هر صدایی که می‌آید ناخودآگاه بدنش عکس‌العمل نشان می‌دهد؛ یک نوع واکنش عصبی شدید. بار آخر که صدای کوبیده شدن در یکی از اتاق‌های بهزیستی آمد پایش به میز خورد و پارچ و لیوان روی آن واژگون شد و شکست؛ بعد فقط می‌لرزید.

آیا هزینه‌های درمانی جزو نفقه زن است؟

سلامت نیوز: هر صدایی که می‌آید ناخودآگاه بدنش عکس‌العمل نشان می‌دهد؛ یک نوع واکنش عصبی شدید. بار آخر که صدای کوبیده شدن در یکی از اتاق‌های بهزیستی آمد پایش به میز خورد و پارچ و لیوان روی آن واژگون شد و شکست؛ بعد فقط می‌لرزید.


به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایران بانو ضمیمه روزنامه ایران، لیلا زن 35 ساله‌ای است که داستان زندگیش را این گونه روایت می‌کند: در یکی از محله‌های فقیر حاشیه تهران متولد شدم. پدرم کارگر ساده‌ای بود و در عین حال اعتیاد هم داشت اما جزو مردانی نبود که با اعتیادشان موجب آزار و اذیت خانواده‌اش شود. همیشه کار می‌کرد و باز هم همیشه پول نداشتیم. 5 بچه قد و نیم قد به اضافه دو پسرعمو که پدرشان در تصادفی کشته شده بود در یک خانه زندگی می‌کردیم. سیر کردن شکم این همه آدم کار راحتی نبود. مادرم از جوانی به خاطر تحمل سختی‌های فراوان بیمار شده و گوشه خانه افتاده بود. هنوز صدای سرفه‌هایش بعضی اوقات در گوشم می‌پیچد و ناخودآگاه رنج‌هایش مثل فیلم سینمایی از جلوی چشم‌هایم رژه می‌رود و برای مدتی بدبختی خودم را فراموش می‌کنم.

سال‌های تلخ کودکی گذشت، مدرسه را نیمه کاره رها کردم و به امور خانه مشغول شدم. پدرم کم کم از کارافتاده می‌شد و توانایی ادامه کار سخت نداشت. در نتیجه دو پسرعمویم که با ما زندگی می‌کردند به همراه تنها برادرم نان آور خانه شده بودند. همه بزرگ شده بودیم و یک خانه با دو اتاق جوابگوی ما نبود. در نتیجه هر خواستگاری که برای خواهرها می‌آمد مکث نمی‌کردند و پاسخ مثبت می‌دادند. هر چه خواستگار وضع مالی بهتری داشت سریع‌تر پاسخ «بله» می‌‌شنید.
نوبت به من رسیده بود. دو سه خواستگار داشتم اما دلم نمی‌خواست بدبختی را در خانه دیگری تحمل کنم و خانه پدری را با همه مشقاتش ترجیح می‌دادم، زیر بار نمی‌رفتم تا اینکه پسرعمویم یکی از دوستانش را راضی کرد به خواستگاریم بیاید؛ سامان سواد چندانی نداشت او هم محلی‌مان بود که نمی‌دانم از چه طریقی به پول و پله‌ای رسیده بود.


یک سال برای ازدواج نکردن با سامان مقاومت کردم و زیر بار ازدواج نرفتم. مثل یک کلفت امور خانه را برای چهار مرد و یک زن پیر، بیمار و سالخورده رتق و فتق می‌کردم اما پیمانه‌ام پر شده بود. می‌دانستم به محض اینکه ازدواج کنم مادرم خواهد مرد چون رسیدگی کننده‌ای نخواهد داشت. در نهایت اما تسلیم فشار برادر و پسرعموهایم شدم و با سامان ازدواج کردم. هرچند سامان مرد آفتاب مهتاب ندیده‌ای نبود و چند زن صیغه‌ای داشت اما نمی‌دانم چه حساب و کتابی بود که مرا به عقد ازدواج دائم خود درآورد، متوجه معامله او با خانواده‌ام نشده بودم. بنا بر فرهنگ حاکم بر آن سال ها و جغرافیای محلی که از در و دیوارش نکبت می‌بارید دخترها جرأت پرسیدن چنین سؤالاتی  نداشتند. همه برنامه‌ها را پسرعموها به همراه برادرم با سامان ریخته بودند و من فقط بله را گفتم. به خانه سامان که وارد شدم مثل تازه عروس‌های در فیلم‌ها و قصه‌ها نبودم. نه مادرش را دیدم و نه هیچ یک از اعضای خانواده‌اش را. من عروس آن خانه بودم اما سامان هر وقت که دلش می‌خواست همسران صیغه‌ایش را به خانه می‌آورد و یکی دو روزی با آنها وقت می‌گذراند.

