سلامت نیوز: با یک مثال ساده میتوان خیلی از امور پیچیده را درک کرد؛ چیزهایی که وقتی همان لحظه به آن بنگرید حتی باورتان نمیشود که از همان مثال ساده به چه جاهایی رسیدهاید. بیایید برای بحث این دفعه از همان مثال ساده شروع کنیم و به جاهایی بس پیچیده برسیم؛ جاهایی که دستکم و در نهایت، اتفاقی هم بنا بر حادث شدن نباشد، لااقل به الگویی که بتوان از آن درباب مقوله مهاجرت در کشور ایران و موانع نامانوس آن و همچنین در یک کلام اینکه آیا مهاجرت بسان یک معضل بزرگ است یا نه میتواند یک نعمت باشد، شاخصهای را ترسیم کنیم و در آخر آسیبشناسی مقوله مهاجرت و اتباع بیگانه را در ایران مورد مداقه قرار دهیم.
به گزارش سلامت نیوز،روزنامه جهان صنعت نوشت: یک آقای ایرانی که اتفاقا تنها وسیله ترددهایش در شهر مترو است را با یک هم تیپ خودش منتها در شهر فرانکفورت و دیگری در همان شرایط این دو، این بار در شهر نیویورک را تصور کنید. این سه نفر به معناها و مقولههای بسیار زیادی که اگر از حیث نژادی نباشد شباهتهای بسیار زیادی با هم دارند اما در ورای همه شباهتهایی که میگویم، نمونه ایرانی این سه مرد با آن دو فرد دیگر یک تفاوت اساسی و بنیادی و در عین حال بسیار محسوس و معمول دارد و آن تفاوت این است که حتی به اندازه یک هزارم انسانهایی که در مترو میبیند در آنها به اصطلاح خارجی و فردی از کشورهای دیگر دیده نمیشود. بله در عین ادعاها و بزرگنماییهای برخی منابع ناموثق داخلی به واقع چالش بحرانی در تقابل با اتباع دیگر کشورها نداریم. فقط مدیریتی بسیار ناکارآمد و بدوی در نوع برخورد و مواجهه و حتی استفاده درست و سنجیده از اتباع دیگر کشورها داریم. از این رو و برای پنهان کردن این مدیریت نادرست و عقیم، مدام از تعدد و تکثر اتباع دیگر کشورها در ایران سخن میگوییم تا آن وجه از فقدان مدیریت و عدم درک درست از اتباع دیگر کشورها در ایران را مخفی کنیم. از همین مثال ساده میتوانیم شروع کنیم. از این معیار که دیگران با اتباع بیگانه و خارجی چه میکنند و چه منافعی کسب میکنند و ما به چه طریقی هم خود و هم توان و انرژی و نیز شان اتباع دیگر کشورها را در سرزمین خودمان، هدر میدهیم.
در واقع ما در پذیرش و رویت اتباع دیگر کشورها از تنوع زیادی برخوردار نیستیم و صرفا توده غالب اتباع بیگانه در کشور ما را افغانها و این روزها تا حدودی بسیار کم، عراقیها تشکیل میدهند. از این گستره میدانی به همان میزان که وارد دامنه تحلیل آن میشویم؛ به همان اندازه نیز در شناختن، بررسی و حتی مواجهه و تحلیل مسایل خاص این قشر حاضر در جامعه خود؛ کم تجربهتر و بیتخصص میشویم. از این مثال ساده میتوان معضلی سخت و بدنهادی را بیرون کشید؛ معضل عدم رفتار و برخورد درست اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ما با اتباع بیگانه. مساله به هیچ وجه نباید شوخی تلقی شود و بخشی از عمق این معضل به همان دلیلی بود که پیشتر گفتم؛ عدم درک و شناخت مشکل و حضور حداکثری افراد کمتخصص و ناآشنا به این مقوله. شناخت ابتدایی این معضل با مسلح شدن به ابزارهای تاریخی ملل، سیاستهای منطقهای و همسایگان کشور متبوع خود و حتی جهانی، درک شاخصههای فرهنگی کشور متبوع و کشور مقابل و ..... از مهمترین امور حیاتی در یافتن شکل صحیح و درست در موقعیت پناهندگان و اتباع دیگر کشورها در کشور عزیزمان میتواند باشد. به واقع نوع برخورد و مواجهه افراد یک جامعه با این مساله در مهمترین وجه بیرونی از این امر، در نهایت میتواند به جایی ختم شود که شکل بسیار متناسب و سازمانیافته برخورد در اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و مواجهه ما در قالب جهانی سر از تخم بیرون آورد.
