سلامت نیوز: باورش بسیار عادی و طبیعی است اما وقتی مانند نمایش یک فیلم، در وضعیت تند بخواهیم بافت و پوشش گیاهی شهرهای بزرگ کشور بالاخص تهران را مورد ارزیابی قرار دهیم، شکل و ماهیت واقعی بحران و فاجعه زیستمحیطی رخ نمایان میکند. اینکه اغلب شهرهای بزرگ ایران روزگاری از زیباترین بافتهای گیاهی و در عین حال طبیعی برخوردار بودند و امروز شاهد آن هستیم که چطور از هر گوشهای، ساختمانی یا برجی سر به آسمان بلند کرده و همه رنگهای سبز و سبزینههایی را که رمز بقای انسانها تلقی میشود در خود بلعیده و تحتالشعاع قرار داده، بسیار دردناک است.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه جهان صنعت، اینکه شهرنشینی از نوع جدیدش قاتل اصلی محیطزیست در شهرهای بزرگ شده است نیز بر کسی پوشیده نیست. اما شکل و نوع وقوع این رخداد به نوعی در دورههای مختلف تاریخی ما بالاخص در 40 سال گذشته به این سو هیچگاه تا حد و اندازه امروز ناجوانمردانه و خائنانه نبوده است. کشتار بیرحمانه درختان در سالهای گذشته به نوعی دردآور و غیرانسانی صورت گرفته و میگیرد که به جرات میتوان ادعا کرد که نمونهاش کمتر دیده شده است. به تعبیر بسیار مناسبتری میتوان ادعا کرد که این غائله جدید بیشک جنگ و دشمنی با طبیعت است و راه مقابله با چنین جنگی تمامعیار به راستی چه میتواند باشد؟ آیا باید جنگ و مقابله به مثل کرد؟ آیا در آن سوی نسلکشی درختان و پوشش گیاهی شهرهای بزرگ باید در حق مسببان و عاملانش سکوت کرد و اسباب بیتوجهی به راه انداخت؟ اگر از اصطلاح کشتار درختان یا قتل عام آنها استفاده میشود روا نیست که آن را به نوعی اغراق و سیاهنمایی تلقی کرد چراکه برای شهرهای بحرانزده امروز ما از هر منظر اجتماعی یعنی از سیل مهاجرتهای بیرویه گرفته تا بحرانهای نفسگیر کمبود آب و اتلاف بیش از حد انرژی، در نهایت باید یک وجه تهدیدآمیز یا اخطاری که بیانگر آیندهای تلخ باشد، وجود عینی و ملموس داشته باشد تا بتوان چارهای برای کنترل این معضلهای تبدیل به بحران شده یافت. فراموش نشود که بحرانهایی نظیر ترافیک لاینحل و فاجعه کمآبی دشت تهران دقیقا امروز به خاطر این حضوری جدی در حیات شهری ما دارند که در گذشته هیچکدام از اخطارها، اعتراضها و حتی برنامههای کنترل بحران جدی گرفته نشدهاند و هیچ توجه و اقدام موثری به آنها نشده است. به راستی باید کدام راه را انتخاب کرد؟ اجازه دهید برای روشن شدن بنیان فاجعه به چند دوره تاریخی آن هم در چهار دهه اخیر نگاهی بیندازیم.
با رشد نامتوازن شهرهای بزرگ در ایران، متناسب و همسو با هرآنچه نامش توسعه شهری، مدرن شدن جوامع یا حتی گسترش صنعت مونتاژ صنعتی و حتی فکری مینامند، نیاز به گسترش و توسعه درونی و کمی شهرها اصلی انکارناپذیر به نظر میرسید. شیوه تقلبشده از مدرنیسم هم برای ما ایرانیان در دهههای گذشته به قدری جذابیت و کشش داشت که برای رسیدن به آن جامعه آرمانی و آن حد از زندگی نامتوازن شهری که آن روزها به مدد تبلیغات کاذب و دستهای پنهان ترویجدهنده زندگی مصرفی، چیزی جز خیر و رفاه از آن برداشت نمیشد، حاضر بودیم چشم بر هر آنچه زیبایی دیگر است ببندیم و فقط به یک چیز فکر کنیم و تصورش را ملاک شهر آرمانی خود قرار دهیم. اتفاقا این امر محقق شد و در همین راستا یکی از دردناکترین موارد این بود که صدای طبیعت به کلی شنیده نشد. خانهباغهای شهرهای بزرگی همچون اصفهان، شیراز و حتی تبریز و از همه مهمتر تهران در یک چشم به هم زدن تبدیل به برجها و ساختمانهایی با ماهیت مجتمعهای مسکونی، اداری و حتی خدماتی شدند. تنها در برابر میزان غیرقابل محاسبه از پولهای کلانی که برجسازان به جیب میزدند، مقدار بسیار بیاهمیتی جریمه نقدی به متولیان اجرایی بابت قطع درختان پرداخت میشد و بزرگترین بیاحترامی به قانون طبیعت و محیطزیست زمانی بروز پیدا میکرد که به جای این عظمت سبز و پوشش ارزشمند گیاهی و درختان، تنها نگهداری چند نهال نازک و چند بوته گل گلدانی به صورت فرهنگ مترقی و ارزشمند آپارتماننشینی و لوکسمداری، وجه غالب پیدا میکرد. به همان اندازه که مقوله پرورش گلهای آپارتمانی بیشتر باب میشد و گسترش مییافت، به همان میزان نشاندهنده عمق تخریب طبیعت سبز شهری بود که همه آگاهانه و عدهای نیز نادانسته اما به سودای رسیدن بر وضعیت مالی و معیشتی بهتر، اقدام به ارتکاب چنین جرایمی میکردند؛ جرایمی که آگاهانه بود و ملموس و عینی اما جرمی تلقی نمیشدند که بتوان در برابرشان قد علم کرد.
در این میان تنها عاملی که میتوانست تا حدودی اذهان عمومی و مدافعان محیطزیست را در برابر این تغییر عظیم توجیه یا حتی به تعبیری گمراه کند، طرح ایجاد پارکها و فضاهای سبز متمرکز شهری بود.
نه تنها در شهرهای بزرگ ایران و بالاخص تهران، بلکه در همه شهرهای بزرگ جهان ماهیت اولیه و چرایی ساختن پارکها و فضاهای سبز متمرکز شهری بیش از آنکه کمکی به افزایش فضاهای طبیعی در شهرها باشند که به دست خود افراد شهرنشین تخریب شدهاند به نوعی مدلی از ساختارهای شهری محسوب میشوند. یعنی اصلی که به وجود آمدن آن نشان از المانهای شهری است. از این روی است که این فضاها و مکانها به نوعی نقشها و کارکردهای دیگری را در عرصه مناسبات شهری بازی میکنند. محل تجمع افراد، برگزاری مراسمها و تجمعات مدنی، استفاده از این مکانها به عنوان محلی برای توسعه و مطالعه صنعت یا علم گیاهشناسی و گیاهپزشکی از جمله کارکرد این مکانها محسوب میشود. علاوه بر این موارد از سوی مدیران شهری یا مردم همیشه سعی بر این است که فضاهای سبز یا طبیعی به چنان تکثر و عینیتی در شهرها برسند که عرصه عمومی شهرها نیز مظهر و سمبلی از محیطزیست باشند. به بیان بهتر در شهرهای مدرن یکی از دغدغههای اصلی و حیاتی این است که شهر به عنوان مفهومی فرعی در نظر گرفته شود و محل مورد نظر از منظر جغرافیای اکولوژی و حیات سبز خود را نه تنها از دست ندهد بلکه شهرها این خاصیت را داشته باشند که محلی برای دفاع و صیانت از خواستگاه بافت گیاهی اولیه و مهم محل مورد نظر باشند. وجود درختان و درختچهها در سطح معابر و خیابانها و حتی خانهها از مهمترین نمونههای این اصل محسوب میشوند که اتفاقا مردم، دستگاههای اجرایی شهری و مدیران این حوزه دانسته یا نادانسته به این مهم توجه کرده و در حفظ و نگهداری آن خود را مسوول میدانند.
اما هدف از بیان این مهم رسیدن به این بخش از مبحث است که متاسفانه در شهرهای بزرگ ایران به ویژه در تهران این مهم به طور همگانی و عمومی به فراموشی سپرده شده است. بنا بر مثالی که در ابتدای بحث عنوان شد نگاهی تصویری به تهران نشان میدهد که در چند دهه اخیر تهران علاوه بر وسعت طولی و عرضیاش تا چه حد محلی برای بیرحمی و جفا به طبیعت بوده است. به طوری که حتی فضاهای سبز غیرطبیعی درون این شهر و همه آن طرحهایی که در راستای ایجاد کمربندی سبز در حاشیه و دورتادور این شهر ایجاد شده است، هیچ کمکی نه در راستای حفظ اکولوژی منطقه کرده و نه توانسته نقش متناسب با انگیزهها و انگارههای مدرن شهرنشینی را به خوبی ایفا کند. اما بسیار طبیعی است که ماهیت بحث در این محدوده متمرکز نشود و در واقع به رفتارشناسی مردم و دست اندرکاران مدیریت شهری نظری مطابق با معضلات اجتماعی داشته باشیم.
متاسفانه یکی از مهمترین معضلات و فجایعی که شهرهای بزرگ ایران نظیر تهران با آن دست و پنجه نرم میکنند، تخریب و محو باقی طبیعتی است که زمانی در این دیار ریشه دوانیده بود و تا قرنها از نعمتش استفاده میشده است. اما امروز به دلیل خودخواهیها و شهوت مدام در کسب درآمدهای نامشروع در قالبهای مشروع به چنان رشد جنونآمیز و یکهتازانهای رسیده است که نه تنها افراد، بلکه هیچکدام از دستگاهها و افراد مسوول نیز یارای مقابله و رسیدگی به این مسایل را ندارند.
افزایش درختکشی در تهران به چنان حد و مرزی از نمود و ارائه نمونههای زیاد و عینی رسیده است که دیگر نیازی به انجام تحقیقات شهری و حتی قضایی برای اثبات آنها نیست. درختهای کهن با صلابتی به درازای چندین دهه ناگهان خشک میشوند و ظرف مدت کوتاهی به چنان وضعیت دردناکی میرسند که ارهها بسیار راحت، طوری که انگار پنبه حلاجی میکنند آنها را به چندین قسمت تقسیم کرده و در نهایت بارگیری شده و به مسلخ نهایی میروند. چند روز بعد در برابر نگاههای متعجب همگان، ماشینهای ساختمانسازی یا راهسازی وارد مهلکه درختان میشوند و طوری که انگار هیچگاه، هیچ درختی در این مکان نبوده یا شروع به تخریب دیوارها و باقی ساختمانهای قدیمی میکنند یا ظرف مدت کوتاهی جایی که روزی درختی سربه آسمان کشیده بود و برای مردم شهری مانند تهران اکسیژن تولید میکرد، چنان آسفالت مرغوب یا سنگفرشی زینتی پهن میکنند که گویی هیچگاه هیچ نبات یا گیاهی جرات عرض اندام را نداشته و جالب اینجاست که چرا دقیقا زمانی این اتفاق نامیمون و شوم میافتد که بناست مدتی بعد در همان محل، خانهای قدیمی یا به قول مسببان ماجرای کشتار درختان، ملکی کلنگی تخریب شود و برجی زیبا قد علم کند یا معبری تنگ و قدیمی قرار است به پیادهرویی عریض و استاندارد یا ماشین رو تبدیل شود. این ضد فرهنگ اختیار و اراده به تخریب محیطزیست از کجا و چگونه در شهر تهران و به تقلید از تهران در سایر شهرهای بزرگ کشور به وجود آمده و رشد کرده است؟
بیان نحوه و چگونگی بروز این مساله و معضل بسیار دهشتناک و تهوع برانگیز است. درختهای تهران که در واقع نوعی موی دماغ در اجرای پروژههایی از این دست محسوب میشوند با چند روش ناجوانمردانه به قتل میرسند. به مدت چند روز به جای آب پای آنها بنزین، گازوییل یا نفت ریخته میشود و ریشههای اصلی این درختان به طوری تخریب و از بین میروند که دیگر مجالی برای ترمیم آنها به دستگاه تهیه آب و املاح معدنی ریشه داده نمیشود و به سبب تخریب سلولهای ریشههای مرکزی که مستقیم بعد از تنه درخت رشد کردهاند تخریب میشوند و خشک شدن درخت به همین منوال بسیار سریعتر از حضور آفتها و شتهها صورت میگیرد. راه دیگر چال کردن نمک سنگ در پای درختان است. نمکهایی که به صورت تبدیل نشده به نمکهای خرد یا پودر شده در صنعت رستورانداری و تهیه غذا در شهرهای ایران رواج دارد و تهیه آنها هم بسیار ساده است را پای درختان چال میکنند و به موازات آبیاری مرتب درختان، طوری که اذهان عمومی شک نکنند یا کارشناسان ذیربط هم نتوانند بدون آزمایشهای دقیق به آن پی ببرند تبدیل به عاملی دیگر برای از بین بردن و مرگ تدریجی درختان میشوند.
این اقدامات صرفا و به این خاطر صورت میگیرد که وجود درختان در بافتهای محلی و معابر و خانههای فرسوده عاملی برای سلب اختیار در ساختوسازها تلقی نشوند و از همه مهمتر غرامتی از سوی بسازبفروشان یا برجسازان برای تخریب و سپس ساخت ابنیههای جدید به ارگانهای مربوطه پرداخت نشود. البته عامل مهم دیگری نیز در این میان وجود دارد که آن هم کمک زمانی به ساخت و سازها و به اصطلاح عوام رسیدن هرچه سریعتر عاملان به سودهای مورد نظرشان است.
دست آخر با یک جریمه مختصر و کاشت بنفشه و چند نهال تازه، توجیهگر فعالیتهای پلیدشان میشوند و انگار نه انگار که درخت یا درختانی کشته شدهاند. امری که از همه این موارد دردناکتر است، الگو گرفتن برخی از پیمانکاران از این رفتار ناجوانمردانه است. امری که به کرات در ساخت و ترمیم پیادهروها و معابر شهرهای تهران دیده میشود و بهجای اینکه در نهایت شاهد حضور ساختمان یا برجسازان (بخش خصوصی) بر پیکر این درختان بیجان باشیم پیمانکاران شهرسازی و فعالی را بر سر کار حی و حاضر میبینیم که ارتباط بسیار مستقیم و کاری با ارگانهای دخیل در ساختوساز شهری دارند و به جرات میتوان گفت که حضور تا به این زمان و ادامه حیات کاری و عمرانیشان منوط به وجود ارتباطهای کاری آتی با این ارگانهاست. حال تصور اینکه در حال حاضر در شهر تهران و در دو محله قدیمی در شمال شهر تا آنجایی که نویسنده این مقاله اطلاع دارد در دو خانه باغی قدیمی، رفتاری اینچنین در حق درختان روا داشته شده است، شاید بتواند کمکی در راستای توجه مردم به این مهم بکند یا شاید وجدان نیمه بیدار یکی از مسببان را به انصاف وا دارد.
حال با نگاهی آیندهنگر و نگران میتوان به بسیاری از این صحنههای تاسفبار اشاره کرد که شاید تا پیش از این برایمان معنای خاص و حساسی تا به این حد نداشتند. بیماری بخش اعظمی از درختان سربه فلک کشیده خیابان ولیعصر تهران بدون اینکه حتی فکر یا اقدامی جدی در راه احیای آنها صورت بگیرد، اختیار کسبهها در قطع مختار و بدون هماهنگ شاخههای اصلی و حتی بخش اعظمی از تنههای درختان حاشیههای پیادهروهای شهری مانند تهران بدون حتی کوچکترین و معمولیترین پیگیریهای صنفی همه و همه میتوانند معنای دیگری داشته باشند. معنایی که در پس آن این حقیقت را به ذهن القا میکند که حال اصلی و اساسی محیط طبیعی و درختان شهرهای بزرگ بسیار بد است و اگر همینطور پیش برویم دانه به دانه شاهد سقوط و مرگ آنها خواهیم بود.
این ضد فرهنگ نامشروع تا به حدی رشد کرده که ظواهرش یکی پس از دیگری هویدا و متاسفانه کمتر عکسالعمل جدی در برابر این ضد فرهنگها از سوی مردم ملاحظه میشود. اگرچه عوامل بازدارنده و قضایی میتوانند زمینهساز فعالیتهایی جدی و اساسی در ریشه کن کردن این معضل باشند اما بیشتر از همه باید حرکات تربیتی و آموزشی مبتنی بر اصول شهرنشینی و شهروند مداری زمینههای ارتقای سطح آموزشی و اهمیت به محیط طبیعی زیست نباتی و گیاهی را در میان اقشار مختلف اجتماعی فراهم کنند. نه تنها آموزشها میتوانند در دراز مدت اثرگذار و فرهنگساز باشند، بیشک زمان آن رسیده است که فصل نویی در فعالیتهای عمرانی و آبادانی شهرهای کشور به صورت قانونی لازم الاجرا تدوین و تصویب شود که در برخورد با چنین جرایمی از همان تحکمی در دستگاههای اجرایی و قضایی استفاد شود که در حق کسانی اعمال میشود که به فجیعترین خشونتها علیه افراد اجتماع به صورت سلسلهوار اقدام میکنند چراکه ذرهای وقوف به وضعیت اسفناک محیطزیست و اکولوژی سبز تهران همه را به این نتیجه میرساند که روند تخریب طبیعت و محیطزیست اگر به همین صورت در کلانشهری به مانند تهران پیش رود، چندسال دیگر وضعیت ساین شهر را تبدیل به یکی از خطرناکترین شهرها و تهدیدها در راه سلامت مردم خواهد کرد.
نظر شما