سلامت نیوز:دیگر خبری از انبوه مردمی که در پیادهروهای پانزدهخرداد تنه به هم میزدند نیست. معلوم نیست این خلوتی بهخاطر سرمای هواست یا جای خالی دست فروشهایی که همیشه چندین نفر را دور خودشان جمع میکردند. درست ظهر روز دوشنبه است و قاعدتا بازار باید در شلوغترین حالت خودش باشد، اما خلوتی پیاده راه ورودی متروی پانزدهخرداد تا چهارراه سیروس این قاعده را به چالش کشیده، البته فقط این خلوتی نیست که توجهها را جلب میکند، بلکه تعداد زیاد مامورهایی که هر یک بهشکلی لباس پوشیدهاند اوضاع را غیرعادیتر میکند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه بهار چند روزی است که تهرانیها چندبرابر همیشه چشمشان به ماموران مسلح میخورد، مامورانی که توجیه حضورشان مخصوصا در مناطق شلوغ حفظ امنیت و خنثیکردن برنامههای احتمالی تروریستی اعلامشده آن هم درقالب چندین مانور عملیاتی. مامورانی با لباسهایی که رویشان نوشته «انضباط شهری» هم هستند. مامورانی که ترک چندین موتور نشستهاند و دائم جایشان را با هم عوض میکنند.
فروشنده یکی از دکههای روزنامه فروشی میگوید: «چند روز است که دیگر هیچ دستفروشی اجازه ندارد اینجا بساط کند. اصلا نمیتواند بساطش را باز کند. همه میدانند که حداقل تا مدتی باید قید دستفروشی دراین خیابان را بزنند. البته بعضی از ماموران میگویند که قرار است در همین خیابان بهشان جای مشخصی داده بشود تا کارشان را بکنند.» او اعتقاد دارد که دعوا و چاقوکشی بین دستفروشها باعث شده که نیروی انتظامی وارد عمل شود اما ماموران میگویند که شکایت اهالی و مغازهدارها دلیل برخورد با بساطیها بوده.
این حرف را مسئولان شهرداری و نیروی انتظامی هم در روزهای گذشته تایید کردهاند. خوشحالی کاسبها هم انگار از فتحی غیرممکن خبر میدهد. سیاوش که مغازه شال و روسری دارد میگوید: «خیلی خوب شد. ما از کاسبی افتاده بودیم. هیچکس توی مغازه نمیآمد. ما میلیونمیلیون مالیات و اجاره مغازه میدادیم آنوقت سودش را دست فروشها میبردند آن هم با شکستن قیمتها.»
از مامورها میپرسم که برای ثبتنام و گرفتن جایی برای کاسبی باید به کجا بروم، میگویند: «شهرداری ناحیه دو» پسری هجدهنوزدهساله که چند کارتن کنارش گذاشته و روی کارتنی دیگر نشسته، طوریکه منتظر است آبها از آسیاب بیفتد و جعبههایش را باز کند، میگوید: «خانم اول باید بروی پلیس امنیت توی کلانتری سبزهمیدون فرم پر کنی، بعد بری شهرداری.»
کلانتری بهجایی که من هستم نزدیکتر است. راه میافتم بهسمت سبزهمیدون و مامورها را میبینم که همهجا را با دقت میپایند. حتی به فالفروشی که یک قفس روی پایش دارد گیرمی دهند و او دادوبیداد میکند که دست فروش نیست. به کلانتری میرسم. دستهای از مامورهایی که در بازار دیدهام دارند به داخل کلانتری میروند، یکیشان میپرسد که اینجا چه کار میکنم و باید بروم شهرداری.
یکی از کسانی که انگار مثل من تیرش به سنگ خورده میگوید: «خانم نرو تو؛ من هم رفتم و برگشتم. گویا اوایل کار دست پلیس امنیت بوده ولی حالا باز افتاده دست شهرداری.» روزهای اول پلیسها میآمدند بالای سر دست فروشها اطلاعاتشان را میگرفتند تا برایشان جایی فراهم کنند. بعد دیدند این کار خیلی طول میکشد برای همین ترجیح دادند همزمان که جمعشان میکنند شهرداری ازشان ثبتنام کند.»
یکی دیگر از مأموران کلانتری هم میگوید: «حالا ما وظیفه تامین نظم در بازار را داریم که بین مامورهای انضباط شهری و دستفروشها درگیری نشود بقیه کار به عهده شهرداری است.» راهم را میکشم به سمت شهرداری ناحیه دو منطقه دوازده، میدان امامخمینی. درست روی شیشه در ورودی یک پیکان کشیده و رویش نوشتهاند: «به طرف محل ساماندهی بساطگستران.»
من و چند نفر از دست فروشها بهسمت محل ساماندهی میرویم. یک کانکس کوچک و سفید قرار است جوابگوی تعداد زیادی از کسانی باشد که مدارکشان را دستشان گرفتهاند و امیدشان بهساماندهیشدن است. ناراضی نیستند و میگویند اگر جایی بهشان بدهند از خدایشان است و میتوانن با عزت کاسبی کنند. همه وقتی میبینند که ماموران کانکس یک ساعت زودتر از چیزی که روی در ورودی نوشته دارند تعطیل میکنند عصبانی میشوند.
یکی میگوید: «اینها فقط میخواهند آمار ما را بگیرند، آخرش هم چیزی گیرمان نمیآید.» اما کسی که انگار مسئول کانکس است و مشغول سوارشدن به پژو206 و دورشدن از محل است میگوید: «نه اینطور نیست. قرار است دستفروشها ساماندهی شوند. کمی صبر داشته باشید. برای شب عید اتفاقهای خوبی میافتد.»
دوباره لبخند به لب مردم مدارک به دست مینشیند و او را که سوار شده و کمربندش را میبندد مشایعت میکنند. یکی دیگر که حتی حاضر نیست بگوید کارمند شهرداری است یا نیروی انتظامی میگوید: «اولویت با آنهایی است که پلیس امنیت ثبتنام کرده. بالاخره جایی به دستفروشها میدهند.»
مجتبی یکی از دستفروشها سعی میکند او را قانع کند که بیشتر بماند و مدارک آنها را هم بگیرد اما بیفایده است. او میگوید: «ایکاش این همه تلاش واقعا نتیجه بدهد. اگر واقعا به ما جا بدهند خیلی عالی است، ولی ترس ما این است که نه اجازه بساطکردن به ما بدهند و نه جایی برایمان در نظر بگیرند.»
نظر شما