من در اتاقی کز می‌کردم اما نه حسودیم می‌شد و نه ناراحت می‌شدم چرا که علاقه‌ای به سامان نداشتم. هرازگاهی صدایم می‌زد و چیزی می‌خواست. آشپزی و امور خانه هم برعهده من بود. سامان رفتار خشن و بدی نداشت ولی طرز تفکرش راجع به ازدواج با بقیه متفاوت بود؛ اصولاً عادت به خرجی دادن نداشت. هر چیزی را که لازم داشتم باید به او می‌گفتم و او هم اگر یادش می‌ماند یا صلاح می‌دانست برایم تهیه می‌کرد. گاهی پول مختصری به من می‌داد و من هم آن را خرج مادر پیرم می‌کردم وقتی فهمید همان مختصر را هم قطع کرد.

یکی دو سالی به همین منوال گذشت و من باردار شدم. دست خودم نبود که بپذیرم وگرنه هیچ وقت راضی به آوردن بچه‌ای پاک و معصوم به این دنیای پر از رنج نبودم. از بخت بد یا خوب فرزندم پسر بود. به دنیا که آمد احساسی را در من زنده کرد که هیچ‌گاه نداشتم. ناخودآگاه ذوق و شوقی در من ایجاد شده بود و تمام توجهم را به پسرم معطوف کرده بودم. در حال و هوای همین روزهای خوش بودم که مادرم به دلیل  رسیدگی نشدن ، مرد. برایش ناراحت نبودم چرا که از رنجی چند ساله راحت شد. در بین روزهایی که می‌گذشت خودم را فراموش کرده بودم. غافل از اینکه میهمان نا‌خوانده‌ای آرام آرام در جسمم ریشه ‌می‌دواند و بزودی مشکلات فراوانی را برایم به وجود می‌آورد. روز به روز ضعیف‌تر و رنجور‌تر می‌شدم. گاهی تعادلم را از دست می‌دادم و نمی‌توانستم روی پاهایم بند شوم. اشیا از دستم می‌افتادند، حتی بعضی وقت‌ها می‌ترسیدم کودک خردسالم را در آغوش بگیرم چرا که احساس می‌کردم هر آن از دستم خواهد افتاد. راه رفتن برایم مشکل شده بود. اما چگونه این مسائل را با سامان درمیان می‌گذاشتم؟ یک بار به او گفتم برای اینکه به دکتر مراجعه کنم پول لازم دارم. اما او از دادن پول سر باز زد. احساس می‌کردم بیماری به سراغم آمده، چشمانم تار می‌دید و گاهی از اوقات همه چیز را دو تا می‌دیدم؛ زندگی برای سخت شده بود اما اگر سامان متوجه می‌شد و بیماریم را تحمل نمی‌کرد و رهایم می‌کرد، آنگاه تکلیف فرزندم چه بود؟ چه باید می‌کردم؟ روی تمام علائمم سرپوش می‌گذاشتم.

عاقبت طاقت نیاوردم و به درمانگاه خیریه‌ محلمان مراجعه کردم. دکتر جوان آنجا توصیه اکید کرد که برای انجام معاینات و آزمایش های تخصصی به بیمارستان بروم. من هم موضوع را با سامان مطرح کردم. اما او معتقد بود دکترها این حرف ها را برای پول می‌زنند و نباید توجه کنم. یک روز صدایم زد؛ ناگهان نتوانستم راه بروم، ماهیچه‌هایم قفل شده بود و پاهایم مثل یک تکه سنگ، سنگین و بی‌حس شده بودند. یکی از همسران صیغه‌ای سامان کنارش بود و تا وضع مرا دید خواست با اورژانس تماس بگیرد اما سامان مانع شد و خودش مرا به بیمارستان رساند، چندین آزمایش  برایم نوشتند معایناتی انجام دادند. بیماریم را «ام اس» تشخیص دادند. دنیا روی سرم آوار شد. دکتر معتقد بود که باید هر چه سریعتر درمان را شروع کنیم تا علائم تحت کنترل دربیایند. سامان اما خیلی روشن به من فهماند اگر هزینه درمان زیاد باشد پرداخت نخواهد کرد و مسئول بیماری‌هایی که از خانه پدرم آورده‌ام نیست.

من اما 7 یا 8 سال بود که از خانه پدری بیرون آمده بودم پس ساکت شدم و به سختی روزها را می‌گذراندم. همچنان علائمم بیشتر و بیشتر می‌شد و بیماری پیشرفت می‌کرد. تقریباً کنترل ادرارم را از دست داده بودم. سامان با پسرعمویم تماس گرفت که هزینه درمان این بیماری را نمی‌پردازد و زنی را که جایش را خیس می‌کند، نمی‌خواهد. احساس تحقیر همه وجودم را فرا گرفته بود.کسی را نداشتم که به دادم برسد؛ پسرعموها ازدواج کرده و هر کدام گرفتار زندگی خودشان بودند. برادرم بشدت به دام اعتیاد افتاده بود و کاری از دستش برنمی‌آمد. پدر هم سالها بود که بیمار و رنجور کنج خانه افتاده بود، هیچ پناهی نداشتم. به فرزندم نگاه می‌کردم و از روی او خجالت می‌کشیدم. یک روز پسرعمویم با سامان درگیر شد که باید مخارج درمان مرا تأمین کند. اما او معتقد بود که آنها زن بیماری را به او انداخته‌اند! از یک سو فرزندم و از سوی دیگر سلامتیم که روز به روز تحلیل می‌رفت، پیش چشمم قرار داشت. به هر ارگانی که فکرش را بکنید مراجعه کردم، از بیمه خدمات درمانی استفاده می‌کنم اما هزینه داروها بالاست و من هم مدام از شوهرخواهر و پسرعمویم درخواست پول می‌کنم. تنها کسانی که دلشان برای من می‌سوخت همین‌ها بودند اما نمی‌توانستند مسئولیت درمان مرا به عهده بگیرند چون توان مالیش را نداشتند. درمان یا به عبارت بهتر کنترل این بیماری نسبتاً گران است و اگر کسی به فریادم نرسد نمی‌دانم چه سرنوشتی در انتظارم خواهد بود.


 هزینه درمان چیست
انسان در طول حیاتش در معرض انواع و اقسام بیماری‌ها قرار دارد. بعضی بیماری‌ها سریع بهبود پیدا می‌کند اما برخی دیگر نیاز به درمان‌های طولانی مدت و بعضاً نیازمند صرف هزینه‌های سنگین برای درمان است. اما اگر زنی پس از ازدواج با بیماری مواجه شود قانون چگونه از او حمایت خواهد کرد؟
شاید برای برخی از ما صحبت از پرداخت هزینه درمان و حمایت از زن یا شوهر در هنگام بیماری امری بدیهی باشد که نیازمند بحث نیست؛ نکته قابل توجه اینجاست که اگر بنای زندگی و ازدواج دو فرد صحیح پایه‌گذاری شود و هر کدام از زن یا شوهر به وظیفه اخلاقی، انسانی و سپس قانونی خود واقف باشد مشکلی پیش نخواهد آمد. اما افراد زیادی هستند که به محض درگیری با بیماری رها می‌شوند و از هیچ‌گونه حمایت مالی و عاطفی برخوردار نیستند. در اینجا قانون وارد عمل می‌شود از فرد حمایت می‌کند.


 هزینه درمان از اجزای نفقه است
واضح است که طبق قوانین و همچنین فقه و شرع هزینه زندگی زن برعهده شوهر است و هزینه درمان هم بخشی از هزینه زندگی است. طبق قوانین ایران و به تصریح ماده 1106 قانون مدنی «نفقه زن در عقد دائم برعهده شوهر است» و البته هزینه‌های درمانی جزو نفقه حساب می‌شود. لازم به تذکراست که نفقه در ازدواج موقت حق زن نیست و نمی‌تواند نسبت به آن ادعایی داشته باشد مگر آنکه شرط ضمن عقد باشد یا عقد بر پایه آن بنا شده باشد.
قانونگذار در ماده 1107 نفقه را تعریف می‌کند: «نفقه عبارت است از همه نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن از قبیل مسکن، البسه، غذا، اثاث منزل و هزینه‌های درمانی و بهداشتی و خادم در صورت عادت یا احتیاج، بواسطه نقصان یا مرض.»


 دایره مسئولیت
در این ماده صراحتاً هزینه درمان زن بر عهده شوهر است اما دایره این مسئولیت تا کجاست؟
تا پیش از آبان ماه سال 1381 و اصلاح برخی از مواد قانون مدنی در ماده 1107 اشاره‌ای به هزینه درمان زن در نفقه نشده بود اما از این تاریخ به بعد هزینه درمان نیز جزو نفقه زن قرار گرفت و قانونگذار صراحتاً به آن اشاره کرده است. هر چند برخی فقها اصلاً هزینه درمان را جزو نفقه نمی‌دانند و برخی دیگر تأمین هزینه‌های درمان بیماری‌های صعب العلاج را جزو مسئولیت‌های مرد نمی‌داند اما گروهی دیگر هزینه‌های درمان زن را تا آنجا که مرد به حرج نیفتد را جزو وظایف مرد می‌دانند.


 ضمانت اجرا
اگر بپذیریم که هزینه درمان هم مطابق صراحت ماده 1107 از اجزای نفقه است در صورتی که شوهر از پرداخت آن استنکاف کند، از دو طریق قابل پیگیری خواهد بود.


ضمانت اجرای حقوقی: قانونگذار در ماده 1111 قانون مدنی به ضمانت اجرای حقوقی  پرداخت نشدن نفقه زن اشاره کرده است: «زن می‌تواند درصورت خودداری شوهر از پرداخت نفقه، به محکمه رجوع کند دراین صورت محکمه میزان نفقه را معین و شوهر را به پرداخت آن محکوم خواهد کرد» و طبق ماده 1129 همان قانون: « درصورت استنکاف شوهر از پرداخت نفقه ونبود امکان اجرای حکم محکمه و الزام او به پرداخت نفقه، زن می‌تواند برای طلاق به حاکم رجوع کند و حاکم نیز شوهر را مجبور به طلاق می‌کند.»


ضمانت اجرای کیفری: ماده 53 قانون حمایت از خانواده جدید مصوب سال 1391 مجلس شورای اسلامی نیز بیان می‌دارد: «هر فرد که با داشتن استطاعت مالی، نفقه همسر را در صورت تمکین او نپردازد یا از تأدیه نفقه سایر اشخاص واجب النفقه امتناع کند به حبس تعزیری درجه شش محکوم می‌شود.»
طبق ماده 19 قانون مجازات اسلامی مصوب 1392، حبس تعزیری درجه 6 شامل حبس بیش از 6 ماه تا 2 سال است. پس مجازات قانونی این جرم حداقل 6 ماه و حداکثر 2 سال است و مستند به بند 9 از ماده 58 قانون حمایت از خانواده جدید ماده 642 قانون مجازات اسلامی مصوب 3/2/1375  که مجازات یک تا 5 ماه را پیش‌بینی کرده بود نسخ شده است.


هر چند متن قوانین تا حدی حمایت‌کننده است و قابلیت حمایت از زنان بالاخص زنان آسیب پذیر از نظر اجتماعی که هیچ حمایت کننده‌ای بجز همسر خود ندارند ، دارا است اما رویه معمول برای دریافت نفقه آن هم برای هزینه‌های درمانی و اثبات استطاعت مالی مرد که برعهده زن است با عدالت قضایی برای زنان تا حدودی فاصله دارد.


 تأمین اجتماعی و حق سلامت
هرچند بحث هزینه‌های درمان زن به عنوان زوجه در چارچوب نظام قانونی خانواده و تکلیف مرد به انفاق قابل بررسی است اما باید توجه داشت که امروزه بخشی از زنان به هر دلیل در قالب روابط خانوادگی وارد نشده و این قوانین برای آنها موضوعیتی پیدا نمی‌کند ضمن اینکه ضمانت اجرایی کیفری برای مردی که به هرحال و واقعاً تمکن مالی ندارد چاره‌ای برای زنی بیمار و درمانده محسوب نمی‌شود. از این‌رو باید با توجه به الزامات قانون اساسی در موضوع تأمین اجتماعی و بهداشت و درمان بخصوص با نگاه خاص حمایتی قانون اساسی به زنان و مادران از سویی و تعهدات حقوق بشری حاکمیت از سوی دیگر، تأمین و تضمین حق بهره‌مندی از سلامت و نظام درمانی مؤثر را به عنوان تکلیفی برعهده دولت و حقی برای همگان بویژه اقشار آسیب پذیر دانست که عمل بدان قطعاً راه حلی فراگیر و مؤثرتر برای مواجهه با چنین پدیده‌هایی است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha