سلامت نیوز: «بزرگترین آژانس بشردوستانه دنیا» عنوانی است كه به دفتر برنامه جهانی غذای سازمان ملل متحد میدهند. آژانسی كه به بیش از ٩٠ میلیون نفر در بیش از ٧٠ كشور امداد غذایی میرساند. این دفتر سالهاست كه در ایران مستقر شده است، در كشوری كه روی نقشه گرسنگی دنیا همردیف كشورهای اروپایی قرار گرفته اما مساله بزرگی با عنوان «پناهندگان» حضور امدادرسانی بینالمللی را برای تامین مواد غذایی بخشی از آسیبپذیرترین آنها ضروری كرده است. نماینده دفتر برنامه جهانی غذا در ایران میگوید كه این آژانس برای تامین هزینههای كمكرسانی به پناهندگان افغان و عراقی كه در ایران ساكن هستند صددرصد وابسته به كمكهای دولتها و اشخاص حقیقی و حقوقی است، كمكهایی كه سبب میشود بخشی از پناهندگانی كه حالا سالهاست تن به جلای وطن دادهاند، بتوانند در زیر سقف مهمانشهرهای كشورمان به زندگی ادامه دهند.
به گزارش سلامت نیوز،نگار گرامی در گفتوگو با روزنامه اعتماد، روایت میكند كه چگونه پای دفتر برنامه جهانی غذا به ایران باز شد و در این سالها چگونه در بحرانهای طبیعی و حل مسائل مربوط به پناهندگان در كنار دولت قرار گرفته است. تا روزی كه بحرانهای خواسته و ناخواسته ادامه داشته باشد و گرسنگی یكی از مسائل پیشروی آدمها باشد، این دفتر قرار است به كار خود ادامه دهد، همین است كه گرامی آرزو میكند كه با به صفر رسیدن گرسنگی در دنیا از كار بیكار شود.
برنامه جهانی غذا در حال حاضر چند نفر را در ایران تحت پوشش خود دارد؟
این دفتر حدود ٢٥ سال است كه در ایران حضور دارد و طی سالیان مختلف تعداد افراد تحت پوشش تغییرات بسیاری داشته، از یك میلیون نفر گرفته تا الان كه این رقم به ٣٠ هزار نفر رسیده كه عمدتا پناهندگان افغان هستند و بخش كوچكی هم از پناهندگان عراقی كه كمكهای غذایی ما را دریافت میكنند. این پناهندگان در اردوگاهها یا مهمانشهرهایی كه زیرنظر اداره اتباع وزارت كشور اداره میشوند، در ١٣ استان كشور ساكن هستند.
آن یك میلیون نفر تحت پوشش مربوط به چه زمانی است؟
بلافاصله بعد از حمله آن زمان شوروی به افغانستان یعنی در اوایل دهه ٩٠ میلادی، یك موج عظیمی از پناهنده روانه ایران شد كه تحت پوشش غذایی ما قرار گرفتند كه تعدادشان در اوج پناهندگیها به دو میلیون نفر هم رسید. در حال حاضر هم تخمین زده میشود كه یك میلیون نفر پناهنده به صورت رسمی در ایران حضور دارند، اینها افرادی هستند كه كارت آمایش دارند و بنا بر تخمینها به همان میزان هم پناهندگان بدون كارت آمایش در كشورمان حضور دارند اما بحث امداد غذایی به این تعداد پناهنده مربوط به همان اوایل دهه ٩٠ است و در حال حاضر همان تعدادی كه قبلا گفتم را پوشش میدهیم.
دلیل حضور برنامه جهانی غذا در ایران همین موج پناهندگان بود؟
ما از قبل انقلاب در ایران حضور داشتیم. شاید برایتان جالب باشد كه بدانید نخستین پروژه امداد و نجات برنامه جهانی غذا در ایران بود. درست در بدو تاسیس این دفتر در سال ١٩٦٢، زلزله بویین زهرا اتفاق افتاد و برنامه جهانی غذا نخستین پروژهاش را برای امداد به بازماندگان این حادثه در ایران اجرا كرد. قبل از انقلاب كارهای توسعهای در كشور انجام میدادیم و بعد از انقلاب در سال ١٩٨٧ به خاطر اینكه تعداد پناهندگان خیلی زیاد شده بود، به درخواست دولت در ایران دفتر تاسیس كردیم و از همان زمان در اینجا حضور داریم.
بهطور كلی چند درصد پناهندهها از كمكهای غذایی دفتر جهانی غذا در ایران استفاده میكنند؟
٣ درصد از كسانی كه كارت آمایش دارند را تحت پوشش قرار دادهایم و ٩٧ درصد باقی پناهندگان رسمی در شهرهای مختلف پراكنده هستند كه كمكی به آنها ارایه نمیدهیم. در واقع جمعیت هدف ما آسیبپذیرترین گروه پناهندگان هستند.
این میزان آسیبپذیری را چه كسی تعیین میكند؟ استانداردهای دولت است یا سازمان ملل؟
میزان آسیبپذیری بر اساس استانداردهای بینالمللی تعیین میشود. بر طبق معیارهای آسیبپذیری، زنان سرپرست خانوار، افراد سالمند، كودكان بدون همراه و بیسرپرست، افراد دچار بیماریهای مزمن مانند دیابت و بیماریهای كلیوی و افرادی كه تنها یك نانآور در خانواده دارند جزو پناهندگان آسیبپذیر به حساب میآیند.
این حمایتها سالانه چقدر هزینه دارد و از كجا تامین میشود؟
بودجه ما سالانه در حدود چهار میلیون دلار است و صد درصد آن از كمكهای دولتها، اشخاص حقیقی و حقوقی تامین میشود، یعنی ما هیچ بودجه جداگانهای از خودمان نداریم. حدود ٩٠ درصد این بودجه توسط دولتها تامین میشود. از دولتهایی كه در چند سال گذشته حامی ما بودهاند آلمان و كره جنوبی هستند كه بالاترین سطح كمك را داشتهاند و حدود ١٠ درصد را هم اشخاص حقیقی و حقوقی كه در داخل كشور هستند، تامین میكنند.
چقدر وجهه كار برای مردم شناخته شده و قابل قبول است؟ گاهی گفته میشود كه نسبت به پناهندگان دید مثبتی وجود ندارد و بر همین اساس شاید خیلیها ترجیح دهند كمكهایشان صرف قشر آسیبپذیر ایرانی شود. چنین دیدی مخل كار شما است؟
ما از شش سال پیش سعی كردیم كه در زمینه آگاهی بخشی در خصوص مساله گرسنگی در ایران فعالیت كنیم. تا قبل از آن برنامه جهانی غذا خیلی شناخته شده نبود، چه به لحاظ رسالت بینالمللی ما و چه به لحاظ فعالیتهایی كه در ایران داریم. در واقع به نسبت پروژههایی كه در دیگر كشورها مثلا سوریه و عراق داریم، حجم كارمان در ایران آنقدر زیاد نیست و برای همین خیلیها ما را نمیشناختند اما با كمك اصحاب رسانه سعی كردیم كه این اطلاعرسانی را انجام دهیم و شماره تماسهایی را اعلام میكردیم تا افرادی كه مایل بودند تا بیشتر راجع به ما و رسالت ما در جهان و كشور بدانند با ما تماس بگیرند و ما این اطلاعات را در اختیارشان قرار میدادیم. مقالاتی در نشریات به چاپ رساندیم تا آگاهی افزایش یابد و حالا میتوانم بگویم كه دید مردم نه تنها منفی نیست بلكه بسیار مثبت است. مردم ما كلا مردم مهمانپذیری هستند و در این سالیان، در این بیش از سه دههای كه از ورود نخستین پناهندگان به كشور میگذرد، همواره با آغوش باز آنها را پذیرا بودند و آنچه را كه داشتند با آنها تقسیم كردند. البته سوال از ما میشود كه مگر ما خودمان گرسنه نداریم؟ این كمكی كه به پناهندگان میشود نمیتواند صرف یك ایرانی شود؟ پاسخ ما همیشه این است كه ایران در نقشه گرسنگی جهانی در سطح بسیار خوبی قرار دارد، یعنی از این لحاظ كشورمان همتای كشورهای اروپایی است. معنای این حرف این نیست كه در كشورمان مشكل تغذیه وجود ندارد اما به عنوان معضلی كه نیازمند كمك بینالمللی باشد مطرح نیست و خوشبختانه چنین مشكلی را نداریم.
این نقشه گرسنگی موضوع جالبی است چون خیلیها تصور نمیكنند كه در این نقشه وضعیت ایران مانند كشورهای اروپایی باشد. بر چه مبنایی جایگاه كشورمان روی این نقشه تعیین شده است؟
این هم بر مبنای استانداردهای بینالمللی تعیین شده یعنی بر اساس میزان مواد غذایی كه هر فرد در روز نیاز دارد تا یك زندگی سالم داشته باشد كه همان دو هزار كیلو كالری است. جایگاه ایران بر اساس مستنداتی كه وزارت بهداشت ارایه میكند و آنچه در گزارشهای بینالمللی درج شده تعیین میشود.
غیر از كمكرسانی به پناهندهها هدف دیگری هم از وجود دفتر برنامه جهانی غذا در ایران هست؟
یكی از رسالتهای بزرگ این دفتر، امدادرسانی در مواقع بحران است. این بحرانها ممكن است بر اثر بلایای طبیعی باشند یا درگیریهای داخلی و جنگ. كشور ما كشور زلزلهخیزی است و با بلایای طبیعی زیادی
دست و پنجه نرم كرده. حضور ما یك دلیلش هم این است كه اگر خدای نكرده نیاز به كمك بینالمللی وجود داشت، وارد عمل شویم. در سال ٢٠٠٤ میلادی زلزله بم به وقوع پیوست و ما یكی از نخستین آژانسهایی بودیم كه در خود بم حضور داشتیم و پیش از هر چیز بیسكویتهای پرانرژی را از انبارمان در رم، ایتالیا به بم فرستادیم. این بیسكویتها در واقع غذای خشكی است مخصوص زمانی كه افراد قادر به پخت و پز نیستند و در این شرایط میزان انرژی لازم روزانه توسط یك بسته از این بیسكویتها تامین میشود. آن زمان این بیسكویتها به مدت یك هفته میان ١٠٠ هزار نفر توزیع شد كه مكمل كمكهای هلالاحمر به شمار میرفت. بعد از آن هم یك پروژه سه ماهه را تعریف كردیم، یعنی تا زمانی كه آسیبدیدگان زلزله بتوانند دوباره روی پای خود بایستند و از چادرهای موقت بیرون بیایند، به آنها سبد غذایی ارایه میدادیم تا با برنج و آرد و حبوبات بتوانند غذای روزانهشان را تهیه كنند. یعنی در چنین مواقعی برای كمك در این زمینهها حضور داریم. غیر از این هم به صورت كلی تلاش میكنیم تا در زمینه آگاهی رسانی در مورد گرسنگی به عنوان یك معضل جهانی و مسائل تغذیهای در مجامع علمی حضور داشته باشیم و كلاسهای آموزشی برگزار كنیم. در این حوزه با دولت همكاری داریم و این بحثهای آموزشی را با كمك وزارت آموزش و پرورش در مدارس و با كمك وزارت بهداشت در زمینه بازآموزی بهورزها برگزار میكنیم.
یكی از مواردی كه در بحث آموزشی وارد كردهاید مساله غذا برای آموزش است، روغنهایی كه برای تشویق به تحصیل دختران پناهنده توزیع میشود. این طرح از كی شروع شده؟
این یكی از بخشهای خیلی جذاب و شیرین كار ما است. همانطور كه گفتید ما از كمك غذایی به عنوان مشوقی برای تحصیل دختران استفاده میكنیم. در مهمانشهرهایی كه گفتم، دختران پناهندهای كه به مدرسه میروند در ازای هر ماه حضور مستمر در كلاس درس، چهار بطری روغن مایع از ما دریافت میكنند. حالا شاید بپرسید چرا روغن مایع؟ چون این مورد جزو سبد غذایی ما هست و یك كالای به نسبت گران قیمت محسوب میشود و به عنوان مشوق به كار میرود. این پروژه را حدود ١٥ سال است كه شروع كردهایم، آن زمان وقتی به مهمانشهرها سركشی میكردیم متوجه شدیم از تعداد دخترانی كه در سن تحصیل هستند، درصد خیلی پایینی در مدارس ثبتنام شده بودند و در كلاس درس حاضر میشدند و این در حالی بود كه مدارس دخترانه هم در آنجا وجود داشت. وقتی با پناهندهها صحبت كردیم متوجه شدیم كه به دلیل برخی مسائل فرهنگی و سنتی، خیلی اهمیتی به تحصیل دختران نمیدهند. میگفتند دختر اگر وردست مادر باشد و كار صنایع دستی و گلیمبافی و... بیاموزد میتواند كمك خرج خانواده باشد. این قضیه ما را به فكر انداخت كه اگر بتوانیم آن میزانی كه این دختران دارند به خانواده كمك میكنند را ما بر عهده بگیریم، آیا خانوادهها تشویق میشوند كه دخترانشان را به مدرسه بفرستند؟ این سوال را از خانوادهها پرسیدیم و جواب مثبت بود. داستان خیلی طولانی است اما خلاصهاش این است كه آن زمانی كه طرح را شروع كردیم، ٣٠ درصد دانشآموزان مدارس مهمانشهرها دختر بودند و الان كه با شما صحبت میكنم بالای ٨٥ درصد آنها دختر هستند. این نشان میدهد كه این پروژه موفق بوده و خانوادهها در دراز مدت طرز فكرشان عوض شده است. شش سال پیش ما به درخواست خود پناهندهها و به عنوان تنها كشوری كه دارد این طرح را اجرا میكند، بحث روغن تشویقی را به مقطع راهنمایی هم گسترش دادیم چون تا قبل آن فقط در ابتدایی انجام میگرفت اما بعد كه گفتند اگر باز هم روغن به دخترها بدهید میتوانند تحصیل را ادامه دهند، تصمیم گرفتیم این كار را عملی كنیم و حالا دخترهایی در مقطع متوسطه داریم كه امیدواریم درسشان را تمام كنند و بتوانند وارد دانشگاه هم بشوند. توانمندسازی دخترها برای ما خیلی مهم است، دخترهایی كه تحصیل میكنند، اعتماد به نفس بالایی دارند و وقتی با آنها صحبت میكنیم، همه آنها تمایل دارند كه مشغول به كار شوند، از تحصیل لذت میبرند، اینكه باسواد هستند مایه تحسین است چون بسیاری از پدر و مادرها بیسواد یا كمسواد هستند و دخترهایشان میتوانند نسخههایشان را برایشان بخوانند و به كارهایشان رسیدگی كنند و همین باعث حس خیلی خوبی در آنها میشود. ما معتقدیم آینده افغانستان را همین بچهها قرار است بسازند و یك دختر محكم و استوار میتواند خانواده محكمی را هم پرورش دهد. امیدواریم وقتی شرایط افغانستان مساعد بازگشت پناهندگان بود، همین بچهها بتوانند به كشورشان برگردند و فعالیت كنند و به ساماندهی وضعیت و بازسازی افغانستان كمك كنند.
خیلی از این بچهها در ایران به دنیا آمدهاند و اینجا بزرگ شدهاند آیا این میل به بازگشت و حس هویت افغان در آنها وجود دارد كه بخواهند به وطن بازگردند و آنجا را بسازند؟
نه میتوانم بگویم كه آنقدر حس تعلق خاطر قوی است و نه اینكه اصلا وجود ندارد و میدانید وطن چیز جالبی است، یعنی این بچههایی كه هیچوقت افغانستان را ندیدهاند در موردش صحبت میكنند، در موردش شعر میگویند. من فكر میكنم افغانستان در ذهن پدر و مادرها هست و تبدیل میشود به بخشی از تربیت بچهها كه باید زمانی به وطنمان برگردیم. بچههایی كه ما با آنها صحبت میكنیم نه به آن صورت لهجه دارند و نه فرق خاصی میتوانیم در آنها ببینیم اما همه آنها خیلی با افتخار میگویند كه ما افغان هستیم و این خیلی نكته خوبی است، خیلی خوب است كه آنها با وجود اینكه شاید هرگز كشورشان را ندیده باشند، میتوانند هویت و ملیت خود را درونشان حفظ كنند.
این برنامه غذا به عنوان مشوق چقدر منجر میشود به اینكه این دختران با تحصیل بیشتر، زندگیشان را تغییر دهند؟ سرنوشتشان را چقدر دنبال میكنید تا ببینید چقدر فراهم كردن یك زندگی بهتر حتی شاید خارج شدن از مهمانشهرها برایشان فراهم میشود؟
در واقع خیلی از اینها را میشناسیم و ازشان خبر داریم چون هم آنها خیلی وقت است كه ساكن مهمانشهرها هستند و هم ما خیلی وقت است كه مشغول كاریم. بچههای ما كه میروند و به مهمانشهرها سر میزنند، شاهد بزرگ شدن این بچهها بودهاند. خیلی از این دخترهایی كه درس خواندند و بزرگ شدند، دورههای بهورزی گذراندهاند و حالا در مهمانشهرها مشغول به كار هستند. بهورزها در واقع در شبكه بهداشتی كه توسط دولت در مهمانشهرها ایجاد شده، وظیفه آموزشهای بهداشتی را بر عهده دارند. این دختران به كمك روغنهای خوراكی توانستند درسشان را ادامه دهند و حال ثمره آن در خود مهمانشهرها دیده میشود. این یك نمونه از آن چرخهای است كه از كمپ پناهندگان شروع شده و حالا دارد به بهتر شدن وضعیت همان كمپ كمك میكند. دخترانی هم هستند كه خارج از مهمانشهرها مشغول كار و زندگی شدهاند كه البته دیگر خیلی سروكاری با آنها نداریم اما موفقیت آنهایی را كه ماندگار شدهاند را داریم میبینیم.
سیاستهای دولت در خصوص سختگیری یا سهلگیری نسبت به حضور پناهندگان در كشور آیا تاثیری بر روند فعالیتهای شما در ایران دارد؟
حقیقتش را بخواهید من در این سالها خیلی شاهد تغییر سیاست نبودهام. ما همواره كشور پناهندهپذیری بودهایم و به خصوص پناهندگان مهمانشهرها چون كارت آمایش دارند حالت رسمیتری دارند. برای همین تغییر خاصی در روند كار ما رخ نداده.
اقلام سبد غذایی كه برای پناهندگان
در نظر میگیرید از چه طریقی تامین میشود، از كشورهای دیگر میآید یا تولیدكنندگان داخلی آن را تامین میكنند؟
بیش از ٩٠ درصد این اقلام از طریق خرید داخلی تهیه میشوند و مقدار خیلی كمی را از خارج وارد میكنیم. در سالهای پیشتر صد در صد این كالاها از خارج تهیه میشد اما در این سالهایی كه من مدیریت را بر عهده داشتم،
حس كردم اگر بتوانیم كالاها را با همان قیمت یا ارزانتر از داخل كشور تامین كنیم باید اولویت را بر همین امر بگذاریم. در داخل ایران تولیدكنندگان بسیار قدری داریم و به همین دلیل توانستیم آن صددرصد تامین از خارج را به ٩٣ درصد تامین از داخل برسانیم، این آخرین آمار ما و مربوط به سال ٢٠١٥ میلادی است. این تغییر در نوع تهیه مواد غذایی طی هشت سال اتفاق افتاد.
برگردیم به بحث فعالیت مواقع بحرانی. یكی از بحثهای خیلی جدی، خطراتی است كه تغییرات اقلیمی به دنبال دارد. با وجود جدی بودن آثار آن هنوز این خطر تبدیل به بخشی از دغدغههای روزمره مردم نشده، اما آیا شما به عنوان یكی از دفاتر سازمان ملل این شرایط را در نظر میگیرید؟ اگر در آینده دور یا نزدیك پدیدههایی مانند خشكسالی باعث پدید آمدن موج مهاجرتهای داخلی یا سرازیر شدن پناهندههای بیشتر از كشورهای منطقه شود آیا برای رویارویی با آن آمادگی دارید؟
ما روی این قضیه به صورت مداوم كار میكنیم و یكی از آژانسهایی هستیم كه در این حوزه تحقیقات بسیاری را انجام دادهاند. همانطور كه گفتید، یكی از دلایل مهاجرت تغییرات اقلیمی است، این یك واقعیت است و ما شاهد آن هستیم. این نوع مهاجرت میتواند در داخل مرزهای یك كشور اتفاق بیفتد كه ما به مهاجرانی از این دست میگوییم «جابهجا شده داخلی»، در موارد حاد این مورد پا را از مرزها فراتر میگذارد و باعث میشود برخی دیار خود را ترك كنند و به كشور دیگری بروند. در این زمینه تحقیقاتی را انجام دادهایم و در اجلاس كاپ ٢١ (نشست جهانی تغییرات آب و هوایی در پاریس) هم شركت داشتیم. اینكه در حال حاضر برنامهای برای رویارویی با این قضیه در ایران داشته باشیم باید بگویم خیر اما وضعیت را زیرنظر داریم. امیدواریم با تعهداتی كه كشورها در اجلاس پاریس دادند و ایران هم یكی از كشورهایی بود كه با قدرت شركت كرد و برنامههایش را ارایه داد، بتوانیم این روندی را كه متاسفانه خیلی سریع رو به پیشرفت هست را كمتر كنیم تا پیامدهای خیلی بد آن را نبینیم. میدانم كه میشود جلوی این سرعت تغییرات اقلیمی را گرفت كه البته نیازمند عزم ملی و بینالمللی است. فكر میكنم كشور ما از آن كشورهایی است كه عزم ملیاش را جزم كرده و البته به صورت بینالمللی هم فعالیتهایی در این زمینه دارد.
در منطقه ما موقعیتهایی كه طبق تعریف شما اضطراری قلمداد میشوند بسیار زیاد هستند و اغلب آنها هم ریشه در جنگ و درگیریهای داخلی دارد. خوشبختانه ما درگیرش نشدیم اما از آنجایی كه در میانه این دایره درگیری و خشونت و جابهجایی هستیم. این وضعیت روی وضعیت كاری شما هم تاثیر داشته؟
بله، درست است، ما در منطقهای هستیم كه متاسفانه همیشه دچار تلاطم و آشوب بوده. تاثیری كه روی كار ما داشته برمیگردد به آن نكتهای كه اول گفتم. كل بودجه ما صد در صد از محل كمكهای داوطلبانه است و تمامی كمكها از یك كاسه تامین میشود، یعنی كمكهای دولتها. وقتی كه بحرانهای خیلی بزرگ در منطقه و در دنیا وجود داشته باشد، بحرانهای كوچك تا اندازهای كنار میروند و این اتفاقی است كه برای ما میافتد. وقتی بحران سوریه هست كه به صورت هفتگی ٢٥ میلیون دلار میطلبد تا به چهار میلیون نفر در داخل سوریه امدادرسانی شود و به همان میزان یا كمی كمتر باید صرف كشورهای دیگر شود، بحث پناهندگان افغان شاید خیلی دیگر مورد توجه كشورهای اهداكننده نباشد، نه به این معنا كه این مساله مهم نباشد، بلكه به این دلیل كه مسائل مهمتر و حیاتیتری جای آن را میگیرد. همین مساله در مورد عراق و یمن و لیبی هم صدق میكند كه پروژههای بزرگی در آنها داریم و اینها تنها نمونههایی از منطقه ما هستند. اینها سبب میشود تا از آن كاسه كمكهای دولتها سهم كمتری به ما برسد و این روی كار ما تاثیر میگذارد، ما اگر نتوانیم بودجه را تامین كنیم، نمیتوانیم كمكهای خودمان را ادامه بدهیم. امیدوار هستیم كه منطقه كمی به آرامش برسد و این بحرانهای خودخواسته فروكش كند، اینها دیگر بحرانهای ناشی از بلایای طبیعی نیستند كه نشود كاری كرد، اگر این بحرانهای خودخواسته كم شود ما میتوانیم بیشتر روی كارهای زیربنایی و توسعهای تمركز كنیم.
یادم هست مثلا در قضیه بحران در غزه دفتر برنامه جهانی غذا در ایران كمكهای مردمی جمع كرد برای ارسال به منطقه. چقدر این اتفاق میافتد؟ چقدر پیش میآید كه كمپینهایی برای كمك ایرانیان به دیگر كشورها داشته باشید؟
در بحرانهای بزرگی كه پیش میآید، خود مردم سراغمان میآیند و از ما سوال میكنند كه آیا میتوانند كمك نقدی بكنند یا نه. همین مساله باعث شد تا ما كمپینهای مختلفی برای اینگونه بحرانها داشته باشیم چون مردم ما مایل هستند كه كمك بكنند و دوست دارند كه سهمی در این مسائل بینالمللی داشته باشند. در چند سال اخیر وقایع متعددی بوده مانند توفان بزرگ هایان در فیلیپین، قحطی شاخ آفریقا كه فراخوان دادیم و میزان قابل توجهی پول جمعآوری شد، آخرین مورد هم مربوط به همان غزه بود كه برای بازسازی آن كمپین تشكیل دادیم. ما به دلیل شبكه جهانی كه داریم، میتوانیم پولی را كه در ایران جذب میكنیم به صورت مستقیم به دفتر كشورهای دیگری كه در آنها حضور داریم، واریز كنیم تا صرف ساماندهی بحرانهای مختلف در نقاط مختلف شود. در تمامی این موارد استقبال خیلی خوبی از سوی مردم شده و ما را قادر ساخته تا كمكها را به دست نیازمندان به كمك برسانیم.
با تغییر دولت و گرهگشایی در مساله هستهای همه امیدوار هستند كه وضعیت اقتصادی كمی بهتر شود. بهبود وضعیت بخش خصوصی احتمالا روی میزان كمك به شما هم تاثیر میگذارد. میتوانید مقایسهای بین وضعیت حال و گذشته داشته باشید؟ این تغییرات خودش را در نحوه كار شما نشان دادهاند؟
شاید شش ماه دیگر بتوانم به این سوال پاسخ بدهم چون الان برای این مقایسه خیلی زود است. تازه چند ماه است كه تحریمها برداشته شده و ما مجددا به شبكه سوییفت پیوستیم. من هم مثل همه مردم امیدوار هستم، امیدوارم كه رونق اقتصادی باعث شود تا در كار ما هم رونق ایجاد شود. فقط به گفتن این بسنده میكنم كه تعامل با دنیای خارج همیشه مثبت بوده و امیدوارم چشمانداز مثبتی كه برای اقتصاد ایران داریم تاثیر مثبتش را روی جذب منابع ما هم بگذارد. با این حال باید بگویم تنها كسی هستم كه آرزو میكنم روزی برسد كه از كار بیكار شوم. روزی برسد كه دیگر گرسنهای باقی نماند تا نیازی به كمك ما داشته باشد. یكی از شعارهای برنامه جهانی غذا، «چالش به
صفر رساندن گرسنگی» است. ما معتقدیم این كار عملی است و اگر از منابعی كه داریم به درستی استفاده كنیم، برچیده شدن گرسنگی به زمان حیات ما قد میدهد. ما به رسیدن آن روز امید داریم.
نظر شما