بیشک این شکل نامناسب، فرآیندی نامناسب را رقم میزند و از این سو شکل معقول و موجه و در عین حال کار حساب شده در این مساله نه تنها منطقهای بلکه در ابعاد جهانی میتواند کارساز و اثربخش باشد. حال درست و در زمان بروز بحران پناهجویان در خاورمیانه و اروپا و همچنین اقدامات شگرف کشورهایی نظیر آلمان در پذیرش این حجم عظیم از پناهجویان و به ترتیب ساماندهی و سازماندهی آنان و در نقطه مقابل وضعیت نامانوس و گاهی حتی بیهویت و نابکارانه سیاستمداران برخی از کشورها، اگرچه نشاندهنده یک اصل مهم در تعریف کشورهای قوی و ضعیف از منظر برنامهریزیهای کلان برای اجتماع و اقتصاد و فرهنگ به طور خاص نمیتواند باشد اما این قضیه درباب آن بیشک صدق میکند که کشور قوی از لحاظ برنامهریزیهای کلان و مدیریت اجتماعی و اقتصادی و حتی فرهنگی که در اولویت این امور است، بسیار راحت نسبت به سایر کشورهای مهاجرپذیر خواسته یا ناخواسته و به اجبار یا اختیاری بودن مقولات میرسد و میپذیرد. نه آنکه مدام پنهانکاری و کمتوجهی در باب مقوله مهاجران، کار را به جایی بکشد که بحران حاصله از این مساله ارکان اجتماع و حتی سیاست و فرهنگ را با مشکلات جدی مواجه کند. در حالی که کشورهای فاقد برنامهریزیهای توسعه محور و رشد جهانی همسو با سایر کشورهای جهان اگر برای نمونه با فرصت جذب پناهجویان مواجه شوند، آن را بیشک تبدیل به معضل و حتی بحران میکنند؛ کشورهای تشنه مهاجران و به اصطلاح مهاجرپذیر با چنان برنامهریزیهای همهجانبه مهاجر را جذب و شروع به تغییر آن میکنند که بعد از مدتی شاهد انسان دیگری هستید؛ انسانی متخصص و منضبط با روحیه و سواد مناسب برای روبهرو شدن با امور روزمره کشور مقصد و شناخت فرهنگ و اجتماع فرهنگی کشور مقصد، در عین آزادی در حفظ میراث بومی و همزاد خود و نیز ادای احترام به آن به طریق پاسداشت میراث فرهنگی.
یک مثال بسیار ساده در این مورد این است که امروزه همه خوانندگان اخبار روزانه شبکههای داخلی و خارجی هنگامی که صحبت از ورود پناهجویان سوری به خاک کشورهای عراق و ترکیه میشود، از بحران پناهجویان و مشکلات آنها، از جمله فقر، سرما، گرما، بیماری، نداری و سوءتغذیه آنها میشنوند اما درست به محض مواجهه با این خبر از منظر و درون کشورهای اروپایی نظیر آلمان یا حتی چند کشور بسیار کوچک سمت و سوی شرق اروپا، از فرصت پناهجویان میشنوند. از اینکه آنها در این کشورها بناست با کرامت انسانی ساماندهی شوند و میل به ادامه حیات و زندگی در آنها فزونی یابد و از همه مهمتر پس از این مقدمات، وارد چرخه طبیعی زندگی و تولید و توسعه اقتصادی میشوند و ادامه زندگی در بستری جدید. شاید مصداقی مناسب بر همان قول ادیبی باشد که گفته بود: موطن آدمی درهیچ جایی و نقشهای ترسیم نشده است. موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که دوستش دارند.
حال باید دید جایگاه و موقعیت کشور خودمان در تقابل و مواجهه با این مساله چگونه است؟
ایرانیها با توجه به ورود معضلات و بحرانهای جدی و زیربنایی در امر مدیریت و ساماندهی کوچکترین امور در حق پناهجویان، اگرچه به مانند آن شهروندان فرانکفورتی و نیویورکی در جامعهای چند فرهنگی و چند صدایی زندگی نمیکنند اما این امر دلیل نمیشود که حجم عظیم پناهجویان افغان را که طی سالیان متمادی و به سبب زیادهخواهی و گستاخی سیاستمداران نارس و دخالتهای بیشرمانه دولتهای بزرگ و باندهای بزرگ مواد مخدر هیچ جایی برای زندگی نداشتند را نتواند بپذیرد چراکه افغانها بدون در نظر گرفتن موارد ناسویانالیستی به هر حال بخشی از فلات ایران هستند که مشترکات بیشماری با ما ایرانیان در قالب سامانه سیاسی دارند. از این روی اگرچه افغانها بزرگترین جمعیت شکل گرفته و قالب مهاجران و اتباع خارجی را در ایران شکل دادهاند اما هنوز به معنای پذیرش آنها مبتنی بر قواعد اجتماعی و قوانین سیاسی موجود نمیتواند باشد.
دقیقا مشکل و معضل از همین نقطه آغاز میشود. قریب به نزدیک سه دهه است که تعداد افغانهای پناه آورده به ایران قابل حس و رویت همگانی قرار گرفته و این افراد از کشورهمسایه توانستهاند طی این دههها، در بزرگترین و نیز خردترین پروژههای عمرانی و سازندگی این کشور نقش سازنده نشان دادهاند و حتی در بسیاری موارد و با وجود تبعیضهای ذاتی که در درون بسیاری از ما ایرانیان در قبال آنها نهفته بود؛ توانستند کارهای هنری و حتی فرهنگی بزرگی نیز انجام دهند اما هنوز نتوانستند از متوسطترین حق حیات مطلوب اجتماعی متناسب با میزان شان و منزلت انسانی و مسلمانی خود در یک کشور مسلمان بهرهمند شوند. بدون هیچ مماشاتی باید گفت برخورد جامعه ایرانی به هیچ وجه با بخش قالب و محوری افغانهای تشنه زندگی امن و راحت، (فارغ از هرگونه بزهکاری و فعل نامناسب و منتهی به جرائم) به هیچ وجه خوب و مناسب نبوده است. پس وقتی شرایط افغانها و برخی دیگر از اتباع سایر کشورها در ایران به این صورت باشد، بالطبع هیچگاه نمیتوان توقع رشد آنها در جامعه ایرانی را مبتنی با معیارهای قرنها از معیارهای ما پیشرفتهتر برخی از کشورهای اروپایی مقایسه و حتی تعریف کرد. در صورتی که اذعان داریم و مطمن هستیم که بخش اصلی و بدنه پرتعداد جامعه افغان مهاجر پس از تحولات مثبت و موثر و امید به گسترش صلح و امنیت در آن کشور بیشک باز خواهند گشت، باید فضایی حاکم بر ساختار مواجهات ما حاکم میبود که هیچگاه مناسبات اجتماعی و فرهنگی ما در سالهای آینده تحتالشعاع رفتارهای ما با این مهمانان در طول این سالها قرار نمیگرفت.
اخیرا در میان نمایندگان مجلس و تنی چند از مقامات مسوول در ساختار رسیدگی به وضعیت اتباع بیگانه، حرفهایی رد و بدل شدهاند که دقیقا مهر تاییدی بر ادعاهایی بود که پیشتر در این نوشتار به آنها پرداختیم. برای مثال عضو کمیسیون اجتماعی مجلس با تاکید بر ضرورت ساماندهی اتباع بیگانه، ابراز داشته است که متاسفانه تاکنون ارادهای در مسوولان برای ساماندهی اتباع بیگانه وجود نداشته و با انتقاد از بیتوجهی مسوولان وزارت کشور به ساماندهی اتباع بیگانه عنوان کرده که در اکثر کشورهای دنیا به ویژه کشورهای اروپایی پذیرش اتباع بیگانه و پناهندگان براساس قوانین بینالمللی و کنوانسیونها انجام میشود همچنین اینکه بیشتر کشورها دارای قوانین قاطع و محکمی در حوزه پذیرش اتباع بیگانه هستند اما در جمهوری اسلامی ایران قوانین پذیرش اتباع بیگانه شاید تا به امروز چندان قابل قبول نبوده است. همچنین آقای پورحسین با ابراز تاسف از شرایط پیش آمده، در بخشی از مصاحبهاش با خبرگزاریهای داخلی بیان کرده متاسفانه تاکنون اقدامی در جهت ساماندهی اتباع بیگانه از سوی مسوولان مرتبط صورت نگرفته و درصدی از اتباع به صورت غیرمجاز در استانهای کشور در حرفههای مختلف فعالیت میکنند.
این موارد تنها بخشی از بحرانشناسی حضور اتباع بیگانه در کشور محسوب میشود. اینکه پناهجویان اغلب افغان امسال توانستهاند فرزندانشان را به مدرسه بفرستند یا اینکه تا حدودی در برخی موارد اعم از اجارهخانه مسکونی برای زندگی یا افتتاح کسبوکار با یک ایرانی به صورت مشترک برای گذران زندگی، اگرچه دستیابی به حداقلیترین حقوق اجتماعی محسوب میشود اما بسی قابل تاسف و خجالت است که پس از سه دهه حضور افغانها در ایران، این امکانات شامل حال آنها شده است. این درحالی است که از قبل حضور افغانها در ایران و گلایههای مدام مقامات سیاسی کشور در طول سالیان گذشته به مقامات عالی سازمان ملل همیشه وجود داشته و کمکهای بسیاری نیز از سوی این سازمان برای رویارویی صحیح ایران با این مشکلات وجود داشته و نیز دارد.
با اذن به این موارد، وقتی میدانیم هیچ کار و برنامه و قانونی در باب توجه و رسیدگی و همچنین ساماندهی افغانها وجود ندارد، به راستی چه باید کرد؟ وقتی سالهای سال از مشکلات موجود گفته میشود و هیچ عکسالعمل و حتی حرکتی در مقامات مسوول اتفاق نمیافتد تا توجهی نسبی و حتی کم به این بحران داشته باشند، طبیعی است که اعتراض یکی از مسوولان و نمایندگان محترم مردم نیز باید شنیده شود و حتی به آن باید احترام بگذاریم چراکه کلامی تا این حد از تاسف، نشان از نبود برنامه و سیستم و طرح و اقدام در خصوص اتباع سایر کشورها در ایران است. البته پیش از آنکه این مقام مسوول به موارد تخلف و فساد و حتی گسترش بافت حاشیهای در کنار و حاشیه شهرها اشاره کند، به جرات میتوان گفت دستکم 20 سال عقب ماندهایم و همه اتفاقات و معضلاتی که از جانب اتباع افغان و عدم توجه و حتی دیدن آنها در مقام مسلمانانی مهاجر از کشور همسایه و دوست اکنون بر اجتماع ایرانی عارض شده است، دقیقا دو دهه با تاخیر از سوی مقامات ذیصلاح و تاثیرگذار در این خصوص، به تازگی درک شده است. معالاسف آنکه هنوز هم در حد گفتن و انتشار اخبار هستیم و صرفا به این مسایل اشاره میشود و بازگویی هیچ کاری قرار بر آن نیست که انجام شده.
اکنون که شرایط براساس نقص بالای قانون و طرح و برنامه در مورد اتباع خارجی در ایران است یا بهتر عنوان کنیم هیچ مقام مسوولی نیز در ساختار رسیدگی به این امور آنقدر قدرت اجرایی و حتی اطلاعات مناسب و کافی به منظور آغاز طرح ساماندهی اتباع خارجی ندارد، باید متوجه و منتظر بروز فجایعی بسیار بزرگ در سطح اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور باشیم. به راستی اگر با هموطنان و شهروندان ایرانی در سایر کشورها چنین برخوردی میکردند، اکنون چه حال و شرایطی به لحاظ روحی حاکم بر ما بود؟ آیا به نظر نمیرسد زمان آن رسیده باشد که دست کم نهادهای مدنی و اجتماعی با مجوزهای لازم بتوانند مدیریت بخشی از این معضلات را در راستای ترمیم و تصحیح و به ثمر رساندن برخی امور انجام دهند؟ اینکه مقامات مسوول هیچ عمل اجتماعی یا قانونی و حتی سیاسی برای بهبود شرایط انجام نمیدهند و در عین حال نیز هیچ تیم یا کمیته تخصصی نیز در ساختارهای موجود پرورش نیافته است تا بتواند به حل معضل یا بحران اتباع خارجی ورود کند و ساماندهی امور را برعهده گیرد، به این معناست که هیچ وقت نباید منتظر یا امید به بهبود شرایط را داشته باشیم. نه اتباع خارجی، بالاخص بیش از یک میلیون نفر از آنها که غیرقانونی در ایران کار و زندگی میکنند و آواره و سرگردان در مرز هویت و امید و تجربه زندگی بهتر هستند و نه آن کسانی که در راستای دغدغههای انسانیشان خواستار رسیدگی به وضعیت اتباع دیگر کشورها در ایران هستند. همه این ضعفها به اقدام و عملکرد مسوولانی بازمیگردد که نه تاکنون اقدامی درخور انجام دادهاند و نه به درستی میدانند چه باید بکنند.
نظر شما