دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۵

با این شمار بالا از کودکان بازمانده از آموزش، آیا اصل سی‌ام قانون اساسی که بیان می‌کند: ‌«دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر‌حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد» نیازمند توجه و تفسیری تازه نیست؟ آیا با این همه کودک بازمانده از آموزش، می‌توان گفت دولت به وظیفه خود عمل کرده است و «وسایل آموزش و پرورش رایگان» را فراهم آورده است؟

2میلیون کودک بازمانده از تحصیل در کشور

سلامت نیوز:با این شمار بالا از کودکان بازمانده از آموزش، آیا اصل سی‌ام قانون اساسی که بیان می‌کند: ‌«دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر‌حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد» نیازمند توجه و تفسیری تازه نیست؟ آیا با این همه کودک بازمانده از آموزش، می‌توان گفت دولت به وظیفه خود عمل کرده است و «وسایل آموزش و پرورش رایگان» را فراهم آورده است؟

به گزارش سلامت نیوز،مهدی بهلولی -  آموزگار و کنشگر صنفی در روزنامه جهان صنعت نوشت: درباره‌ کودکان بازمانده از تحصیل یا آموزش، نکته‌ نخست آمار نامشخص آنهاست. در سال 91 یکی از مسوولان آموزش و پرورش دولت دهم ادعا کرد که در ایران هیچ کودک بازمانده از تحصیلی وجود ندارد! ادعایی آنچنان شگفت که با شهود عادی همه ‌انسان‌هایی که در ایران کنونی دارند زندگی می‌کنند در تضاد بود. چند ماه پس از آن، رییس مرکز آمار و فناوری اطلاعات و ارتباطات وزارت آموزش‌وپرورش، شمار کودکان دبستانی بازمانده از آموزش را تنها 145‌ هزار نفر اعلام کرد که گویا منظور ایشان کودکان بازمانده از آموزش تنها همان سال 91 بود‌ اما برای رسیدن به آمار دقیق‌تر این کودکان شاید بهترین راه این باشد که آمار دانش‌آموزانی که هم‌اکنون در مدارس مشغول تحصیل هستند را با آمار واپسین سرشماری ملی- سال 90 شمسی- بسنجیم. هم‌اکنون پیرامون 5/13 میلیون نفر دانش‌آموز داریم. در آمار سال 90 حدود 18 میلیون نفر بین 5 تا 19 ساله سرشماری شده است. اگر افراد 5 و 19 ساله را از این تعداد کم کنیم که می‌توان آنها را پیرامون 5/2 تا 3 میلیون تن تقریب زد می‌ماند چیزی نزدیک 15 میلیون که با تعداد دانش‌آموزان کنونی ما 5/1 تا 2 میلیون نفر فاصله دارد. یعنی در ایران چیزی پیرامون دو میلیون کودک بین 6 تا 18 ساله وجود دارد که باید در چرخه‌ آموزش باشند و نیستند و تحصیل نمی‌کنند.


اما در ریشه‌یابی این رخداد، فقر مادی خانواده، نقش نخست را بازی می‌کند‌. تنگدستی و فقر سرپرست خانواده، باعث می‌شود به فرزند- به ویژه پسر- به چشم نیروی کار نگریسته شود. آموزگارانی که پیشینه‌ آموزش در منطقه‌های محروم را دارند، می‌دانند که اغلب‌ از فرزندان یک خانواده، یکی دو تن و حتی بیشتر، تا دوره‌ راهنمایی درس می‌خوانند و پس از آن به سراغ کار می‌روند. این است که شوربختانه‌ پدیده‌ کودکان کار و خیابان، پدیده ‌آشنای زندگی ما شده است. اما از فقر که بگذریم و همین عامل خود کودکان زیادی را ناچار می‌کند به جای درس خواندن، مشغول به کار شوند، مهم‌ترین دلایل این همه کودک بازمانده از آموزش، کیفیت پایین آموزش، جذاب نبودن کلاس درس و مدرسه، کمبود آموزگار و مشاور با‌انگیزه و توانمند، پیوند سست درونمایه ‌کتاب‌های درسی با زندگی دانش‌آموز و آمار بالای بیکاری دانش‌آموختگان دانشگاهی است، به ویژه بیکاری دانش‌آموختگان که یکی از عوامل مهم به شمار می‌رود. آموزگاران متوسطه‌ با این پرسش، آشنایی بسیار دارند‌: «آقا ما چرا باید درس بخوانیم زمانی که فلانی و فلانی درس خوانده‌اند و لیسانس و فوق لیسانس گرفته‌اند و هم‌اکنون یا بیکارند یا با درآمد بسیار ناچیز مشغول کار شده‌اند‌ در حالی که دیگری که وارد بازار کار و خرید و فروش شده هم‌اکنون از وضعیت زندگی بسیار‌ خوبی برخوردار است؟» من خودم افزون بر اینکه با این پرسش‌ بسیار برخورد داشته‌ام به تازگی شماری از دانش‌آموزان را می‌بینم که با خرید برخی روزنامه‌ها که بخش آگهی پر و پیمانی دارند، دستی در خرید و فروش پیدا کرده‌اند!


اما شاید یک دلیل دیگر آمار بالای کودکان بازمانده از آموزش این باشد که متاسفانه سپهر آموزش ایران، فرهیخته‌پرور نیست تا نفس آموزش، ارزشمند به شمار آید. این است که می‌بینیم پاره‌ای از بازماندگان از آموزش، از طبقه‌ متوسط و بالا هستند. آموزش در ایران، کیفی نیست، از این رو‌ دانش‌ ارزش ذاتی چندانی هم ندارد. حتی این روزها‌ بسیار شنیده می‌شود که آموزش باید با کار و صنعت پیوند بخورد تا سودمند افتد و به کار آید. آموزش و پرورش نیز‌ به روش‌های گوناگون‌ بدش نمی‌آید دانش‌آموزان را به رشته‌ کار و دانش‌ و هنرستان‌ها رهنمون کند اما پنداری فراموش کرده‌اند که فرهیختگی، اخلاق‌ و پرورش فراخور جامعه‌ نوین، از هدف‌های بنیادین آموزش- دست کم تا دوره‌ متوسطه- است نه آشنایی با کار و صنعت. آموزش ایران‌ بیشتر مدرک تولید می‌کند و مدرک‌دار پرورش می‌دهد تا فرد خردمند سنجشگر اخلاق‌مدار.


اما پرسشی که می‌ماند، این است که با این شمار بالا از کودکان بازمانده از آموزش، آیا اصل سی‌ام قانون اساسی که بیان می‌کند: ‌«دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر‌حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد» نیازمند توجه و تفسیری تازه نیست؟ آیا با این همه کودک بازمانده از آموزش، می‌توان گفت دولت به وظیفه خود عمل کرده است و «وسایل آموزش و پرورش رایگان» را فراهم آورده است؟ آیا وجود آموزگار با‌انگیزه، با کمترین دلنگرانی مادی، از شرایط بایسته آموزش به شمار نمی‌رود تا بتواند انگیزه بخش دانش‌آموزان باشد؟ آیا فضای آموزشی فراخور، استاندارد، شاد و ایمن، از جمله‌ این شرایط نیست؟ آیا در کشوری که آمار بیکاری دانش‌آموختگانش، زبانزد همگان شده می‌توان گفت که دولت به وظیفه‌ بنیادین خود‌ در فراهم کردن شرایط آموزش عمل کرده است؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha