یکشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۹
کد خبر: 179645

برخی افراد بدون آگاهی وارد چرخه روابط می‌شوند و این در حالی است که نمی‌دانند نداشتن آگاهی کامل از این رابطه، باعث بروز ارتباط کاذب، سرخوردگی و شکست در زندگی می‌شود.

سلامت نیوز:برخی افراد بدون آگاهی وارد چرخه روابط می‌شوند و این در حالی است که نمی‌دانند نداشتن آگاهی کامل از این رابطه، باعث بروز ارتباط کاذب، سرخوردگی و شکست در زندگی می‌شود.

به گزارش  سلامت نیوز به نقل ازایسنا مریم دختری 22 ساله با چهره‌ای زیبا که به دلیل یک ارتباط از روی ناآگاهی امروز دچار افسردگی شده این گونه از زندگی‌اش می‌گوید...

یک ساله بودم که پدرم ما را ترک کرد، تمام روزهای کودکی‌ام، همراه با مادر برای پیدا کردن نشانه‌ای از پدر از این شهر به آن شهر بی‌نتیجه گذشت.

مادرم پرستار بود و گاهی حتی دو روز او را نمی‌دیدم، از بچگی یاد گرفتم خودم کارهایم را انجام بدهم و مثل آدم بزرگ‌ها فکر کنم، 9 سال گذشت، تازه داشت شرایط خوب می‌شد و همه چیز روبه راه بود که سرطان روی خوش زندگی را از ما دریغ کرد و مادرم را از ما گرفت.

شنیدن دعواهای فامیل برایم سخت بود مانده بودند با من و برادرهایم چه کار کنند. یکی بهزیستی را پیشنهاد می‌کرد و یکی می‌گفت دختر را من می‌برم و 1000 تصمیم دیگر، تا این‌که در نهایت مادربزرگم راضی به سرپرستی من و برادرهایم شد.

برای من که دختر بودم، نبود مادر سخت بود، از شنیدن سرکوفت و تحقیرهای اطرافیان گرفته تا تحمل تنهایی سنگینی که روی زندگی ما حاکم بود شرایط را برایم دردناک می‌کرد. دو سال بعد از فوت مادرم، برادر بزرگم ازدواج کرد بعد از آن دیر به دیر به سراغمان می‌آمد.

اما برادر دیگرم تنها همدمم بود، از من چهار سال بزرگ‌تر بود به خاطر تأمین مخارج دیپلم را گرفت و دیگر ادامه تحصیل نداد، با این‌ که مادرم همیشه دوست داشت ما تحصیل کنیم و با این‌که، برادرم در رشته طراحی فوق‌العاده و حتی رتبه اول را در شهرمان به دست آورده بود، درس را رها کرد، همیشه دوست داشت پولدار باشیم و وضع مالی‌مان عالی باشد و هیچ دغدغه‌ فکری نداشته باشیم.

زمان گذشت، برادرم تلاش می‌کرد و به من امیدواری می‌داد که همه چیز درست می‌شود، همان روزها بود که دانشگاه قبول شدم، درسم خوب بود، خوشحال بودم، همه چیز داشت درست می‌شد من هم پا به پای برادرم کار می‌کردم و روز به روز کار برادرم پیشرفت می‌کرد و با وجود سختی‌ها بازهم تلاش می‌کردیم و امیدوار بودیم...

ویرانه‌های احساس!!

دومین سال دانشگاه بودم که در نشست ادبی با «رضا» آشنا شدم‌، خیلی ساده و خوش برخورد بود، اما به خاطر کاری که روزی پدرم با ما کرده بود، هیچ وقت به جنس مخالف فکر نمی‌کردم و علاقه‌ای به ازدواج نداشتم...

مدت‌ها گذشت و ابراز علاقه‌های رضا به من بیشتر شد، چند ماهی می‌شد که ما با هم آشنا شده بودیم و روز به روز هم علاقه من به رضا بیشتر می‌شد، طوری که ثانیه‌ای زندگی کردن برای من بدون رضا قابل تحمل نبود، به هم علاقه داشتیم و برای آینده تلاش می‌کردیم، رضا با این‌که از من پنج سال بزرگ‌تر بود اما همیشه می‌گفت تو بهتر از من با مشکلات برخورد می‌کنی و از سن خودت بیشتر درک می‌کنی و می‌فهمی.

اوایل آشنایی کمی افسرده بود که بعدها به سرعت رفع شد، همان روزها بود که ضامن یکی از همکارانش شد اما او ناپدید شد و در نتیجه «رضا» با حقوق کارمندی مجبور به بازپرداخت 15 میلیون وامی شد که ضامنش شده بود، از طرفی صاحب خانه‌اش پول پیش خانه را زیاد کرد. به همین خاطر تمام تلاش خودم را کردم برای کمک به رضا وام بگیرم، پنج میلیون وام گرفتم و خودم بازپرداختش را به عهده گرفتم تا کمی از مشکلات او حل شود.

روزها گذشت کم‌کم رضا سرناسازگاری برداشت، می‌گفت من شرایط ازدواج ندارم ولی اگر بخواهم روزی با کسی ازدواج کنم آن نفر تو هستی! من چون دوستش داشتم به او سخت نمی‌گرفتم تا اوضاع درست بشود.

خانواده‌اش زیاد در جریان مشکلاتش نبودند و رضا تنها برای یک ناهار یا شام آن هم آخر هفته به خانه آنها می‌رفت، همیشه از تنهایی‌اش شکایت داشت و می‌گفت: تنها کسی که توی این دنیا برایم مهم است تو هستی، من هم چون می‌دانستم تنهایی چقدر سخت است، تشویقش می‌کردم که به خانواده‌اش محبت کند و احترام بگذارد تا در نهایت این رابطه به صورت متقابل در آید.

