این مهارتها آشنا باشند و فرزندان خود را با این مهارتها مسلح كنند تا میزان انحراف آنها كم شود.
یكی از مهمترین مهارتهای پیشگیری از اعتیاد، مهارت قاطعیت است. مثلا در هنگام فشار همسالان، «نه» بگوید. مطمئنا روزی فرزند ما در معرض تعارف مواد مخدر قرار میگیرد. در آن روز ما كنار او نیستیم و او در یك آزمون سخت قرار میگیرد. در این زمان مهمترین چیزی كه فرزند ما را حفظ میكند، مهارتهایی است كه قبلا به او یاد دادهایم. مسأله جرأتمندی فقط نه گفتن نیست، بلكه چطور بیانكردن نظر خود در جمع است و چطور با خواستههای غیرمنطقی دیگران مقابلهكردن است. من كی كجا چطور با كی جرأتمندانه برخورد كنم؟ آیا به همان صورتی كه با دوستم در هنگام تعارف مواد «نه» میگویم باید به همان صورت به مادر خود هنگامی كه میگوید برو مغازه خرید كن «نه» بگویم؟ كجا لازم نیست جرأتمندانه رفتار كنم؟ در هنگام تعارف مواد توسط دوستمان ممكن است با خود فكر كنیم كه «ممكنه دوستیمون به هم بخوره» هیچ ترس و نگرانی نباید داشته باشیم. به بعدش فكر نكنیم باید قاطع حرف خود را بزنیم. بسیاری از معتادان امروز مهارت نه گفتن را از والدین خود نیاموختهاند.
خیلی مواقع پیش میآید كه غمگین و افسرده هستیم. ممكن است كه آن موقع با خود فكر كنیم چقدر خوبه كه الان فلان ماده را مصرف كنیم. از هزاران راه میتوانیم به شادی برسیم بدون اینكه مواد مصرف كنیم. بعضی بچهها حال میكنند كه به اكسپارتی رفتهاند یا شیشه مصرف كردهاند و احساس میكنند كه اصطلاحا برایشان «كلاس» داره و برای دوستان خود تعریف میكنند كه رفتیم فلانجا شیشه كشیدیم. چون این مواد از غرب اومده حتما یه كلاسه!! در صورتی كه ربطی به كلاس داشتن نداره. جوانها گاهی اوقات درجا میزنند و به جایی نیست كه تكیه كنند.
خشم در هنگام عصبانیت رخ میدهد. كنترل خشم چطور؟ اگر مهارتها یا تجاربی از گذشته داشته باشیم، میتوانیم خشم خود را كنترل كنیم. خشم بخشی از زندگی هر فرد است. اگر در هنگام عصبانیت بتوانیم ارتباط خوب برقرار كنیم، بسیار موثر است. مثلا وقتی مادری در جیب فرزند خود مواد ببیند یا دهان و لباس او بوی سیگار بدهد یا احساس كند كه فرزندش رفتارهای مشكوك دارد، اگر مهارتهای زندگی نداشته باشد ممكن است همان لحظه عصبانی شده و به بچه خود بگوید«از خانه بیرون برو، تو دیگه فرزند من نیستی». این كار بیشتر نوجوان را تحریك میكند و پیش دوستان خود میرود و میگوید حالا كه اینطور شد، بدتر میكشم اما در یك ماجرای واقعی فردی كه به مواد اعتیاد داشت نقل میكرد كه: «وقتی به خانه رفتم، دیدم پدر و مادرم گریه میكنند و بعدش آمدند با من درددل كردند و مثالهایی از افرادی كه معتاد شده بودند و به فلاكت افتاده بودند، برایم زدند.» البته باید در هنگام درددلكردن قاطعانه حرف زد.
قدیمها كه مهارت حل مسأله نداشتند، چه كار میكردند؟ چه كار میكردند كه معتاد نشدند؟ قبلا تابستان مشغول كار بودند اما الان چی؟ باید وقت آزاد بچهها پر شود؛ از طریق كلاس كنكور، كلاس زبان، كلاس خیاطی، آشپزی، كامپیوتر و ... . از این گذشته در قدیم به این مهارتها نیاز نبود، زندگیها ساده بود، مشكلات كمتر و ارتباطات كمتر بود. سن مواجهه با اولین موادمخدر پایین آمده است. چون پدر و مادرها در گذشته با این مشكلات مواجه نبودند، در نتیجه به این مهارتها هم نیاز نبود.
راه چاره: باید به پدر و مادرها آموزش دهیم و آنها را توانمند كنیم. متاسفانه نوجوانان ما فقط تستزدن را یاد میگیرند. در گذشته نوجوانان در هر لحظه از زندگی مهارتهای زندگی را یاد میگرفتند. مثلا خانمها در هنگام آشپزی كردن درخصوص مسائل زندگی صحبت میكردند تا مشكلات را برطرف كنند. وقتی كودك با پدرش به خرید میرفت، یاد میگرفت كه چطور هنگام خرید چانه بزند و همینطور پول ندهد. یاد میگرفت به كدام دوستش پول قرض بدهد و به كدام نه. ولی الان اكثر كودكان از این امكانات محرومند. الان فقط برای ورود به دانشگاه تلاش میكنند. بنابراین جوانهایی را خواهیم داشت كه از نظر عملی هنوز بچهاند. اول خود پدرومادرها باید این مهارتها را یاد بگیرند و دوم اینكه همانطور كه به بچهها ریاضی و جغرافیا آموزش میدهیم، مهارتهای زندگی را هم آموزش دهیم. مثلا آموزش دهیم كه وقتی استرس داریم، چه كار كنیم.
محققان در یك كار تحقیقی به مطالعه دو كودك پسر كه هر دو در شرایط كاملا مشابه خانوادگی، اقتصادی و ... بودند، پرداختند اما متوجه شدند كه یك پسر به اعتیاد دچار شد اما دیگری خیر. كودكی كه مبتلا نشد دارای مهارتهای زندگی بود.
مهارتهای زندگی چیست؟
منظور از مهارتهای زندگی این است كه فرد در رابطه با خود، جامعه و دیگران مسئولانه برخورد كند و تصمیمگیریهای صحیح در مواقع پرخطر داشته باشد. فردی كه مهارتهای زندگی را یاد میگیرد، بدون اینكه به خود یا دیگران صدمه بزند، مسئولیتپذیر میشود و در برابر مشكلات بهترین عكسالعمل را نشان میدهد. این مهارتها ١٥سال عمر دارد. ایران جزو اولین كشورهایی است كه از این مهارتها استفاده كرد. مهارتهایی مثل درست غذاخوردن، آشپزی، درستخوابیدن، مسواكزدن، خیاطی، حساب دخلوخرج را داشتن و ... اگر چه مهارت زندگی هستند اما آن مهارتهایی كه برای پیشگیری از اعتیاد هستند، نیست.
مهمترین مهارت زندگی، مهارت خودآگاهی است. در این مهارت به بچهها یاد میدهیم كه شما چه كسی هستید؟ از كجا آمدی؟ چه ارزشهایی داری؟ بچهها باید خودشان را دوست بدارند و عزتنفس داشته باشند. داشتن عزتنفس باعث میشود كه از مشكلاتی مانند اعتیاد جلوگیری شود. باید به كودكان الگوهای سالم در حوزههای مختلف را معرفی كنیم.
مهارت همدلی: یعنی افراد دیگر را به خوبی درك كنیم و خود را به جای آنها بگذاریم، مثلا معلم، مدیر، دوست و ... كه باعث درك متقابل میشود. بعضی معتادان بلد نیستند كه خوب حرف بزنند و چون راه درست ارتباط با افراد دیگر را نمیدانستند برای تخلیه خود سراغ موادمخدر رفتهاند.
ارتباط موثر: در این مهارت به كودكان یاد میدهیم كی حرف بزند و كی نه، جملات و كلماتی را كه به كار میبرد، نوع نگاهكردن و نوع حركت دست و ... را آموزش میدهیم. این مهارت از طریق تمرین به دست میآید.
مدیریت استرس: چیزهایی كه كوچك هستند و در زندگی ما تاثیر دارند (خصوصا در بحث اعتیاد) مثل امتحانات، ترافیك، محدودیت زمان و ... با ما هستند و نمیتوانیم آنها را حذف كنیم. چگونه این استرسها را مدیریت كنیم؟ بعضی افراد برای كنترل استرس خود مواد را شروع كردهاند. دوره نوجوانی، دوره پراسترسی است.
تصمیمگیری: فرد باید براساس منطق و تعقل تصمیم بگیرد و احساسی نباشد. مهارت تفكر نقاد زیربنای تصمیمگیری موثر است. اگر كودك یاد بگیرد كه از بین موقعیتهای مختلف بهترین را انتخاب كند، موفق شده است.
توانایی حل مساله: نوجوان باید خود مشكلاتش را حل كند. افرادی كه توانایی حل مسأله ندارند و فاقد قدرت تصمیمگیری هستند، احساس میكنند كه تمام مشكلات برای آنهاست و میگویند: «هر چی بلاست سر من میاد»، «هر چی مشكله برای منه». این افكار منفی باعث ضعیف شدن این افراد میشود. «نمیتوانم این مسأله را حل كنم». «این مسأله زندگی من را به هم میزند». باید پیش خود فكر كند كه این مشكل ممكن است برای هر كسی پیش آید. یعنی خودآگاهی داشته باشد.
بارش افكار: قدم بعدی برای حل مسأله، بارش افكار است و افراد خانواده میتوانند با همفكری هم بهترین راهحل را برای مشكلات پیدا كنند. مثلا پدرومادر با هم در مورد راهحل ترك فرزند خود فكر كنند.
تفكر نقاد: در این مهارت فرد یاد میگیرد كه هر چیزی را به همان شكلی كه به او میدهند، نپذیرد یا رد نكند. بعضی پدرومادرها دوست دارند كه بچه حرف آنها را به همان صورتی كه میگویند قبول كند. اگر بچه هنگام تعارف سیگار از خود بپرسد «چرا این را به من تعارف كرد؟ چرا شیشه گرمی اینقدر را به من تعارف كرد؟ مگر او خوبی مرا میخواهد؟» فرزند حرفشنو لزوما فرزند خوبی نیست و نباید خیلی راحت هر حرفی را بپذیرد. این نوع آموزشها باید از مهدكودك و دبستان شروع شود اما متناسب با سطح درك و فهم آنها باشد. میتوانیم برای بچههای كوچك از نقش بازیكردن استفاده كنیم. هر چه سن آموزش پایینتر باشد، اثربخشی آن نیز بیشتر است.
نظر شما