شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵ - ۱۴:۴۷
کد خبر: 186468

هنوز کام همه در غم 19 سرباز تلخ بود که دو تصویر در فضای مجازی بسرعت دست به دست شد، با پیامی جانسوز. باز هم ماه رمضان، باز هم محیط‌بان، باز هم گلوله...! محمد دهقانی و پرویز هرمزی همانند عبدالله یاری در ماه رمضان سهمشان از سفره افطار، گلوله شد و با زبان روزه به آسمان پرکشیدند.

گلوله سهم افطاری محیط‌بانان شد

سلامت نیوز-*اصغر محمدی فاضل: هنوز کام همه در غم 19 سرباز تلخ بود که دو تصویر در فضای مجازی بسرعت دست به دست شد، با پیامی جانسوز. باز هم ماه رمضان، باز هم محیط‌بان، باز هم گلوله...! محمد دهقانی و پرویز هرمزی همانند عبدالله یاری در ماه رمضان سهمشان از سفره افطار، گلوله شد و با زبان روزه به آسمان پرکشیدند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از زیست بوم، هنوز کام همه در غم 19 سرباز تلخ بود که دو تصویر در فضای مجازی بسرعت دست به دست شد، با پیامی جانسوز. باز هم ماه رمضان، باز هم محیط‌بان، باز هم گلوله...! محمد دهقانی و پرویز هرمزی همانند عبدالله یاری در ماه رمضان سهمشان از سفره افطار، گلوله شد و با زبان روزه به آسمان پرکشیدند.


دو محیط‌بان هرمزگانی در منطقه حفاظت شده گنو، در یک بعدازظهر تفتیده در خونشان غلتیدند و به دلیل شرایط ویژه منطقه حتی بالگرد هم امکان انتقال پیکرشان را نداشت. خبر مثل همان گلوله‌هایی که تن خسته‌شان را کاوید، قلب‌ها را مچاله می‌کند، وقتی چهره‌شان یادت می‌آید. دختر هشت ساله محمد دهقانی چه می‌داند از تنوع زیستی و پروانه شکار و بخشنامه و دستورالعمل؟ او ترحم و دلسوزی نمی‌خواهد. سایه پدر را می‌خواهد و پاسخ به پرسشی که یک عمر او را رنج خواهد داد؛ به چه گناهی پدرم را کشتند؟


 محیط‌بان چرا باید سهمش از زندگی گلوله باشد؟ او که از آب و خاک و امنیت غذایی و پایداری زیستی سرزمینی محافظت می‌کند که به همه ما تعلق دارد، حتی به آن شکارچی‌هایی که در ماه رمضان ماشه را در سینه تشنه دو روزه‌دار چکاندند! آنها که از دور به ماجرا نگاه می‌کنند، سر تکان می‌دهند که اصلا مگر چند درخت و جانور چقدر می‌ارزند که محیط‌بانان خودشان را سپر گلوله می‌کنند؟ خب بگذارید شکارچی تیرش را بزند و برود. دیگر این بگیر و ببند برای چیست؟


آخرین بار که این همکاران را از نزدیک دیدم، زمستان 1393 بود، در مرکز آموزش محیط‌بانی کشور. افسوس که آن قامت بلند و تکیده، چهره آفتاب‌سوخته و آرام و حجب و حیای ساحل‌نشینان خلیج‌فارس، امروز در خاک آرام می‌گیرند. نه شعر است و نه شعار، همه آنها عاشقانه کارشان را دوست دارند. در گمنامی و دستمزدهای اندک، با تمام وجود به شغل‌شان و کشورشان متعهدند، درحالی که فیش‌های حقوقی‌شان زانوی آدم را می‌لرزاند، چیزی حدود یک میلیون تومان در ماه و معمولا کمتر!


در چنین شرایطی که قلب‌ها فشرده شده، آسان‌ترین راه همدردی است؛ دلسوزی و آه کشیدن و اشک ریختن، اما انصاف این است که ببینیم کدام خشت را کج گذاشته‌ایم که این کشتار، بنای آتش‌بس ندارد؟ حتی اگر محمد و پرویز پیش‌دستی می‌کردند و ماشه می‌چکاندند و شکارچی‌ها را می‌کشتند، حالا آن‌سو خانواده‌های عزادار، این‌سو محیط‌بانان بازداشتی و پرونده‌هایی هزار برگ و احکام قصاص، مانند آنچه بارها تجربه کرده‌ایم.


بارها در همین ستون گفته‌ام که حلقه مفقوده زندگی حرفه‌ای ما آموزش است؛ آموزش برای همه. برای محیط‌بانی که بتواند فضای پرتنش را مدیریت کند. برای شکارچی که از ترس شلیک نکند. آن‌که سلاح در دست می‌گیرد، نیازمند آموزش‌های نوین رفتارشناسی، افزایش تمرکز، کنترل خشم و مدیریت هیجان است تا از کشتن و کشته شدن پیشگیری شود. تا زمانی که به مقوله‌ای چنین حساس نگاهی علمی نشود، باید تنمان بلرزد از درج خبر کشته و زخمی شدن محیط بان یا شکارچی.


اگر همه روسا و مدیران تاریخ سازمان محیط‌زیست جمع شوند، نمی‌توانند برای یکی از فرزندان محیط‌بانان شهید پاسخی قانع‌کننده داشته باشند که پدرش به چه جرمی کشته شد؟ امروز سر به زیر می‌اندازیم و شانه‌هایمان می‌لرزد از آوار گریه، اما برای فردا که 3000 محیط‌بان دیگر در عرصه‌ای به وسعت ایران پهناور به کوه و بیابان می‌روند، کاری باید کرد. پیش از آن‌که دوباره خبری از محیط‌بان، شکارچی، گلوله و مرگ، تن همه‌مان را بلرزاند.


*رئیس دانشکده محیط‌زیست

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha