سلامت نیوز: با اعصاب و روان من بازی نکن! باز داری روی اعصاب من پیادهروی میکنی! من اعصابم ضعیفه با من بحث نکن! این رفتار تو اعصاب من را خرد کرده!... همه ما روزانه عباراتی از این دست را بارها شنیدهایم و شاید خودمان نیز در رابطه با دیگران به زبان میآوریم اما چندان به دلایل بازگویی و رواج آنها در جامعه دقت نمیکنیم. چرا آستانه تحمل ما به این میزان قابل توجه پایین آمده است؟ تا آنجا که در برابر کوچکترین ناملایمات زندگی بیطاقت و کمتحمل شدهایم و واکنشهایی خلاف عرف و ارزشهای اخلاقی نشان میدهیم؛ صدایمان را بالا میبریم، داد و فریاد به راه میاندازیم و در اندکزمانی صحنهای از یک نزاع تمامعیار را میآفرینیم و جماعت کنجکاو و ماجراجویی را دور خود جمع میکنیم.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه جهان صنعت نوشت: چندان دور از ذهن نیست که چنین رفتارهای پرتنشی در میان خرد و کلان جامعه ما شیوع بیمارگونهای پیدا کند. گاهی اوقات به فحاشی و ضرب و شتم سوق یافته و زن و مرد آن را به کام نامرادی خویش بکشاند. بدون مطالعه صفحه حوادث روزنامهها یا آگاهی از وقوع رخدادهای ناگوار و دلخراشی که هر روزه زیر پوست کلانشهری مثل تهران اتفاق میافتد، تجربههای شخصی روزمره زندگی هر یک از ما در این شهر با چنین برخوردها و وقایع ناخوشایندی عجین شده است، رفتارهای مشابهی که در طیف وسیعی از اختلاف عقیده و تفاوت سلیقه افراد در جزییترین مباحث، تا فقدان زبان فرهنگی مشترک در درک مسایل اساسی زندگی رخ مینمایند. همه ما به دفعات پشت ترافیکهای سنگین شهری که ساعات طولانی از عمر گرانمایهمان را به تاراج میبرند، شاهد رفتارهای توام با خشونت و درگیری خیابانی افراد بودهایم. با تردد در فضاهای شهری شلوغ و پرازدحام مساله دشواری دسترسی به جای پارک ماشین و سرریز شدن آستانه صبر و تحمل شهروندان بر سر آن را تجربه کردهایم و در رفت وآمدهای هر روزه نسبت به موضوع سهلانگاری در رعایت حقوق شهروندی و پیامدهای تاسفبار آن بیگانه نیستیم. موارد دیگری همچون تعاملات متقابل افراد در وسایل نقلیه عمومی یا روابط مشتریان و فروشندگان در داخل یک فروشگاه را نیز میتوان در این دایره جای داد. چرا راه دور برویم!
در همین آپارتمان یا خانهای که زندگی میکنیم، درجریان مستقیم رفتارهای همسایگان و اعضای خانوادهمان با یکدیگر به وضوح میتوانیم نمونه رفتارهای تهاجمی و پرخاشگرانه را مشاهده کنیم. چه بسا در مواردی خودمان نیز ناآگاهانه و ناخواسته درگیر برخوردهای نامتعارف و ضداجتماعی میشویم. شاید همه چیز از یک بحث ساده یا اعتراض جزیی شروع شود اما دست کم به اهانتهای لفظی و زد و خوردهای فیزیکی ختم میشود و در مواردی آتش معرکه چنان بالا میرود که طرفین از کوره در میروند و اختیار از کف میدهند و در کمال ناباوری حادثهای تلخ و جبرانناپذیر را به وجود میآورند؛ حادثهای که سالهای متمادی از زندگی طرفین و خانوادههایشان را تحتالشعاع قرار میدهد. پیش از پیگیری دلایل و ریشههای بروز چنین رفتارهای هیجانی و شتابزده در بین عموم مردم، باید در نظر داشت که رفتارهای افراد یک جامعه حلقههای به هم پیوندیافته یک زنجیرهاند و بالطبع عملکردهای هر چند ناچیز هر یک از ما در ارتباط با دیگران به شکل مستقیم یا غیرمستقیم در نوع عمل اجتماعی آنان انعکاس مییابد. شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که در ابتدای صبح مواجه شدن با برخورد تند و زننده یک راننده تاکسی، روند برنامههای کل روزتان را به هم ریخته باشد و در مقابل روی گشاده و کلام دلنشین یک فروشنده روز خوشی را برای شما رقم زند. رفتارهای روزمره هر یک از ما در فرآیندی اجتماعی و در ارتباط با سایرین شکل میگیرد و پس از گردش در چرخه تعاملات جامعه دوباره به سمت ما بازمیگردند.
شاید کجخلقی و اوقاتتلخی به ظاهر بیدلیل افرادی که با ما در رابطه هستند، حلقه پایانی از همان زنجیرهای باشند که ما خود با بدرفتاریهایمان با دیگران به هم بافتهایم اما این گونه عملکردهای اجتماعی نسنجیده و شتابزده در عوامل متعددی ریشه دارند. زندگی کلانشهری برای افراد با ساعات کاری بلندمدت، تلاش برای صرفهجویی در زمان و انرژی، سعی بیوقفه برای جبران کمبودها و رسیدن به موقعیتهای پولی و اجتماعی بهتر معنا میشود، این جد و جهد بیپایان توان جسمی و روحی شهروندان را تحلیل میبرد و در مواجه شدن با مسایل اجتماعی بیش از پیش آسیبپذیر و کم تحمل مینماید. در این میان زنان که تا چندی پیش از این غائله مستثنی بودند به شدت در این تله به دام افتادهاند. اگرچه آنان سطح تحصیلاتشان را ارتقا دادهاند و به واسطه کسب پایگاههای اجتماعی و شغلی مطلوب، اغلب در موقعیتهایی همپای مردان قرار گرفتهاند اما از آنجا که آنان از روحیات حساس و لطیفتری بهرهمندند به همان میزان تنش و استرس بیشتری را متحمل میشوند و این خود سرآغاز بروز رفتارهای توام با خشم و پرخاشگرانه از سوی آنهاست که از دید اطرافیانشان عجیب و غریب به نظر میآید. با توجه به اینکه زنان در کانون زندگیهای خانوادگی و در راس تعاملات مستمر با اعضای خانواده به ویژه کودکان قرار دارند به مرور زمان به مرجعی در نشر و تسری این قبیل رفتارها در متن جامعه تبدیل میشوند. بیتردید در دنیای امروز فشارهای جسمی و عصبی که ناگزیر از جانب عوامل بیرونی زنان را احاطه کردهاند، بیش از همه در نحوه برخورد ایشان با خانوادهشان بروز میکند.
آنان در کوچکترین اختلاف نظرها با همسرشان به ورطه جر و بحثهای بیانتها و بینتیجه میافتند و در رابطه با کودکان دلبندشان بیصبر و کمطاقت، به طرفهالعینی عصبانی میشوند. البته فرزندان هم که به انیمیشنهای پرزد و خورد و بازیهای خشن رایانهای خو گرفتهاند در این میان کوتاه نیامده و قیل و قال به پا میکنند. بخش دیگری از جریان رفتارهای توام با خشونت به طور نامحسوس به واسطه رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی به متن جامعه تزریق میشود. وسایل ارتباط جمعی به روشهای مختلف و با ایجاد فشارهای نامرئی، میل به خواستهها و توقعات غیرضروری را در افراد میپرورانند اما در این مسیر، وجود محدودیتهای اجتماعی و تنگناهای اقتصادی، افراد را با ناکامیهایی روبهرو میکنند. تحمل رنج و دشواری طاقتفرسا برای رسیدن به چنین آمال و آرزوهای ساختگی که روح و جسم افراد را با خود درگیر کرده، آستانه تحمل افراد را کاهش میدهد.
در همین راستا فراگیر شدن فسادها و انحرافهای اجتماعی در جامعه و سرگردانی و دلمشغولی شهروندان در تشخیص مسیر درست از انحرافی، آنها را بر سر دوراهیهای جنجالی قرار داده و مجموع این نابسامانیهای اجتماعی وآشفتگی ذهنی اسباب تنشهای روحی و ناهنجاری رفتاری افراد را فراهم آورده است. زاویه پنهان دیگری که جامعه ما را به سمت و سوی خشونت و پرخاشگری روانه میکند، مهاجرتهای بیرویه جماعت شیفته آب و رنگ کلانشهری است که بر آتش افروخته، تنشهای روحی و رفتارهای توام با خشونت دامن میزند. مهاجران با استقرار در محیطی متفاوت از فضای فرهنگی و اجتماعی موطن اصلی خویش، به سختی میتوانند خودشان را با ویژگیهای جامعه مقصد سازگار کنند و به واقع ضعف پیوندهای خویشاوندی و دوستانه و کمرنگ شدن حمایت دریافتی از سوی خانواده، ایشان را به گرداب بحرانهای عاطفی میکشاند. قطع روابط خانوادگی، مهاجران را در خلاهای عاطفی و احساسی قرار میدهند که در اغلب موارد به صورت رفتارهای خشونتآمیز و تندخویی بروز میکنند. به جمع همه این عوامل میتوان نابسامانیهای اقتصادی، افزایش فاصله طبقاتی، نرخ صعودی تورم و کاهش قدرت خرید شهروندان را افزود که استرس و فشارهای عصبی را در افراد تشدید میکنند.
افرادی که بخش عمدهای از فرصتهای زندگیشان را صرف امرار معاش خود و خانوادهشان میکنند، زمانی برای رفع خستگی و تجدید قوا نمییابند و این امر به نوعی اضافه بار روانی در آنها ایجاد میکند که بیشتر اوقات در قالب رفتارهای ضداجتماعی و پرتنش بروز میکند؛ شهروندانی که به اشکال مختلف با تنشها و استرسهای روزمره زندگی شهری درآمیختهاند، غریب نیست که به انواع مشکلات روحی نظیر احساس تنهایی، افسردگی، پرخاشگری و... مبتلا شوند و سلامت روحی و بهداشت روانیشان در معرض خطر قرار گیرد. در این میان اجتناب افراد از مراجعه بهنگام به روانشناس و روانپزشک و تاخیر در تشخیص و درمان بیماری، فرد را در اداره امور زندگی بهویژه در ارتباط با دیگران مسالهساز میکند. به تدریج پیشروی این قبیل بیماریها در بین افراد جامعه عوارضی همچون عصبانیت، تندخویی و پرخاشگری را به همراه خواهد داشت. همه اینها علائمی است که نشان میدهد؛ جامعه ما در وضعیت هشدار قرار دارد و متاسفانه با چند روز تعطیلی هم به حالت عادی بازنمیگردد. نسخه رهایی جامعه از این فضای ناآرام و پرتنش را میتوان در تولید و ارائه برنامههای آموزشی و فرهنگی پیچید که با هدف ترویج رفتارهای معقول و نحوه صحیح مواجهه با مشکلات و مسایل اجتماعی به دور از هیجانات مقطعی و زودگذر دنبال میشوند. اما به حکم تجربه فعالیتهای فرهنگی در درازمدت به اصلاح اجتماعی جامعه میانجامد در صورتی که بهبود وضعیت اقتصادی، ایجاد رفاه نسبی و تامین اجتماعی برای شهروندان از سوی جامعه به سرعت میتواند غبار دلهره و نگرانی را از خاطر افراد پاک کند. همچنین فراهم کردن فضاهای مطمئن برای تخلیه هیجانات و انرژی جوانان و امکان بروز رفتارهای جمعی شادمانه، احساس امنیت اجتماعی و آرامش خاطر را به جریان زندگیشان جاری میکند و شهروندان را از توقف و تمرکز بیش از اندازه در موقعیتهای استرسزا بازمیدارد.
نظر شما