چهار سال از اتفاق تلخ مدرسه دخترانه روستای شین‌آباد می‌گذرد ولی هنوز صحنه‌های تلخ آن اتفاق و چهره سوخته دختران شین‌آباد در خاطره‌ ایرانیان مانده است. اتفاق ناگوار این مدرسه باعث شد تا توجه‌ها به سمت چنین مدارسی بیشتر جلب شود. مدارس مناطق محروم ایران به دلیل دور بودن و پراكندگی در محرومیت قرار دارند و هر سالی كه می‌گذرد وضعیت بحرانی آنها عمیق‌تر می‌شود.

مدارسی روی قله‌های قاف

سلامت نیوز: چهار سال از اتفاق تلخ مدرسه دخترانه روستای شین‌آباد می‌گذرد ولی هنوز صحنه‌های تلخ آن اتفاق و چهره سوخته دختران شین‌آباد در خاطره‌ ایرانیان مانده است. اتفاق ناگوار این مدرسه باعث شد تا توجه‌ها به سمت چنین مدارسی بیشتر جلب شود. مدارس مناطق محروم ایران به دلیل دور بودن و پراكندگی در محرومیت قرار دارند و هر سالی كه می‌گذرد وضعیت بحرانی آنها عمیق‌تر می‌شود.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد نوشت: ابراهیم یكی از اهالی روستاهای دور‌افتاده گیلان است كه پانزده سال قبل در كنكور سراسری با كسب رتبه دورقمی توانست در رشته برق دانشگاه صنعتی شریف قبول شود و پس از آن به شهر آمد تا در یكی از بهترین دانشگاه‌های كشور تحصیل كند. ابراهیم همه موفقیت‌هایش را مدیون آموزگار دوران ابتدایی خود است. او می‌گوید: سال دوم دبستان آموزگاری به روستای ما آمد و از روز اول نگاه ویژه‌ای به من داشت.

او تا اتمام دوران دبستانم در روستای ما ماند و بعد از آن به شهر منتقل شد. بعد از رفتن او من هم مدرسه را‌‌ رها كردم و در كنار پدرم به دامداری پرداختم. یك سال بعد معلم دوران دبستانم به روستای ما آمد و دو روز تمام در خانه ما ماند و با تلاش بسیار بالاخره توانست پدرم را راضی كند تا اینكه مرا به مدرسه شبانه روزی بفرستد. شاید آن روز یكی از بهترین روزهای زندگی من بود. پس از آن من به خاطر قولی كه به خانواده و معلمم داده بودم همه تلاشم را كردم تا به موفقیت‌های بزرگ برسم. روزی كه خبر قبولی‌ام در رشته برق دانشگاه شریف را به معلمم دادم او با صدای بلند گریه می‌كرد و به من گفت: ابراهیم تو غیر‌ممكن را ممكن كردی. من خیلی تلاش كردم و سختی‌های زیادی كشیدم كه شاید برای برخی قابل درك نباشد.

پدرم وقتی برای شركت در جشن فارغ‌التحصیلی‌ام به تهران آمده بود بعد از چهار سال تازه متوجه شد من به چه جایگاهی رسیده‌ام و پس از آن مقداری از زمینش را فروخت تا به عنوان جایزه برایم یك خانه در تهران بخرد. در روستاهای كشور افرادی كه بتوانند رتبه‌های خوبی در كنكور به دست بیاورند كم نیستند، شاید اگر به آنها امكانات داده شود نسبت به بسیاری از شركت‌كنندگان رتبه‌های بهتری كسب می‌كنند ولی متاسفانه عدم وجود عدالت و بی‌توجهی باعث می‌شود كه این استعداد‌ها از بین بروند. روزی كه من وارد دانشگاه شریف شدم احساس تنهایی می‌كردم و بسیار گوشه گیر بودم ولی بعد از گذشت چند ماه متوجه شدم كه بسیاری از هم دانشگاهی‌ها و حتی اساتیدی كه با كت و شلوار شیك به دانشگاه می‌آیند هم روستایی هستند. بعد از اینكه در خوابگاه دانشجویی صحبت از امكانات بچه‌های سمپاد(استعداد درخشان) به میان آمد و از كلاس‌های تقویتی و كنكور صحبت می‌كردند تازه فهمیدم معنای محرومیت چیست. من تا قبل از سال ۸۰ كه وارد دانشگاه بشوم كامپیو‌تر را تنها در سریال‌ها دیده بودم و آرزوی آن را داشتم كه یك شیشه آزمایشگاه داشته باشم. شاید بتوان گفت كه من صد برابر بیشتر از بچه‌های شهر برای رسیدن به موفقیت تلاش كردم.


دانش‌آموزان تنها كسانی هستند كه آسیب می‌بینند
احسان یكی از آموزگارانی است كه به تدریس در روستاهای محروم استان كهگیلویه و بویراحمد مشغول است. او ۹ سال است كه در این مناطق تدریس می‌كند و شرایط موجود را بسیار سخت و در برخی مواقع بسیار غیر قابل تحمل می‌خواند. احسان به نكاتی اشاره می‌كند كه شاید هر كدام از آنها به تنهایی از سوی كار‌شناسان به عنوان بحران قلمداد می‌شود. احسان در طول صحبت كردن مرتب تكرار می‌كند كه خطر در یك قدمی دانش‌آموزانش است. احسان در ادامه می‌گوید: ۹ سال است كه در مدارس چند پایه ابتدایی در مناطق دیشموك از توابع استان كهگیلویه و بویراحمد مشغول به تدریسم و در این مدت شرایط بسیار سختی را تجربه كرده‌ام. از حدود هشتاد مدرسه ابتدایی منطقه دیشموك حدود ۶۵ مدرسه مربوط به مدارس چند پایه ابتدایی است كه حدود ۵۰ درصد آنها دارای فضای ساختمانی تازه تاسیس هستند ولی بسیاری از این مدارس تازه‌تاسیس به دلیل كم كاری پیمانكاران كاملا غیراستاندارد ساخته شده‌اند و اكنون كه هنوز چند سال از تاسیس آنها نگذشته است دیوار‌های‌شان ترك‌های شدیدی برداشته است و بسیاری از این مدارس به دلیل كار‌شناسی ضعیف و بودجه كم جوابگوی تعداد دانش‌آموزان یك روستا نیستند. به‌طوری كه یك روستایی كه نیاز به یك مدرسه چهار كلاسه دارد برایش یك مدرسه دو كلاسه ساخته‌اند و دانش‌آموزان به صورت مختلط به فراگیری درس می‌پردازند.

آن ۵۰ درصد باقیمانده هم اكثرا ساختمان‌های استیجاری هستند كه بعضا شرایط نامساعدی دارند و از نظر امكانات اولیه مانند روشنایی بسیار ضعیفند. تعداد قابل توجهی از این مدارس هم به صورت پیش ساخته یا‌‌‌‌ همان كانكس هستند كه این نوع مدارس هم مشكلات خاص خود را اعم از بی‌دروپیكر بودن، نداشتن حیاط مشخص، نداشتن سرویس بهداشتی، عدم دسترسی به آب آشامیدنی و... دارند. این را باید توضیح دهم كه منظور از مدارس استیجاری خانه‌های متروكی است كه از هیچ نظر شرایط استاندارد مدرسه را ندارند، همیشه به این فكر می‌كنم كه اگر خدای ناكرده یك زلزله چهار ریشتری بیاید و بچه‌ها در كلاس باشند چه فاجعه‌ای پیش می‌آید. در منطقه دیشموك راه ارتباطی سه روستا از روی رودخانه می‌گذرد و با توجه به گذشت چندین سال از تقاضای مردم بومی هنوز فعالیتی از سوی دولت برای احداث پل روی رودخانه صورت نگرفته است. مدرسه بلال حبشی رودسمه، شهید بانه رودریش عاجم و مدرسه روستای سرگچ این مشكلات را دارند و با نخستین بارش شدید باران و پر آب شدن رودخانه راه ارتباطی كه با چوب ساخته می‌شود از بین می‌رود. باتوجه به كوهستانی بودن منطقه، بارش‌های شدید باران در فصل زمستان مشكلاتی را برای آموزگارانی كه به ناچار در آنجا سكونت دارند پیش می‌آورد. برای این آموزگارن مشكلات بسیاری از نظر اسكان وجود دارد مخصوصا در هنگام وقوع سیل خطرات زیادی در كمین آنها است.

هرچند نباید از حقیقت گذشت كه افراد بومی رفتار دلسوزانه‌ای با آموزگاران دارند. یكی دیگر از مشكلات اساسی مدارس این منطقه سیستم گرمایشی آن است. بعد از بروز حوادث تلخ برای دانش‌آموزان برخی مدارس كشور و دستور وزیر آموزش و پرورش در خصوص جمع‌آوری بخاری‌های نفتی از سراسر كشور، متاسفانه این موضوع تنها در مدارس نوساز و دارای ساختمان آموزشی و مدارسی كه دارای كنتور برق هستند اجرایی شد و عملا سهم زیادی از مدارس منطقه دیشموك كه از سازه خاصی برخوردار نیستند یا مدارس پیش ساخته كه بدون كنتور برق هستند مشمول این طرح نشدند و همچنان برای گرم كردن كلاس از بخاری‌های خطرناك و غیر استاندارد نفتی استفاده می‌كنند كه بسیاری از مواقع می‌توان خطرات آن را به چشم دید. جدا از خطرات جانی و آتش سوزی، استشمام بوی نفت جزو مشكلات همیشگی است كه یكی از تهدیدهای اصلی برای سلامتی دانش‌آموزان و آموزگار محسوب می‌شود. به این نكته هم باید اشاره كنم كه هنوز برخی مدارس منطقه از بخاری‌های روباز یعنی بخاری‌های هیزمی برای گرم كردن كلاس درس استفاده می‌كنند كه جمع‌آوری هیزم توسط دانش‌آموزان، خود یكی از كارهای طاقت فرسا محسوب می‌شود. مسوولان منطقه حتی به فكر تهیه نفت برای گرم كردن این كلاس‌ها نیستند و بیشتر مواقع خود آموزگاران مجبورند كلاس درس‌شان را تعطیل كنند و برای گرم كردن دانش‌آموزان كیلومترها پیاده روی كنند و در صف نفت بایستند و نفت كلاس‌شان را تهیه كنند. از دیگر نكات این منطقه باید به عشایری بودن بخش قابل توجهی از آن اشاره كرد كه حتی فاقد جاده‌های ارتباطی هستند. واقعیت این است كه عده‌ای از هموطنان ما به صورت عشایری زندگی می‌كنند و دولت هم موظف است برای رساندن خدمات آموزشی به آنها یك معلم را به آنجا بفرستد. به علت سختی‌های موجود، كمتر آموزگاری می‌پذیرد كه به این مناطق برود و متاسفانه زمان انتخاب معلم برای این مناطق طولانی می‌شود. طولانی شدن مراحل انتخاب معلم برای این مناطق ‌‌گاه باعث می‌شود كه دوماه بعد از شروع سال تحصیلی، كلاس‌های درسی در این مناطق تشكیل شوند كه قطعا دانش‌آموزان تنها كسانی هستند كه در این مورد صدمه می‌بینند.


هیچكس تمایلی به بازگو كردن مشكلات ما ندارد
محمود معلمی ٣٠ ساله است كه بعد از گذراندن مراحل تحصیلی به استخدام آموزش و پرورش درآمد و پس از آن به تدریس در مناطق محروم مشغول شد. روایتی كه او از مدارس محروم استان كرمان برای‌مان تعریف می‌كند شاید داستانی باشد كه بسیاری از كسانی كه در شهر زندگی می‌كنند تنها در فیلم‌های مستند دیده باشند. محمود در طول مصاحبه گاهی با مكث صحبت می‌كرد و دلیل این مكثش را پیدا كردن كلام‌هایی عنوان می‌كرد كه بتواند كمی وضعیت خودشان را بهتر جلوه دهد ولی باز هم به اعتراف خودش نمی‌توانست. محمود شرایط موجود در مدارس جنوب كرمان را اینگونه توصیف می‌كند: چند سالی است كه در جنوب استان كرمان، روستای ده‌قضا كه از توابع شهرستان انور آباد است به تدریس مشغولم. مدرسه‌ای كه من در آن تدریس می‌كنم دارای پنج كلاس درس است و صد و پنجاه نفر دانش‌آموز در مقطع راهنمایی در آن درس می‌خوانند. اول مهر هر سال پایان انتظار دانش‌آموزان و معلمان است زیرا نوید بخش آغاز سال تحصیلی جدید است اما برای من و دانش‌آموزانم شروع یك دلتنگی است.

دوباره‌‌‌‌ همان مدرسه بی‌در و پیكر و‌‌‌‌ همان حیاط خاكی و كلاس‌های سرد و بی‌روح، هرچند مدرسه ما از مركز شهر ده كیلومتر بیشتر فاصله دارد اما میان مدرسه ما و مدرسه‌های داخل شهر فرق زیادی وجود دارد. بعضی روز‌ها كه از مركز شهر به سمت مدرسه می‌روم در راه به این فكر می‌كنم كه این چند كیلومتر بین ما و آنها چه فاصله‌هایی انداخته است. حتی فكرش هم مرا آزار می‌دهد كه چگونه با آن كلاس سرد بی‌روح كه بر روحیه دانش‌آموزان هم تاثیر می‌گذارد كنارآیم. اینكه كاری از دستم بر‌نمی‌آید وضعیت را سخت‌تر می‌كند حتی در و دیوار كلاس‌ها هم نقاشی نمی‌كنند تا یك روح جدیدی در كلاس دمیده شود. همواره به این می‌اندیشم كه چگونه جواب سوال دانش‌آموزی را بدهم كه از من می‌پرسد چرا ما با دانش‌آموزان شهر اینقدر فرق داریم؟ زیرا من خودم هم از كسی دیگر باید بپرسم چرا من با معلمان داخل شهر اینقدر تفاوت دارم! شاید دانش‌آموزان من نمی‌دانند كه زنگ ورزش، رایانه، توپ بسكتبال، میز پینگ‌پنگ و كتابخانه چیست كه تاكنون چنین سوالی از من نپرسیده‌اند. شاید حتی در تخیل آنها مدرسه‌ای با چنین امكانات فقط مختص به فیلم‌های خارجی است. باز هم خدارو شكر كه مدرسه ما با این همه مشكل تنها ساختمان نوسازی و حیاط خاكی كوچكی دارد كه زنگ تفریح جایی برای دویدن بچه‌ها باشد. مدرسه ما فاقد سرویس بهداشتی و آب آشامیدنی است و داخل كلاس آن هم با تلاش خود دانش‌آموزان تمیز می‌شود چون چاره‌ای نیست اگر خود دانش‌آموزان تمیز نكنند كسی نیست به نظافت كلاس‌ها رسیدگی كند. شاید بتوان گفت كه تنها شباهت مدرسه ما با مدارس مجهز همین ساختمان نوساز و كلاس تمیز باشد. خدارو شكر می‌كنم كه ما در اینجا به بخاری برای گرم كردن كلاس احتیاج نداریم و هوا به خودی خود گرم است در غیر این صورت باید استرس آتش گرفتن كلاس را همراه داشتیم. گاهی از این بی‌عدالتی‌ها دلم می‌گیرد،

به راستی وقتی پنجره‌های كلاس درس هم از داخل و هم از خارج نرده محافظ داشته باشد دلگیری به وجود نمی‌آورد؟ دانش‌آموزان روستایی هر روز باید حدود شش تا ده كیلومتر را پیاده بیایند تا در كلاسی كه هم كم نور است و هم شباهت بسیاری به ندامتگاه دارد بنشینند و درس بخوانند. در بین این دانش‌آموزان استعدادهای بسیاری نهفته است، آنها ریاضی و علوم را بهتر از بچه‌های شهر می‌فهمند ولی چاره‌ای ندارند جز اینكه ترك‌تحصیل كنند و به بازار كار بروند. آنها را می‌توان قربانی بی‌توجهی و بی‌قانونی سیستم آموزشی كشور دانست كه هیچگاه اجازه شكوفایی به آنها نمی‌دهد. به‌رغم اینكه مدارس جدید از دور شكل خوبی دارند ولی از نزدیك هنوز‌‌‌‌ همان وضعیت بحرانی وجود دارد. در این منطقه هنوز مدارسی هستند كه ساختمان آنها مربوط به قبل از انقلاب است و آنها را هم می‌توان تنها ساختمان نامید زیرا فاقد هرگونه امكانات آموزشی هستند. مدارسی كه حتی حریم حیاط آنها مشخص نیست و به قول معروف در و دیوار ندارد. مسوولان از زمین‌های مدارس می‌توانند برای كار كشاورزی و كسب درآمد در جهت بهبود شرایط مدارس استفاده كنند اما به نوعی می‌توان گفت كه این مدارس به صورت كامل فراموش شده‌اند و كسی یادش نمی‌آید كه در اینجا مدرسه‌ای وجود دارد و دانش‌آموزی در آن درس می‌خواند و فقط سال به سال حكم ماموریت معلمان را صادر می‌كنند. شاید اگر كسی كه در شهر درس خوانده باشد و به‌طور اتفاقی به مدرسه ما بیاید به هیچ عنوان نمی‌تواند قبول كند كه دانش‌آموزی در اینجا تحصیل می‌كند. در اینجا دانش‌آموزان كاملا بی‌انگیزه هستند و این موضوع در شیوه تدریس همكاران من هم تاثیرگذار است. وقتی دانش‌آموز به هر دلیلی میلی به درس دادن معلم ندارد به هیچ ترتیب نمی‌توان به او آموزش داد. در اینجا تنها چیزی كه بی‌ارزش است وقت و استعدادهایی است كه هر سال به دلیل دوری از شهر و امكانات بی‌هیچ استفاده‌ای از بین می‌روند و هیچ كس حتی تمایلی به بازگو كردن مشكلات آنها ندارد.


استعدادهای دانش‌آموزان روستایی فراموش می‌شود
جواد از اهالی تبریز است كه بسیار تلاش می‌كند تا به عنوان یك معلم وظایف خود را به نحو احسن انجام دهد و در این راه احساس مسوولیت بسیاری می‌كند. او یكی از مشكلات سال‌های تدریس در مناطق محروم را از بین رفتن استعدادهایی می‌داند كه در‌‌‌‌ همان روستا‌ها می‌مانند بی‌آنكه تا پایان عمر چیزی به نام دبیرستان و دانشگاه را تجربه كنند. جواد در مورد وضعیت مدرسه روستای قلزچه از توابع شهرستان تسوج كه در مرز بین آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی است، می‌گوید: بعد از اینكه دوره تربیت معلم را در دانشگاه فرهنگیان به اتمام رساندم به مدرسه روستایی اعزام شدم كه به تنهایی باید به همه امورات آن رسیدگی و در‌‌‌‌ همان جا هم زندگی می‌كردم. در آن مدرسه همزمان به پنج كلاس درس می‌دادم. زندگی در روستا و تدریس در چنین مدارسی برایم تجربه خوبی بود زیرا در یك كلاس تقریبا بیست متری باید به پنج پایه كلاسی درس می‌دادم، از هر پایه كلاسی چهار تا پنج دانش‌آموز در كلاس بودند. سطح كلاسی در این روستا‌ها باتوجه به اینكه شرایط‌شان با مدارس شهری تفاوت‌های بسیاری دارد بسیار پایین است. از روز اولی كه به این منطقه رفتم با خودم عهد كردم كه با قبول همه سختی‌ها هرچه آموخته‌ام را به دانش‌آموزان یاد دهم ولی كار سختی است كه بخواهی به پنج پایه به‌طور همزمان در یك كلاس درس بدهی، به چهار نفر علوم، به چهار نفر ریاضیات و... ولی اصلی‌ترین مسائلی كه در این مدارس مهم است كاركرد آموزگار است كه سطح كلاس را تعیین می‌كند. باتوجه به شرایط و امكاناتی كه در این نوع مدارس وجود دارد بسیار سخت می‌توان از عملكرد دانش‌آموزان نتیجه گرفت ولی در بین آنها دانش‌آموزانی هستند كه به آموزگار برای تدریس امید می‌دهند. مدرسه‌ای كه من در آن تدریس می‌كردم از مركز شهر بسیار دور بود و به همین خاطر می‌توان تجسم كرد كه وضعیت امكانات در آنجا به چه صورتی است. در چنین وضعیتی باید با شاگردان و اهالی بومی منطقه رابطه خوبی برقرار كنی زیرا برای انجام امورات شخصی به آنها نیاز بسیار داری. برخی از خانواده‌ها همواره به معلمان با چنین شرایطی كمك می‌كنند و برای‌شان غذا و نان و نفت می‌آورند و همچنین در امورات مدرسه هم كمك می‌كنند، می‌توانم بگوییم كه مدارس بدون كمك دانش‌آموزان و اولیای آنها تعطیل می‌شود.

یكی از وظایف سنگینی كه باید به دانش‌آموزان می‌دادم مسوولیت بخاری بود. اینكه هر روز بخاری مدرسه را قبل از روشن كردن بازرسی و نفت آن را چك كنند و باقی بچه‌ها به هیچ عنوان نباید به بخاری مدرسه دست می‌زدند زیرا همواره خطر آتش‌سوزی مدرسه را تهدید می‌كرد. بار‌ها پیش آمده بود كه به دلایل فنی بخاری شعله‌ور می‌شد و همه دانش‌آموزان با وحشت كلاس درس را ترك می‌كردند. خبر آتش‌سوزی مدرسه شین آباد به گوش آنها نرسیده بود ولی من كه می‌دانستم، به همین خاطر بسیار مراقب بخاری كلاس بودم. یكی از اصلی‌ترین مشكلاتی كه آموزگارانی چون من را آزار می‌دهد دیدن دانش‌آموزان با استعداد و با پشتكار است، متاسفانه آنها به دلیل داشتن مشكلات اقتصادی و كمبود امكانات از رسیدن به جایگاه‌های علمی باز می‌مانند. این مناطق به دلیل اینكه از شهر‌ بسیار دور است از نظر فرهنگی هم دارای مشكلات بسیاری هستند. متاسفانه بسیاری از دختران پس از اتمام دوران ابتدایی یا در خانه می‌مانند و به امورات خانواده می‌پردازند یا اینكه ازدواج می‌كنند و به خانه شوهر می‌روند! بار‌ها سعی كردم این موضوع را به آرامی برای اهالی روستا توضیح دهم كه چنین كاری اصلا درست نیست ولی با برخورد تند آنها روبه‌رو شدم. شاید اگر بخواهم برای شرایط مدارس روستایی مثالی بزنم تا با وضعیت آنجا بیشتر آشنا شوید باید بگویم كه این مدارس از نظر امكانات شبیه مدارس پنجاه سال پیش تبریز است كه ما در عكس‌های قدیمی می‌بینیم.


چهار سال از اتفاق تلخ مدرسه دخترانه روستای شین‌آباد می‌گذرد ولی هنوز صحنه‌های تلخ آن اتفاق و چهره سوخته دختران شین‌آباد در خاطره‌ ایرانیان مانده است. اتفاق ناگوار این مدرسه باعث شد تا توجه‌ها به سمت چنین مدارسی بیشتر جلب شود. مدارس مناطق محروم ایران به دلیل دور بودن و پراكندگی در محرومیت قرار دارند و هر سالی كه می‌گذرد وضعیت بحرانی آنها عمیق‌تر می‌شود. بسیاری از این مدارس كه محلی برای درس خواندن دانش‌آموزان ایرانی است از امكانات اولیه مانند برق و آب آشامیدنی بی‌بهره هستند و هنوز به سبك مدارس چند دهه قبل امورات خود را می‌گذرانند. این مشكلات تنها مختص به مدارس دور‌افتاده نیست بلكه مدارسی كه تنها چند كیلومتر از مركز شهر فاصله دارند دچار محرومیت‌هایی هستند كه شاید برای شهرنشینان غیر‌قابل‌باور باشد. نوسازی مدارس ایران از چند سال قبل آغاز شده است و به گفته مسوولان بسیاری از مدارس در مناطق محروم ایران دارای ساختمان جدید با استانداردهای نوین هستند مشكلات مدارس مناطق محروم تنها به سرویس بهداشتی، آب آشامیدنی، بخاری‌های هیزمی و نفتی، نداشتن كنتور برق و... محدود نمی‌شود بلكه مشكلات آموزشی بسیاری سلامت آموزشی این دانش‌آموزان را تهدید می‌كند. یكی از مشكلات آموزشی دانش‌آموزان مناطق محروم را باید در كتاب‌های درسی آنها دانست. آنها كتاب‌هایی را می‌خوانند كه دانش‌آموزان شهری روی میز می‌گذارند. با این تفاوت كه دانش‌آموزان مدارس شهری پس از گذراندن مقاطع آمادگی و پیش دبستانی وارد مقطع ابتدایی می‌شوند و از اطلاعات لازم برای فراگیری دروس برخوردارند ولی دانش‌آموزان روستایی بدون گذراندن این مقاطع این درس‌ها را می‌خوانند. دروسی مانند درس اجتماعی كه نیاز به تحقیق دارد عملا در این مدارس كاربردی ندارد زیرا دانش‌آموزان در این مدارس نه به اینترنت دسترسی دارند و نه به كتابخانه و مجبورند تنها به گفته‌های آموزگار خود اكتفا كنند. یكی دیگر از اتفاقات تاسفباری كه در مناطق محروم ایران رخ می‌دهد این است كه اكثریت دانش‌آموزان روستایی بعد از گذراندن دوران ابتدایی درس را‌‌‌ رها می‌كنند و با توجه به استعداد بالای برخی از این دانش‌آموزان آنها هرگز شانس نشستن در كلاس‌های دبیرستان را به دست نمی‌آورند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha