سلامت نیوز: دره فرحزاد دنیا و قانون خودش را دارد، انگار این دره از تمام شهر جدا شده است و هرکس برای خودش کار میکند. ساقیها در این دره قانون مشخص میکنند و گویی کسی نمیتواند جلوی این قانونها را بگیرد. حرف، حرف ساقیهاست. شاید وقتی اسم از خرید و فروش در دره فرحزاد به میان میآید همه فکرشان به سمت مواد و پایپ برود. اما تجارت زبالههای بازیافتی در دره فرحزاد چندسالی است که باب شده است.خرید و فروش زبالههای بازیافتی در دره فرحزاد از آن قانونهایی است که ساقیها راه انداختهاند. معتادان کارتنخواب پاتوق الماس و چهلپله هیچ ندارند، اما یک کار بلدند؛ زبالهگردی. شبها در ازای زبالههایی که جمع میکنند از ساقی پاتوق، مواد میگیرند.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه فرهیختگان در ادامه می نویسد: یعنی همانهایی که با چهرههای خمار در خیابانها و در داخل سطلهای زباله دنبال پلاستیک، کاغذ، شیشه و... میگردند، همانهایی هستند که شب حاصل کارشان را تقدیم ساقی میکنند تا یک گله (هر بسته هروئین) مواد بگیرند.
سرش پایین است و آنقدر بار زبالهای که از سطح شهر جمع کرده زیاد است که زیرش گم شده، صدایش که میکنم بیتفاوت از کنارم رد میشود و وقتی زبالهاش را روی کوهی از زبالههایی که بالای دره فرحزاد جمع شده بود گذاشت، دوباره که صدایش کردم ایستاد و مرا نگاه کرد و گفت: «کاری دارید؟» بدون مکث گفتم زبالهها را چرا اینجا جمع میکنید، چرا نمیفروشید.
از چهره کبرهبستهاش نمیشد به خوبی تشخیص داد که چند ساله است. تاریکی دره فرحزاد هم اجازه نمیداد که صورتش را به خوبی ببینم. سرش پایین بود و گفت: «این زبالهها برای بچههای پاتوق است - با دست به داخل دره کنار دریاچه را نشان میدهد- آن پایین وزنش میکنند و بعد ما چند نفر هستیم که آنها را بالای دره میآوریم.»
چرا هرکس خودش زبالههایش را نمیفروشد؟ با پوزخندی که انگار خانم تو کجایی ما کجا، گفت: «دره صاحب دارد، همینطوری نیست که هرکس هرکاری که دوست داشته باشد، انجام دهد. تمام بچههای پاتوق زبالههایی را که طول روز جمع میکنند باید به صاحب پاتوق تحویل بدهند تا مواد داشته باشند. آن پایین ترازو هست و زباله هرکسی وزن میشود و به جای آن مواد میگیرد. ما چند نفر هم مسئول این هستیم که زبالهها را به بالای دره بیاوریم.» کوهی از زبالههای خشکی که از سطلهای زباله شهر جمع شده بالای دره تل انبار است، زبالههایی که با تمام بینظمی، نظمی خاص داشت. چند دقیقه بعد از اینکه زبالهها به بالای دره آورده شد، کامیونی بدون آرم و مشخصات اجازه ورود به محدوده را پیدا نکرد و تمام زبالهها، بدون اینکه وزن شود، داخل کامیون ریخته و پول به یکی از بچهها پاتوق داده شد. از رفتار راننده کامیون میشد فهمید که این قرار هر شبشان است و آنقدر ساقی پاتوق وزن زبالهها را دقیق میگوید که ندیده و وزننکرده اعتماد میکند و پول را میپردازد.
هنوز چند دقیقهای از جمعکردن زباله نگذشته بود که یکی از بچههای پاتوق با کیسه بزرگ نفسنفس زنان به پاتوق نزدیک میشود و وقتی میبیند که کامیون درحال رفتن است، به سمتش میدود و فریاد میزد: «زبالههای من مانده، صبر کن اگر این کیسه را نخری امشب مواد ندارم.» راننده کامیون با بیتوجهی گفت: «من از شماها یه لیوان هم نمیخرم برو بده به آقای... .»
این قانون نانوشته بیشتر پاتوقهای دره فرحزاد است که رئیس پاتوق یا همان ساقی زبالههای معتادان کارتنخواب را به ازای مواد میگیرند و علاوهبر فروش موادمخدر دستی هم در تجارت زبالههای خشک دارد.
ساعت دو بعد از نیمه شب گذشته شهر در خواب است، سفرهخانههای فرحزاد به دلیل ماه رمضان باز است، عدهای بالای دره به زندگی خود ادامه میدهند. عدهای در یک فرعی کوچک چند متر آن طرفتر زبالههایشان را به ساقی میفروشند تا مواد داشته باشند و این روند زندگی آنها ادامه دارد.
نظر شما