این‌گونه هم شد، اما به قیمت کنار گذاشتن من! مدتی بود که رفتار رضا سرد شد...

من دوستش داشتم، اما رفتار رضا چیز دیگری می‌گفت، روز به روز از من فاصله می‌گرفت، می‌گفت، «دوستت دارم، اما عاشقت نیستم» تو برای من دوست و راهنمای خوبی بودی، رابطه ما به انتهای خودش نزدیک بود.

آخرین بار که او را دیدم به من گفت دوستت دارم و تمام تلاشم را می‌کنم که با تو ازدواج کنم، اما خانواده‌ام به خواستگاری یکی از دخترهای اقوام رفتند و حالا دارم ازدواج می‌کنم.

الان که با خودم فکر می‌کنم متوجه می‌شوم که آدم‌ها باید در چه شرایطی و به چه آدم‌هایی اعتماد کنند.

بعدها متوجه شدم کسی که رضا با او ازدواج کرده همان دختری است که به من گفته بود فوت کرده است، او رضا را ترک کرده و حالا برگشته بود و در نهایت «رضا»، «احساس» من را به کسی فروخت که روزی «ترکش» کرده بود، اما حالا برگشته بود، تا روی ویرانه‌های احساس من برای خودش خانه بسازد.

محمدرضا دستجردی استادیار ‌روانشناسی دانشگاه علوم پزشکی بیرجند، گفت: در بحث‌های کنش‌های متقابل اجتماعی یک اصل کلی وجود دارد که همه انسان ها خوب هستند، مگر این‌که بدی آنها ثابت شود.

معاون فرهنگی و دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی بیرجند، اظهار کرد: برخی افراد بدون آگاهی وارد چرخه روابط می‌شوند اما نداشتن آگاهی کامل از این رابطه، باعث بروز ارتباط کاذب، سرخوردگی و شکست در زندگی می‌شود.

دستجردی با بیان این‌که ویژگی احساس در زن‌ها بیشتر وجود دارد، تاکید کرد: در صورتی که آموزش‌های لازم را برای ارتباط صحیح ندیده باشیم به راحتی به افراد اعتماد خواهیم کرد، هم‌چنین آگاهی کم در ارتباط باعث شده فرد چوب بی‌اعتمادی را خورده و گاهی ضربه‌های غیرقابل جبرانی بر او وارد شود.

وی با بیان این‌که در درجه اول در رابطه باید عقلانیت و منطق حکمفرما باشد، عنوان کرد: در ایجاد رابطه صحیح، محدوده اعتماد را ترسیم کرده و از روی احساسات تصمیم نگیریم.

استادیار ‌روانشناسی دانشگاه علوم پزشکی بیرجند یادآور شد: عاقبت شکل‌گیری رابطه‌هایی که از روی احساسات بوده و عقلانیت در آنها دخیل نباشد، شکست، سرخوردگی و بر ملا شدن رازهای زندگی است، هم‌چنین پشت گرمی‌های بی‌خود را به دنبال خواهد داشت.

دستجردی با بیان این‌که در بحث مهارت‌آموزی در برقراری ارتباط، فرد باید حداقل‌ یادگیری و مهارت را برای ایجاد یک رابطه درست و منطقی داشته باشد، خاطرنشان کرد: از نقطه آغاز و پایان رابطه خود آگاهی داشته و رابطه خود را طوری مدیریت کنید تا از مسیر راستین ارتباط خارج نشود.

حسین امینی - کارشناس ارشد روان شناسی و مدیر مرکز مشاوره امین - با بیان این‌که انسان یک موجود اجتماعی بوده و برای رفع نیازهای اجتماعی نیاز به ارتباط دارد، به خبرنگار ایسنا، گفت: انسان با داشتن ارتباط قوی با خدا هم‌چنین یک ارتباط درست و صحیح با دوستان اطرافیان خود رشد می‌کند.

وی ادامه داد: اگر ارتباطات فرد بر اساس حریم، شرع، اخلاق و با توجه به مسائل روحی و روانی او باشد باعث رشد او خواهد شد.

امینی با بیان این‌که در ارتباطات به دنبال کسب دانش، تجربیات و اطلاعات باشیم، گفت: داشتن هدف، رعایت چارچوب و مدیریت کردن ارتباط، امری ضروری برای نخوردن ضربه‌های روحی از رابطه‌هاست.

وی با بیان این‌که رابطه علمی و احساسی با هم متفاوت است، عنوان کرد: در رابطه‌ها از خط قرمز‌ها عبور نکرده و اعتماد بیش از حد در رابطه‌ها مجاز نیست.

این کارشناس ارشد روانشناسی با بیان این‌که در صورتی که رابطه برای شناخت فرد، برای امر ازدواج باشد نباید احساسات دخیل باشد، یادآور شد: بسیاری از آسیب‌های زوجین جوان نبود رابطه منطقی، ایجاد احساسات به جای عقلانیت و هم‌چنین نبود ملاک و معیار‌های مهم ازدواج است.

امینی با بیان این که در ارتباطات خود از کسانی که تجربه دارند کمک بگیرید، خاطرنشان کرد: مشورت کردن با افراد عاقل و استفاده از تجربیات درست بزرگ‌ترها، بسیاری از آسیب‌هایی را که در مقوله ارتباط شکل گرفته کاهش می‌دهد.


برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha