«خرج زندگی تعارف برداره؟ بحث کادوی سر عقد و کاسه و کوزه اضافه نیست به خدا. همین یه لقمه نونی که سرسفره می‌یاد و نمی‌ذاره تلف شیم، پول آب و برق و لباسی که از سرما و گرما حفظمون کنه، بسه.» طره موها را سر می‌دهد زیر روسری. نه اینکه بیرون آمدنشان مهم باشد، ‌انگار عادت دارد هر چند دقیقه یک ‌بار به بخشی از صورتش ور برود. پیرمرد بدون اینکه حرف‌های زن را شنیده باشد، می‌پرسد: «چند وقته پیداش نیست؟» زن زیرزبانی پاسخ می‌دهد: «10 روزی میشه جونم‌ مرگ‌ شده!»

مجرمانی که نان زن و بچه نمی‌دهند!

سلامت نیوز: «خرج زندگی تعارف برداره؟ بحث کادوی سر عقد و کاسه و کوزه اضافه نیست به خدا. همین یه لقمه نونی که سرسفره می‌یاد و نمی‌ذاره تلف شیم، پول آب و برق و لباسی که از سرما و گرما حفظمون کنه، بسه.» طره موها را سر می‌دهد زیر روسری. نه اینکه بیرون آمدنشان مهم باشد، ‌انگار عادت دارد هر چند دقیقه یک ‌بار به بخشی از صورتش ور برود. پیرمرد بدون اینکه حرف‌های زن را شنیده باشد، می‌پرسد: «چند وقته پیداش نیست؟» زن زیرزبانی پاسخ می‌دهد: «10 روزی میشه جونم‌ مرگ‌ شده!»

به گزارش سلامت نیوز به نقل از قدس آنلاین، نگاه می‌اندازد به ساختمانی که جلوش قد کشیده است. پیرمرد بدون آنکه نگاهی به زن بیندازد، خودش را مشغول تایپ بقیه عریضه می‌کند و به زن می‌فهماند که باید برگه دادخواست را ببرد داخل، تحویل بدهد و مدارک را هم باید ضمیمه کند تا به شکایتش برسند. با انگشت، بالای پله‌ها را نشان می‌دهد. زن گره روسری‌اش را سفت‌تر می‌کند. وارد محوطه می‌شود، اما مثل دفعه قبل، قدم‌ها یاری‌اش نمی‌کنند تا بالا برود... باز می‌گردد.

* جرأت برای شکایت!

بار دوم است که می‌آید، عریضه می‌نویسند، درد دل می‌کند و می‌رود. خودش می‌داند اگر دختر شهلا خانم، طلاق نگرفته بود و این چیزها را یادش نمی‌داد، اکنون اینجا نبود. به قول خودش «کی جیگر داشت از محمود شکایت کنه برا پول؟» از جرأت که بگذریم، مریم از قانون و حق‌وحقوق خودش هم بی‌خبر است. مثلاً تا همین 10 روز پیش نمی‌دانست که محمود یا به قول خودش «آق محمود» باید هزینه‌های زندگی او و چهار بچه‌شان را بدهد و اگر با زبان خوش این کار را نکند، قانون این حق را از او مطالبه خواهد کرد.

اما مرد پرونده ما وضع مالی بدی ندارد و دستش به دهانش می‌رسد. یک آپارتمان 50 متری دارد که آن را اجاره داده است. خانه‌ای 40 متری هم تهیه‌کرده و مریم و بچه‌ها را در آن نگه‌ می‌دارد. خریدوفروش هم می‌کند، هر چیزی را می‌خرد و به هرکسی که خریدار آن باشد، می‌فروشد. درآمد خوبی دارد، اما دست‌به‌جیب نیست، دست کم برای زن و بچه‌اش که خرج نمی‌کند. به قول مریم «هرروز یا خوراکی می‌آورد یا پول می‌دهد در حد تهیه یک وعده‌غذا. چهار تا بچه قد و نیم قد را که با دو تا نون بربری نمیشه سیر کرد. لباسم که کهنه‌های مردم را نمی‌دونم از کجا گیر میاره و میندازه جلوی ما. همه‌اش لباسای لنگه به لنگه تن بچه‌هام می‌کنم.»

مریم بانو از آن زن‌های سازگار است که اگر محمود خرج روزانه او و بچه‌ها را می‌داد، حتی به ذهنش خطور نمی‌کرد که راهی دادگاه شود. انگار «آژان و آژان‌کشی» تو مرام مریم نیست، اما آن‌قدر خانه آن‌ها خالی است که 10 روز ناپدید شدن محمود سبب شد راهی‌ دادگاه شود.

* از روی دست همسایه

اما دختر شهلا خانم که سه ماهی می‌شود طلاق گرفته است، موجب شد مریم از حق‌وحقوقش آگاه شود. مریم می‌گوید: «31 سالشه، دو تا بچه داره و شوهرش حقوق بگیر دولته. با هم نساختن و جدا شدن. هم مهریه‌اش رو گرفت و هم هر ماه خرجی بچه‌ها رو می‌گیره. خوش به حالش. دولت از پول شوهره بر می‌داره و میده به دختر شهلا خانم.»

مریم وقتی وضع دختر همسایه را می‌بیند، عزمش را جزم می‌کند که حقش را از محمود بگیرد. البته همه می‌دانند که مریم دل این کارها را ندارد. سرانجام راه را پیدا می‌کنند، دختر همسایه با مادر شوهر مریم تماس می‌گیرد. طرف‌های عصر سروکله «مرضیه» پیدا می‌شود.

* همه مدارک یک درخواست

به‌هرحال برای اینکه مریم حرف‌های خود را به دادگاه ثابت کند، مدارکی نیاز دارد. سند ازدواج و شناسنامه ثابت می‌کند که مریم زن محمود است و برای اثبات بی‌مسؤولیتی محمود چه سندی محکم‌تر از گفته‌های مادرش؟

با هم راهی دادگاه می‌شوند. مرضیه، زن حاج عبدالله از آن شیرزن‌هایی است که بچه‌هایش را با آبرو و کار کردن بزرگ کرده است و حالا برایش سخت شده که ته‌تغاری حاج عبدالله، مردی که همه محل روی او قسم می‌خوردند، با زن و بچه‌اش این ‌همه نامهربانی کند.

مریم گوشه چادر مرضیه را بین دو انگشتش می‌گیرد؛ جلوی میز ایستاده‌اند،‌ آن طرف مرد جوانی است که مریم را خطاب قرار می‌دهد، اما مرضیه همه پرسش‌هایش را پاسخ می‌گوید. مدارک را تمام‌ و کمال ارایه می‌دهند، حتی تنها آدرسی که از محمود دارند؛ انبار یکی از دوستانش ته خیابان شوش. آدرس را برای ابلاغیه می‌خواهند. محمود باید بداند که زنش از او شکایت کرده است، باید بیاید و پاسخ بدهد. وقت دادگاه معلوم می‌شود و هر دو زن با هم راهی خانه می‌شوند.

* روز دادگاه

راه برگشت هی کش می‌آید. مریم سرش را یک ‌لحظه هم بالا نمی‌آورد. انگار خجالت می‌کشد از روی مرضیه و طرح شکایت. مدام با خودش حرف می‌زند و تقصیر را می‌اندازد گردن محمود، اما آخر سر دلش راضی نمی‌شود و می‌افتد به گریه که «عزیز! به خدا طاقتم طاق شده. بچه‌ها گشنن. کار کردن تو خونه مردم جواب خرج زندگی و شکمشون رو نمی‌ده ... .»

مرضیه بیشتر خجالت می‌کشد از داشتن محمود. جلوی چند تا مغازه می‌ایستند و کمی خرت‌وپرت می‌خرند؛ دوتا نان،‌ یک کیلو سیب‌زمینی، 10 تا تخم‌مرغ، بساط سالاد و یک بسته پفک برای تارا... این آخری را مریم با خجالت برمی‌دارد و مرضیه لبخند می‌زند.

شام، سالاد اولویه درست می‌کنند در حد بضاعت. بچه‌ها شکم‌چرانی می‌کنند و پس از مدت‌ها کمی خنده به خانه آن‌ها سرک می‌کشد.

مریم لحظه‌ای از فردا غافل نیست، ‌فردایی که باید کار کند و دوباره رونقی بگیرد سفره خالی‌اش و آن فردایی که قرار است راهی دادگاه شود برای گرفتن خرجی از محمود.

* دادگاه رسمی است

با آن دادگاه‌هایی که در فیلم‌ها دیده است، تفاوت زیادی دارد. یک میز ساده که قاضی پشت آن نشسته و فردی که سمت راست نشسته و انگار نماینده دادستان است و چند صندلی روبه روی قاضی.

با مرضیه به‌موقع می‌رسند. کمی توی راهرو بالا و پایین می‌روند. تا صدایشان می‌کنند، وارد می‌شوند و می‌نشینند. قاضی هم آمده است، اما از محمود خبری نیست. قاضی سراغ محمود را می‌گیرد. حرف قاضی تمام نشده، در باز می‌شود، مریم دلش هوری می‌ریزد از ترس آمدن محمود، اما منشی دادگاه برای قاضی برگه‌ای را آورده است.

مدام با خودش فکر می‌کند «الآن باید بروم و بعد بیایم که محمود هم باشه. حالا این‌قدر نمی‌یاد تا منو خسته کنه. کور خونده...» قاضی شروع می‌کند به پرسش: «از کی خرجی نداده، وضعش چطوره؟ و...»

مرضیه و مریم یکی در میان پرسش‌ها را پاسخ می‌دهند. خب وقتی مادر محمود به قاضی می‌گوید که پسرش خرجی زن و بچه‌اش را نمی‌دهد، برای قاضی حجت است. مریم به قاضی می‌گوید که محمود خانه‌ای دارد و آن را اجاره داده است. همین موضوع بخشی از مشکلات را حل می‌کند. قاضی حکم می‌دهد: «خرجی شما از سهم‌الاجاره‌ای که مستأجر به محمود پرداخت می‌کند، برداشت و در اختیار شما و فرزندانتان قرار می‌گیرد.»

* از حقوق خود مطلع باشید

مریم سر از پا نمی‌شناسد. حس پرواز دارد. همین که دیگر شرمنده بقیه نیست برای کرایه‌خانه و پول آب و برق، برایش کافی است. با خودش می‌گوید: «چشمم کور، دندم نرم، کار می‌کنم تا شکم بچه‌هام سیر بشه. خداروشکر.»

صدای قاضی در ذهنش می‌پیچد که: «در خصوص اتهام آقای محمود دایر بر ترک انفاق به همسر دایمی خود، دادگاه با توجه به محتویات پرونده، شکایت شاکیه، تحقیقات به‌عمل‌آمده، گواهی مادر متهم، تصویر سند رسمی ازدواج دایم طرفین، کیفرخواست صادره و اینکه متهم با وصف ابلاغ وقت دادرسی و مفاد کیفرخواست صادره دفاعی نکرده است، انتساب بزه را به وی محرز دانسته و او را به حبس و پرداخت نفقه محکوم می‌کند. رأی صادره غیابی و ظرف 10 روز پس از ابلاغ قابل واخواهی در این دادگاه و ظرف 20 روز قابل تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر استان تهران است.»

نگران حبس محمود است، اما با کمی پرس‌وجو متوجه می‌شود که نباید نگران باشد.

* مرد حق ترک نفقه حتی برای یک روز را ندارد

در همین زمینه یک قاضی دادگاه خانواده می گوید: مرد حق ترک نفقه حتی برای یک روز را ندارد.

محمدحسین نیکوکلام، قاضی دادگاه خانواده حرف‌های زیادی درباره نفقه دارد و آن را یکی از مهم ترین مباحث مالی در ازدواج می‌داند. وی می‌گوید: قانون نسبت به نفقه سخت‌گیری زیادی کرده است تا جایی که مرد اگر بیش از 6 ماه به همسر خود نفقه پرداخت نکند، ‌حق طلاق را به همسر خود داده است.

وی ادامه می‌دهد: برابر قانون، نفقه به‌صورت روزانه محاسبه می‌شود، یعنی حتی اگر یک روز مرد از دادن نفقه به همسر خود خودداری کند، زن می‌تواند برای مطالبه آن سراغ قانون برود.

به عبارتی از جمله مواردی که قانون برای مرد حبس هم در نظر گرفته، همین موضوع نفقه است. به گفته نیکوکلام، دراین‌باره می‌توان به قانون مجازات اسلامی و قانون حمایت از خانواده استناد کرد. فصل نوزدهم قانون مجازات اسلامی بخش تعزیرات، با عنوان «جرایم بر ضد حقوق و تکالیف خانوادگی» تکلیف را معلوم کرده است، زیرا در ماده ۶۴۲ می‌خوانیم: «هر کس با داشتن استطاعت مالی نفقه زن خود را در صورت تمکین ندهد یا از تأدیه نفقه سایر اشخاص واجب‌النفقه امتناع نماید، دادگاه او را از سه ماه و یک روز تا پنج ماه حبس محکوم می‌نماید.»

دراین‌باره می‌توان به قانون «حمایت از خانواده» هم مراجعه کرد. در فصل هفتم این قانون با عنوان مقررات کیفری، قانونگذار به جرم‌انگاری برخی از رفتارهای مجرمانه پرداخته است. در این خصوص ماده 53 بیان می‌کند: «هرکس با داشتن استطاعت مالی، نفقه زن خود را در صورت تمکین او ندهد یا از پرداخت نفقه سایر اشخاص واجب‌النفقه امتناع کند، به حبس تعزیری درجه 6 محکوم می‌شود. تعقیب کیفری منوط به شکایت شاکی خصوصی است و در صورت گذشت وی از شکایت در هر زمان، تعقیب جزایی یا اجرای مجازات موقوف می‌شود.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha