تخصیص حقابه از منابع آبی مختلف، جلوگیری از برداشت آب دریاچه، اصولی‌کردن کشاورزی اطراف دریاچه و...؛ اینها کارهایی بود که مردم ارومیه و اهالی شهرهای دیگر از دولت انتظار داشتند انجام دهد تا باز دریاچه ارومیه را به جای سفید کدر، آبی و صورتی ببینند.

کشاورزی مهمتر است یا دریاچه ارومیه؟

سلامت نیوز: تخصیص حقابه از منابع آبی مختلف، جلوگیری از برداشت آب دریاچه، اصولی‌کردن کشاورزی اطراف دریاچه و...؛ اینها کارهایی بود که مردم ارومیه و اهالی شهرهای دیگر از دولت انتظار داشتند انجام دهد تا باز دریاچه ارومیه را به جای سفید کدر، آبی و صورتی ببینند.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت: این مطالبه به حدی جدی بود که یکی از وعده‌های روحانی برای ریاست‌جمهوری، بازگرداندن آب به دریاچه ارومیه بود و خیلی‌ها می‌گویند دولت یازدهم تا جایی که در توان داشته به این وعده عمل کرده است. حالا مردم همین که می‌بینند آب دریاچه آن‌قدر بالا آمده که قایق‌ها رویش شناور باشند تا حدی راضی و خوشحال هستند، اگرچه توقعات همچنان بالاست و در چشم کسانی که به بخش‌های خشک دریاچه نگاه می‌کنند حسرت موج می‌زند.

وقتی ساکن تهران باشی دستت به بسیاری از مسئولان می‌رسد چه آنهایی که به‌طور مستقیم در ماجرا هستند مانند اعضای ستاد احیای دریاچه ارومیه، چه آنهایی که در تصمیم‌گیری‌های کلان نقش دارند، مانند رئیس‌جمهوری، نماینده مجلس و... اما وقتی لب دریاچه ایستاده‌ای یا در میان مردم شهر ارومیه قدم می‌زنی فرصت خوبی است که از آنها بپرسی خودشان برای زنده‌شدن و ماندن مهم‌ترین نماد شهرشان چه کرده‌اند؟

اینکه جنبش‌های مردمی و تلاش‌های فعالان، کاری کرد که دولتی‌ها برای احیای دریاچه تحت فشار قرار بگیرند و توجه مردم سراسر کشور به این تکه آبی در حال موت جلب شود اما وقتی بدانیم، هنوز هم برداشت غیر‌مجاز از منابع آبی اطراف دریاچه ادامه دارد و بسیاری از اهالی ارومیه هم کشاورز هستند و مطرح‌شدن این سؤال یک نیاز جدی به نظر می‌رسد.

به حرف‌های مسعود تجریشی، مدیر دفتر برنامه‌ریزی و تلفیق ستاد احیای دریاچه ارومیه، توجه کنید که گفته بود: «در وهله اول مردم باید به این باور برسند که باید در احیای دریاچه ارومیه مشارکت کنند؛ برای مثال، اگر امکان تغییر روش گذران معیشت از کشاورزی در اطراف دریاچه برایشان ممکن باشد، این کار را انجام دهند یا مدیریت بیشتری روی مصرف آب در زمین‌های کشاورزی اطراف داشته باشند.»

دوراهی انتخاب

محمدجواد پسری است که خودش را یکی از فعالان محیط زیست می‌داند و می‌گوید تا‌به‌حال چندین کمپین برای حمایت از دریاچه ارومیه به راه انداخته است. از او می‌پرسم چه اقدام عملی‌ای کرده است و پاسخ می‌دهد: «من که مسئولیتی ندارم، چه‌کار می‌توانم بکنم؟ ما فقط می‌توانیم مسئولان را تحت فشار بگذاریم تا در مسیر درست دریاچه را نجات بدهند.» از قضا پدر محمدجواد، یکی از کشاورزان و ملاکان روستاهای اطراف است و این را وقتی می‌فهمم که می‌گوید: «پدرم مدت‌هاست به‌دنبال تسهیلات است تا بتواند سیستم آبیاری زمینش را اصلاح کند اما این تسهیلات در اختیارش قرار نمی‌گیرد. خب او هم مجبور است از آب چاه برای آبیاری زمین‌هایش استفاده کند. ما می‌دانیم استفاده از آب‌های زیرزمینی می‌تواند به دریاچه صدمه بزند اما دولت هم باید همکاری کند.»

می‌پرسم اگر مجبور باشی بین حیات دریاچه ارومیه و آبیاری مناسب زمین‌های کشاورزی پدرت دست به انتخاب بزنی چه‌کار می‌کنی؟ با نوک کفشش به زمین خاکی زیر پایش ضربه می‌زند و می‌گوید: «انتخاب خیلی سختی است اما اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم رونق زمین پدرم را انتخاب می‌کنم، چون این موضوع به‌طور مستقیم روی شرایط زندگی ما اثر دارد. اگر باغ‌های پدرم رونق نداشته باشد، مردم شهرهای دیگر که برای دریاچه ارومیه دل می‌سوزانند، می‌آیند به ما کمک کنند؟! خرج ما را می‌دهند؟!»

باز هم فکر می‌کند و می‌گوید: «اصلا مسئولان نباید ما را بر این دوراهی قرار بدهند. آنها وظیفه دارند کاری کنند که ما مجبور نباشیم بین زندگی خودمان و دریاچه انتخاب کنیم، چون نتیجه این انتخاب مشخص است و قطعا به سود دریاچه نیست. دولت باید با تسهیلاتی که می‌دهد کشاورزان را قانع کند که از آب‌های زیرزمینی استفاده نکنند یا خیلی از باغ‌های اطراف دریاچه را تخلیه کنند.»

تقصیر ما نیست

شوهرش انگورها را از مایعی سفید و کدر بیرون می‌آورد و او آنها را با حوصله زیر آفتاب پهن می‌کند؛ انگورهای براق سه روز دیگر تبدیل به کشمش سبز آجیلی می‌شوند. همین‌طور که انگورها را این طرف و آن‌طرف می‌کند، می‌پرسم در کل باغتان چند چاه دارید، می‌گوید: «دو حلقه؛ قبلا سه تا داشتیم که یکی‌اش تقریبا خشک شد حالا برایمان دو حلقه مانده آن هم برای این همه زمین.» باغ بزرگی است و صاحبش می‌گوید سالانه نزدیک به هزار و 300 تن انگور از آن برداشت می‌کنند. از او می‌پرسم چقدر دریاچه ارومیه را دوست دارد و اگر روزی کاملا خشک شود چه احساسی خواهد داشت و می‌‌گوید: «خب مدتی کاملا خشک شده بود. حالا بماند که باد، نمک‌های روی دریاچه را تا زمین‌های ما می‌آورد و خاک را خراب می‌کرد، بالاخره دلمان هم می‌سوخت و همین حالا هم دلمان می‌سوزد. روزی تا چشم کار می‌کرد، آب بود اما حالا سر و ته آب را بدون اینکه سرمان را بچرخانیم می‌توانیم ببینیم.»

سؤال بعدی‌ام موجب می‌شود مکث کند. می‌پرسم شخصا برای احیای دریاچه چه‌کار کرده است و چه کمکی از دستش برمی‌آمده و انجام نداده و بعد از اینکه دوباره انگور تعارفم می‌کند، می‌گوید: «شهرداری، جهاد و... دائم می‌گویند از آب چاه استفاده نکنید و اگر چاه بکنید فلان قدر جریمه‌تان می‌کنیم و... آنها زورشان به ما می‌رسد که کشاورز هستیم و شب و روز چشممان به آسمان است اما نمی‌توانند بروند از کسی که میلیاردها تومان اختلاس کرده، پول بگیرند بدهند به من کشاورز تا زمینم را آن‌طور که آنها می‌گویند آبیاری کنم. من وقتی می‌توانم به جای استفاده از سیستم جدید آبیاری، سردخانه‌ام را تجهیز کنم و کاری کنم که عمر محصولم زیادتر شود، بیایم به‌خاطر بی‌کفایتی بعضی‌ها برای سیستم آبیاری هزینه کنم؟ البته این کار را کرده‌ام، الان بخش‌هایی از زمینم آبیاری قطره‌ای می‌شود اما با توجه به افت قیمت انگور و کاهش نسبی محصول برایم صرف نمی‌کند همه باغ را تجهیز کنم. خیلی‌ها می‌گویند کشاورزان آب دریاچه ارومیه را خشک کرده‌اند اما این‌طور نیست. قرن‌ها اطراف دریاچه کشاورزی می‌شد و هیچ اتفاقی هم نمی‌افتاد اما از وقتی دولت‌ها یکسری اشتباهات را مرتکب شدند، دریاچه خشک شد؛ این اتفاق تقصیر ما نیست که حالا ما بخواهیم جواب پس بدهیم که چه‌کار کرده‌ایم.»

هرکاری توانسته‌ام کرده‌ام

لیلا، زن جوانی است که او را در جشنواره انگور اطراف دریاچه می‌بینم. غرفه دارد و در غرفه‌اش محصولات انگور مانند شیره انگور، بیسکوییت، ‌کشمش و... عرضه می‌کند. هم کشاورز است و کارهای جانبی می‌کند. از او می‌پرسم، چقدر برای نجات ارومیه تلاش کرده است و می‌گوید: «دریاچه ارومیه به جان ما بسته است. اصلا جدا از اینکه معیشت و کشاورزی ما تحت‌تأثیر آن است، قلبمان هم به دریاچه گره خورده.» اینها را ترکی می‌گوید. می‌خندد و به فارسی ادامه می‌دهد: «من هرکاری می‌توانستم کردم. باغ انگور خودم که از پدرم به من ارث رسیده بود، دو حلقه چاه داشت و موتور آب روزی 12 ساعت کار می‌کرد اما الان نه‌تنها یکی از حلقه‌ها را بسته‌ام و برداشت نمی‌کنم بلکه موتور آب هم بیشتر از روزی هفت، هشت ساعت کار نمی‌کند. چندبار رفتم به زور، مهندس و متخصص آوردم که نقشه توزیع آب برایم بکشند که آب کمتری استفاده شود، درحالی‌که طبق قانون و عرف، من صاحب آن حلقه‌های چاه و آب درونشان هستم اما نمی‌خواهم از گلوی دریاچه بریده شود و بریزد توی زمین‌های من و در این راه مسئولان هم کمک کرده‌اند؛ طرح‌های تشویقی گذاشته‌اند و تسهیلات داده‌اند اما اول خود کشاورزان و مردم باید بخواهند و حتی آنهایی که در شهر زندگی می‌کنند، باید حواسشان باشد.»

مثل اینکه لیلا به‌جز صرفه‌جویی در مصرف آب، کارهای دیگری هم کرده است؛ او می‌گوید: «ما بارها به شهرداری گفتیم لب دریاچه، سطل زباله به اندازه کافی نیست و حالا که آب افتاده توی دریاچه و مردم می‌روند دلشان را خوش کنند، نباید کاری کرد که اطراف آب پر از زباله باشد اما به این حرف توجهی نشد و هنوز هم به تعدادی که باید، سطل زباله نگذاشته‌اند. به‌همین‌دلیل ما وقتی به کنار دریاچه می‌رویم تا جایی که بتوانیم زباله را جمع می‌کنیم. بالاخره دریاچه مال ماست و اگر کسی به زمین‌های ما لطمه بزند با او برخورد جدی می‌کنیم. چرا نباید چنین حسی را به دریاچه‌مان داشته باشیم؟»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha