شکار اولین راهی بود که انسان آن را برای بقای خود انتخاب کرد. اول از چوب و سنگ سلاح ساخت و کم کم سلاحش را آهنی و خشن تر کرد. بعدتر شکار را به یک تفریح و تجارت بدل کرد و از کشتن حیوانات پولها به جیب زد و حیات حیوانات را با تهدید روبرو کرد. حالا اما شکار به آخر راه خود رسیده است. شکار جانوران وحشی امروز جرم محسوب می شود و قانون برای کسانی که این جرم را مرتکب شوند جریمه تعیین کرده است. شکار امروز نه تنها حیات جانوران را با چالش روبرو کرده بلکه زندگی خود شکارچیان و محیط بانان را نیز به خطر می اندازد.

وقتی حقوق زندانبان از حقوق محیط بان بیشتر است

سلامت نیوز: شکار اولین راهی بود که انسان آن را برای بقای خود انتخاب کرد. اول از چوب و سنگ سلاح ساخت و کم کم سلاحش را آهنی و
خشن تر کرد. بعدتر شکار را به یک تفریح و تجارت بدل کرد و از کشتن حیوانات پولها به جیب زد و حیات حیوانات را با تهدید روبرو کرد. حالا اما شکار به آخر راه خود رسیده است. شکار جانوران وحشی امروز جرم محسوب می شود و قانون برای کسانی که این جرم را مرتکب شوند جریمه تعیین کرده است. شکار امروز نه تنها حیات جانوران را با چالش روبرو کرده بلکه زندگی خود شکارچیان و محیط بانان را نیز به خطر می اندازد.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه ابتکار می نویسد: گرچه در تمامی کشورها مقابله با شکار هزینه بردار بوده اما ایران برای مقابله با شکارچیان هزینه های سنگینی را پرداخت کرده است. آمار ها می‌گوید که از ابتدای تاسیس سازمانهای حفاظت محیط زیست و مراتع و جنگلها تا کنون ۱۲۰ محیط بان و بیش از ۴۲۰ جنگلبان توسط شکارچیان و قاچاقچیان چوب کشته شده‌اند و مسلما تعداد افرادی که در این درگیریها دچار نقص عضو یا معلولیت شده‌اند نیز باید حدود چهار برابر این رقم باشد. این آمارها درحالیست که تعداد کل محیط بانان ایران در سراسر کشور و در این تاریخ حدود ۲هزار و ۳۰۰ نفر بوده است.


«غلامحسین خالدی» محیط‌بان40 ساله منطقه حفاظت شده دنا است که چند مدتی می شود از زندان آزاد شده و طعم زندگی را در کنار همسر و تنها دخترش می چشد. او بعد از «اسعد تقی‌زاده»، دومین محیط‌بان منطقه «دنا» است که حالا بعد از تحمل سال ها زندان از مرگ رهایی یافته است. خالدی و تقی زاده حالا میهمان ابتکارند و برای ما از تجربیاتشان در زندان می گوید.


خالدی روز حادثه را اینگونه نقل می کند: از ارتفاعات کوه پایین آمده بودم و قرار بود به مرخصی بروم. دست تنها دخترم شکسته بود و می خواستم او را به دکتر ببرم. رئیس منطقه با من تماس گرفت و گفت که تعدادی شکارچی در مناطقه حفاظت شده دیده شده اند. من به خاطر احترامی که برای او قائل بودم این ماموریت را قبول کردم و به همراه چند نفر از محیط بانان دیگر پس از سر کشی به منطقه اعلام شده، یک شب را در این منطقه ماندم. فردا آن روز ساعت 12 ظهر بود که متوجه حضور 4 شکارچی در منطقه شدیم که شکاری را زدند و به 2 گروه تقسیم شدند. ما 5 نفر بودیم و 2 اسلحه داشتیم. همکاران من با شکارچیان درگیر شدند. شکارچیان چاقو در آوردند و به ما حمله کردند. ما هم برای اینکه از خودمان دفاع کنیم اسلحه را در آوردیم و شلیک کردیم. من 5 تیر شکلیک کردم اما هیچ کدام آن مستقیم نبود. همکارم نیز 5 تیر شلیک کرد. در این بین 10 تیر شلیک شد و یکی از شکارچیان کشته شد.


8 روز در انفرادی غذا نخوردم
او ادامه می دهد: شکارچیان عموما همه با هم قوم و خویشند و پس از مرگ این شکارچی همه انگشت اتهام را به سوی من نشانه رفتند. مرا به آگاهی بردند و قاضی 4 ماه انفرادی در زندان مرکزی یاسوج برایم نوشت. یک ماه در سلول انفرادی بودم و از همه چیز حتی تلفن ممنوع بودم. بعد از یک ماه با خواهش بسیار توانستم با خانواده ام تماس بگیرم و آنها را از وضعیتم با خبر کنم. از زمانی که به سلول انفرادی رفتم تا 8 روز بعد هیچ غذایی نخوردم. موقعی که به زندان رفتم مقداری پول همراهم بود که آن را تحویل صندوق داده بودم و با هزار مشکل توانستم این پول را از صندوق بگیرم و با آن یک ساندویچ به قیمت 65 هزار تومان بخرم که حتی نتوانستم آن را بخورم. بعد از یک ماه مرا از انفرادی بیرون آوردند و به بند نظام بردند. زندانیان مرا سرزنش می کردند که تو به خاطر یک کره (بز کوهی) یک انسان را کشته ای. پس از یک سال پرونده به بازپرسی و دادگاه کیفری ارجاء داده شد تا اینکه حکم قصاص صادر شد. دو وکیل به کار من رسیدگی می کردند. یکی وکیلی بود که خانواده گرفته بودند و دیگری وکیلی بود که سازمان محیط زیست برای رسیدگی به پرونده برای من در نظر گرفته بود که هر کدام این وکلا حدود 15 میلیون تومان بابت وکالت این پرونده هزینه دریافت می کردند.


سخت است که هر روز به فکر پایان زندگیت باشی. خالدی تمام روزهای زندانش را به خاطر دارد و تمامی حکم‌های دادگاه را یکی یکی از بر است. او می گوید: برایم حکم قصاص صادر شد. حکم به تهران فرستاده شد و پس از آن دادگاه تهران آن را به شعبه 27 قم ارجاع داد و دیوان آن را نقض کرد. در متن دیوان آمده بود که این فرد مامور بوده و مجوز حمل اسلحه را نیز داشته است. اگر این موارد حقیقت دارد دیه باید از سوی بیت المال داده شود تا این فرد آزاد شود. محیط زیست در پاسخ به این موارد طی نامه ای اعلام کرد که متهم بر طبق مقررات عمل کرده است. پرونده دوباره به دادگاه ارجاع داده شد و دادگاه اعلام کرد که من مجوز حمل سلاح را نداشته ام و دوباره حکم اعدام صادر شد. بار سوم پرونده به شعبه 27 ارجاع داده شد و این بار نیز حکم نقض شد. هر بار که حکم نقض می شد فرآیند نامه نگاری و اعلام نتیجه یک سال به طول می‌انجامید. بار چهارم حکم نقض شد و به شعبه هم عرض فرستاده شد. شعبه هم عرض به دیوان نوشته بود: بی تردید متهم در حال محیط بانی بوده و از اداره مربوطه به منطقه شکار ممنوع به ماموریت رفته است. شکارچی مقتول با مامورین درگیر می شود و سپس فرار می کند. شکی نیست که متوقف نمودن شکارچی متخلف احتیاج به تیراندازی دارد. یا براثر فراز و نشیب منطقه و یا براثر عدم مهارت در تیراندازی، تیر به بالا تنه مقتول اصابت کرده و سبب مرگ او شده است. این قتل غیر عمد است و دیه باید از بیت المال داده شود و متهم آزاد شود. دیوان نوشته بود: استنباط من این است که متهم مقتول را مورد هدف غیر مستقیم گلوله قرار نداده است و حکم قصاص برای این محیط بان جای تامل دارد. در این میان شعبه هم عرض میان رای دیوان و رای دادگاه مانده بود.


قصاص یا یک میلیارد تومان
او ادامه داد: بالاخره ریش سفیدان پا در میانی کردند و قرار شد تا در عرض یک ماه یک میلیارد تومان به عنوان دیه به خانواده مقتول داده شود تا من آزاد شوم. محیط زیست 200 میلیون تومان از دیه را فراهم کرد. خانواده ام تنها توانستند 8 میلیون تومان جمع آوری کنند. موعد دادگاه فرارسید و پول جمع نشده بود. در دادگاه به قاضی گفتم من هیچ پول و درآمدی ندارم و 6 سال است که در زندان هستم. بالاخره دادگاه اعلام کرد که به کمک خیرین باقی مانده آن تامین می شود و تا مرز 700 میلیون آن جمع آوری شد. وقتی که جمع آوری دیه تا مرز 700 میلیون باقی ماند تصمیم خودم را گرفتم و به سازمان محیط زیست تماس گرفتم و گفتم: نیمی از پولی که قرار است برای دیه پرداخت کنید را به دخترم ببخشید؛ حاضرم که اعدام شوم. البته افراد خیر بسیاری باز هم تلاش کردند که باقی مانده دیه را از سوی خیران جمع آوری کنند اما یک میلیارد پول زیادی بود. حاج بهمن ایزدی بالاخره با گلریزانی که در سراسر ایران برپا کرد توانست پول دیه را جمع آوری کنند.


انتظارات زیادی از سازمان حفاظت محیط زیست داشت
«ما انتظارات زیادی از سازمان حفاظت محیط زیست داشتیم» این جملات را خالدی بیان می کند. جملات انتقادی که در این سال ها بسیاری آن را خطاب به سازمان محیط زیست گفته اند. خالدی می گوید: ما واقعا برای کارمان زحمت می کشیدیم. اولین ماه 180 هزار تومان از سازمان حفاظت محیط زیست حقوق گرفتم. حداقل در هر ماه 4 بار به ارتفاعات می رفتم که در ماه 12 روز آن را در ارتفاعات سپری می کردم. البته باید بگوییم که خانم معصومه ابتکار تمام تلاش خود را برای آزادی ما انجام داد.
تقی زاده به میان سخنان همبندش می پرد و می گوید: به قول خود خانم ابتکار قوانین به او بیش از این اجازه نمی داد که برای آزادی ما تلاش کند. او برای آزادی ما تا یاسوج هم آمد اما ما از معاونانش خواستیم که به زندان نیاید. بارها اصرار به ملاقات ما در زندان کرد اما ما آن را نپذیرفتیم. حتی با شاکیان و نماینده رهبری صحبت کرد. سازمان حفاظت محیط زیست حمایت های معنوی خوبی از ما کرد.


هر شکار، 6 میلیون تومان
شکار برای بسیاری از ساکنان مناطق ایران حرفه ای پر درآمد محسوب می شود. خالدی در این باره می گوید: شکار کردن در روستای ما تنها به تفریح خلاصه نمی شود. هر شکارچی در ماه 20 شکار می زند و از هر شکاری 50 تا 60 کیلو گوشت نصیبش می شود. هر کیلو گوشت شکار در استان به راحتی 100 هزار تومان خریداری می شود و 60 کیلو گوشت 6 میلیون تومان عاید شکارچی می کند. من در محیط زیست چندین بار باید ارتفاعات را طی کنم تا ماهانه یک میلیون و 250 هزار تومان حقوق دریافت کنم. از این روست که بسیاری از محیط بانان با شکارچیان همکاری می کنند و از این راه پول خوبی هم به جیب محیط بانان می رود.
خالدی معتقد است: در استان کهکیلویه و بویر احمد نیمی از شکارچیان حرفه ای هستند. شکارچیان ابزارهای حرفه ای و تفنگ های خفیف هورنت برای هدف قرار دادن شکار خود دارند. شکارچی ای را سراغ دارم که در یک سال خانه خریده، تراکتور خریده و ازدواج کرده است. هر شکاری بیشتر از 5 میلیون قیمت دارد و در کمترین حالت با فروش 3 شکار 15 میلیون تومان نصیبش می شود، پولی که برابر با حقوق 10 محیط بان است.


پول به قیمت خون
پول خوبی که عاید شکارچیان می شود آنها را تا مرز کشتن محیط بان هم پیش می برد. خالدی می گوید: روزی یکی از همکاران محیط بان ما به یک شکارچی گفت: من مجوز دارم که از کمر به پایین تو را هدف قرار دهم. می دانید که شکارچی به او چه پاسخ داد؟ گفت: من هم مجوز دارم که از پنجه پا تا نوک سرت را تیرباران کنم. در منطقه ما از فاصله 500 متری از خانه شکار می بینید و حالا همه اسلحه دارند و شکار می کنند. بستر خوب و پول خوبی که از شکار بدست می آید دلیل اصلی روی آوردن مردم به این کار است. در دنا فصل شکار از دی ماه پس از پایان جفت گیری حیوانات آغاز می شود. اما در سال های اخیر به دلیل انقراض گونه‌های جانوری شکار به مدت 5 سال ممنوع شده است.
او ادامه می دهد: تعداد شکارچیان در هر روستایی متفاوت است ولی تعدادشان کم نیست. ممکن است از 600 خانوار 70 نفرشان دست به شکار بزنند. گاهی حتی از استان های مختلف شکارچیان به مناطق دیگر می روند. شکار برای برخی از شکارچیان عادت است. عادتی که ترک آن موجب مرض خواهد بود. اگر یک بار شکاری را بزنی هر روز آن را تکرار خواهی کرد. هم پول و هم گوشتش وسوسه انگیز است. اما از همه اینها بگذریم زمانی که یک شکار را بزنی حس می کنی که تمام دنیا از آن تو شده است.
از خالدی می پرسم دیدگاه مردم به سازمان محیط زیست و مقابله اش با شکار چیست؟ او می گوید: کسانی که از گوشت شکار استفاده می کنند دیدگاه خوبی نسبت به شکار دارند اما کسانی که گوشت شکار در سبد غذایی آنها جایی ندارد طرفدار محیط زیست هستند. آنهایی که از شکار سود می برند از محیط زیست بدشان می آید اما برعکس کسانی که سودی از شکار نمی برند طرفدار محیط زیستند، هرچند که تعدادشان اندک است.


حقوق زندانبان از حقوق محیط بان بیشتر است
خالدی می گوید: من به تنهایی نمی توانم مردم را آگاه کنم. اگر هم حرفی بزنم با واکنش بد آنها روبرو می‌شوم. این موضوع باید از اساس و بنیان در مردم فرهنگ سازی شود. محیط زیست یا باید اسلحه را جمع کند یا یک قانون و مجازات برای منع شکار در مناطق حفاظت شده بگذارد و از دوران ابتدایی کودکان را با محیط زیست آشنا کند.
اسعد تقی زاده که در تمامی این مدت ساکت است، به سخن می آید و می گوید: امکانات محیط زیست کم است و آموزش های لازم برای محیط بان ها وجود ندارد. حقوق محیط بانان کم است. یک زندان بان در ماه به ازای هر 5 روز کار 2 روز استراحت می کند و حقوقش برابر با 3 میلیون تومان است. اما یک محیط بان 6 روز کار و یک روز استراحت می کند و به ازای آن در ماه حداکثر یک میلیون و پانصد تومان حقوق می‌گیرد. حقوقی که به ازای تحمل سختی ساعت ها گشت زنی در کوهستان، حمل اسلحه، دوربین، بی سیم، وسایل خواب و از همه بدتر خطراتی جانت را تهدید می کند. کسانی که برای محیط زیست کار
می کنند همه به خاطر عشق و علاقه شان وارد این حرفه می شوند. من در امتحان ورودی بانک قبول شدم اما من محیط زیست را به کارمندی در بانک ترجیح می دادم. حتی یک سال را افتخاری برای محیط زیست کار کردم.


همه چیز از خواب‌های مکرر بعد مرگ فرزندانم شروع شد
خالدی یک محیط بان است. محیط بانی که سال ها رنج زندان را برای مقابله با شکارچیان تحمل کرده است. محیط بانی که خود روزگاری یک شکارچی حرفه ای بوده است. اما چه می شود که یک شکارچی حرفه ای شکار کردن را رها می کند و شغلی را در مصاف با آن انتخاب می کند؟ خالدی می گوید: همه چیز از خواب‌های پیاپی به دنبال مرگ فرزندانش آغاز شد. خواب‌هایی که به قول خودش داستانی طولانی دارد که از حوصله یک ساعته ما خارج است. خالدی ادامه می دهد: پس از آن تصمیم گرفتم که شکار را ترک کنم و برای جبران آن برای محیط زیست کار کنم. همان روزهای اول کارم بود که چند دانش آموز یک کره کوچک را که از مادرش جدا شده بود پیش من آوردند و آن را بزرگ کردم.


قانون از پس شکارچیان بر نمی آید
تمام حرفشان در این گفت و گوی یک ساعته بر سر بلاتکلیفی میان حمل سلاح و سرنوشتشان است. خالدی می گوید: حکم ماموریت برای ما صادر می کنند و اسحله را به دست ما می دهند. پس از تایید صلاحیت مجوز حمل سلاح به ما می دهند اما وقتی که تیراندازی می شود و شخصی کشته می شود کسی از محیط بان حمایت نمی کند.
تقی زاده می گوید محیط بانان برای استفاده از اسلحه آموزش می بینند. آشنایی کامل با اسلحه داریم ولی پستی و بلندی زمین مانع استفاده درست ما از آن می شود.
تقی زاده می گوید: 13 پیش سال در درگیری با شکارچی از صخره پایین افتاده و هنوز آثارش در دستش است. خالدی هم گلوله ای به یادگار از یک شکارچی در پایش دارد. هر دو گلایه می کنند که قانون نمی تواند از پس شکارچیان بر آید. خالدی می گوید: شکارچی را به دادگاه می بریم و می بینیم که شکارچی آزاد شده و زودتر از ما به خانه اش بازگشته است.


دیگر دست به سلاح نمی برم
از آنها می پرسم که سازمان محیط زیست چطور می تواند در برابر شکارچی ها مقاومت کند؟ و خالدی می گوید: اگر اسلحه مصادره شود کسی در منطقه ما دیگر به سراغ این کار نمی رود. اما تقی زاده معتقد است: باید به محیط بانان آموزش های لازم داده شود و جرم شکار افزایش پیدا کند.
این دو محیط بان فعلا در حال استراحت هستند اما آنچه که در چهره ها و حرف هایشان پیداست؛ شک و تردید از بازگشت به کار محیط بانی است. از آنها می پرسم که پس از این ماجراها باز هم به شغل محیط بانی باز می گردید؟ خالدی قاطعانه می گوید که به کار محیط بانی باز خواهد گشت و حتی حاضر است که پس از بازنشستگی کار محیط بانی را دنبال کند. ولی تقی زاده می گوید که کار اداری در سازمان محیط زیست را به محیط بانی ترجیح می دهد و پس از این دیگر دست به سلاح نمی برد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha