گاهی زندگی می تواند استرس زا باشد. هر فردی با ترکیب مختلفی از ضروریات و سازگاری ها در زندگی روبرو می شود و هر کدام از ما در صورتی که اوضاع خیلی سخت شود ممکن است درهم شکنیم. تحت شرایط استرس طاقت فرسا، حتی فردی که قبلا آدم استواری بوده ممکن است دچار مشکلات روان شناختی موقتی (گذرا) شود و توانایی لذت بردن از زندگی را از دست بدهد. این فروپاشی می تواند ناگهانی باشد مثل کسی که متحمل تصادفی شدید یا نقص عضو شده است یا امکان دارد تدریجی باشد مثل فردی که در رابطه ای پرچالش در معرض تنش های طولانی و مستمر قرار گرفته است.

سلامت نیوز: گاهی زندگی می تواند استرس زا باشد. هر فردی با ترکیب مختلفی از ضروریات و سازگاری ها در زندگی روبرو می شود و هر کدام از ما در صورتی که اوضاع خیلی سخت شود ممکن است درهم شکنیم. تحت شرایط استرس طاقت فرسا، حتی فردی که قبلا آدم استواری بوده ممکن است دچار مشکلات روان شناختی موقتی (گذرا) شود و توانایی لذت بردن از زندگی را از دست بدهد. این فروپاشی می تواند ناگهانی باشد مثل کسی که متحمل تصادفی شدید یا نقص عضو شده است یا امکان دارد تدریجی باشد مثل فردی که در رابطه ای پرچالش در معرض تنش های طولانی و مستمر قرار گرفته است.

به گزارش سلامت نیوز،دكتر میناپورفرخ، روان شناس در گفتگوبا رادیو سلامت گفت: ضروریات سازگاری یا عوامل استرس زا از منابعی چون ناکامی ها، تعارض ها و فشارها بوجود می آید. دامنه وسیعی از موانع بیرونی و درونی می توانند به ناکامی منجر شوند. نارضایتی شغلی و مرگ فردی عزیز، ناکامی های رایجی هستند که از محیط ناشی می شوند؛ معلولیت های جسمانی و توانایی محدود برای انجام برخی تکالیف، منابع ناکامی مبتنی بر محدودیت های شخصی هستند. کنار آمدن با ناکامی ها برای شخص بسیار دشوار است زیرا اغلب باعث کاهش عزت نفس شده و خودکارامدی پایین خواهد آمد.
تعارض ها در مواردی ایجاد می شود که استرس از وقوع همزمان دو یا چند نیاز یا انگیزه متضاد ناشی شود و ضروریات یکی جلوی ارضای دیگری را بگیرد، مثل خانمی که خود را به یک شغل متعهد می داند اما باید تصمیم بگیرد که برای ترفیع شغلی موقتا از خانواده خود دور شود یا کنار خانواده مانده و تعهد شغلی خود را کاهش دهد.


استرس نه تنها از ناکامی ها و تعارض ها بلکه از فشارهای رسیدن به هدف های خاص یا رفتار کردن  به شیوه ای خاص نیز ناشی می شود. فشارها ما را وادار می کنند تلاش مضاعف به خرج دهیم یا مسیر رفتار هدف گرای خود را عوض کنیم که به طور جدی به توانایی کنار آمدن ما فشار می آورد یا حتی به رفتار ناسازگارانه منجر می شود. فشارها هم می تواند از منابع بیرونی و درونی ناشی شوند. برای مثال دانشجویی که برای گرفتن نمره خوب از طرف والدین (فشار بیرونی) تحت فشار است یا بعلت تمایل شخصی خود برای ورود به دوره فوق لیسانس (فشار درونی) متحمل فشار می گردد. گاهی اگر فاصله بین خود واقعی فرد تا خود آرمانی و ایده آلی که در ذهن خود خلق کرده زیاد باشد  فشار و تنش احساس خواهد شد.


شدت استرس با درجه ای که عملکرد را مختل می کند اندازه گیری می شود و هر کس با الگوی منحصر به فردی با ضروریات سازگاری روبرو می شود. به دلیل ویژگی های متفاوت شخصیتی ، تجربیات متفاوت و انعطاف پذیری، افراد در برابر دچار شدن به مشکلات متعدد می توانند از دیگران مقاوم تر باشند. هرچه یک عامل استرس زا به مدت طولانی تری جریان داشته باشد عواقب آن شدیدتر است. زمانی که موقعیت استرس زا با توانایی سازگاری فرد یا گروه برابر یا فراتر باشد، فرد وارد مرحله بحران می شود. موقعیت آسیب زا یا بحران، بر توانایی کنار آمدن فرد غلبه می کند در حالیکه استرس لزوما بر فرد غلبه نمی کند. در چنین مواقعی است که بحران یا آسیب، فرد را مجبور می کند تا خودپنداره یا راه و رسم زندگی خود را از نو تعدیل کند. کمک های روان شناختی مداخله در بحران توسط روان شناس می تواند به فرد در درمان و مقابله صحیح با عامل استرس کمک کند.


همچنین روابط خانوادگی مثبت می تواند تاثیر استرس را بر فرد تعدیل نماید. مثلا زمانیکه فردی در حادثه ای غیر منتظره دچار ضایعه ای می شود و عضوی را از دست می دهد، در صورت داشتن حمایت همسر و سایر اعضای خانواده می تواند سازگاری بهتری با وضعیت جدیدش پیدا کند. برعکس، فقدان حمایت های بیرونی، شخصی یا مادی، می تواند عامل استرس زای خاصی را نیرومند تر کرده و توانایی فرد برای کنار آمدن با آن را تضعیف کند. اگر باوجود این ضایعه که خود از بزرگترین عوامل بروز اختلال سازگاری است، فرد نتواند تامین کننده مخارج خانواده باشد و منجر به از دست دادن شغل شود و جامعه هم حمایتی نکند مسلما راه رسیدن به سازگاری سخت تر شده و فرد وارد مرحله ای فراتر از استرس شده و به مرحله ظهور بحران خواهد رسید.


پس هنگام بررسی اصول کنار آمدن با استرس، در نظر گرفتن سه سطح تاثیرگذار بر هم اهمیت دارد: 1) سطح زیستی که دفاع های سیستم ایمنی و مکانیزم های ترمیم کننده را بعهده دارد. 2) در سطح روان شناختی و میان فردی که الگوهای کنار آمدن آموخته شده، دفاع های خود و حمایت خانواده و دوستان وجود دارند. 3) سطح اجتماعی ـ فرهنگی که امکانات گروهی مانند اتحادیه های کارگری، سازمان های بیمه، سازمان های مذهبی و موسسات اجرای قوانین وجود دارند.
توجه به این نکته ضروری است که درد، جزئی از زندگیست و باید واقعیت آن را پذیرفت ولی رنج اینگونه نیست. در بسیاری از مواقع، درد بعضی از وقایع زندگی چندان غیر قابل تحمل نیست اما ما چنان آن درد را با رنج آمیخته می کنیم که تحمل کردنش بسیار مشقت بار می شود. به عبارت دیگر این ما هستیم که رنج را تولید می کنیم و همین رنج تولید شده است که زندگی را طاقت فرسا می کند و نه درد پیشامدی که تجربه کرده ایم! رنج، حاصل ذهن ماست، نه واقعیت آنچه که رخ داده است. پذیرش آنچه که پیش می آید بزرگترین گام در کسب آرامش و روحیه مثبت است. پذیرش یعنی به همان اندازه که یک رویداد منفی اهمیت دارد درد بکشیم و نه بیشتر و با تحریف آن، رنج را بر خود روا نداریم. گام مهم بعدی، تفکر راه حل محور است. اگر به جای مرور یک واقعه ناخوشایند که حاصلی جز تولید رنج ندارد، ذهن خود را متمرکز بر راه حل و چگونگی کنار آمدن با آن وضعیت کنیم، به طور جدی و موثر از درد و رنج آن واقعه خواهیم کاست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha