این روزها هرکس با وجود نداشتن حرفه، سرمایه، تخصص، تحصیلات و... به‌دنبال کسب درآمد باشد؛ به دست‌فروشی روی می‌آورد. از سوی دیگر به دلایل مختلف از جمله فرار از مالیات، اجناس نامرغوب، ورود کالای قاچاق، سدمعبر و... تلاش می‌شود جلوی دست‌فروشی گرفته شود. همین اتفاق دو شغل را ایجاد می‌کند؛ شغل اول که همان دست‌فروشی است و شغل دوم ماموران سدمعبری که تلاش می‌کنند تا جلوی دست‌فروشی را بگیرند. دو شغل که به هم وابسته هستند و اگر یکی از آنها نباشد قاعدتاً دیگری هم وجود نخواهد داشت.

شغل نبود دست‌فروش شدم!

سلامت نیوز: این روزها هرکس با وجود نداشتن حرفه، سرمایه، تخصص، تحصیلات و... به‌دنبال کسب درآمد باشد؛ به دست‌فروشی روی می‌آورد. از سوی دیگر به دلایل مختلف از جمله فرار از مالیات، اجناس نامرغوب، ورود کالای قاچاق، سدمعبر و... تلاش می‌شود جلوی دست‌فروشی گرفته شود. همین اتفاق دو شغل را ایجاد می‌کند؛ شغل اول که همان دست‌فروشی است و شغل دوم ماموران سدمعبری که تلاش می‌کنند تا جلوی دست‌فروشی را بگیرند. دو شغل که به هم وابسته هستند و اگر یکی از آنها نباشد قاعدتاً دیگری هم وجود نخواهد داشت.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه صبح نو در ادامه می نویسد: به همین بهانه با یکی از ماموران شهرداری صحبت کردیم که سال‌ها در شهرداری و در بخش سدمعبر کار می‌کرده. از نوع کار و نحوه کسب درآمدش سؤال کردیم و بعد از آن سراغ دست‌فروشانی رفتیم که سال‌هاست کنار خیابان مشغول به کارند. در آخر نیز با یکی از ماموران سد معبر که از نظر بنیه جسمی درشت‌اندام بود و یکی از مهم‌ترین دلایل استخدامش در این بخش به‌دلیل همین هیکلش است، نیز گفت‌و‌گویی انجام دادیم که می‌توانید در ادامه بخوانید.

شغلی برای جلوگیری از سدمعبر
می‌گوید اسمش سامان است و 42 سال سن دارد. از سال 73 در شهرداری استخدام شده و وقتی می‌خواهیم از کارش برایمان بگوید از همان سال‌هایی می‌گوید که تازه کارش را شروع کرده بود و شهرداری هنوز آن‌قدر بزرگ نبود که این روزها شاهد آن هستیم: «از سال 73 که من وارد شهرداری شدم هر ناحیه از تهران فقط 2-3 مأمور سدمعبر داشت و 2-3 نایب که با موتور می‌چرخیدند تا ببینند جایی ساخت‌و‌ساز نمی‌کند.» آقا سامان روند کاری خودش را که از دفترداری به گشت‌زنی در مناطق رسید می‌گوید: «من از قدیم در کار سدمعبر بودم؛ اما کارم در ابتدا دفترداری بود. همان سال‌ها یک شرکتی به نام امین حافظ به وجود آمد که نیروی انسانی برای سدمعبر به مناطق معرفی می‌کرد. امین حافظ 2هزار پرسنل داشت و ما از آنها تست می‌گرفتیم و از بین آنها کسانی را که نیاز داشتیم انتخاب می‌کردیم. اما الان شرکتی به نام شهربان حریم‌بان در خیابان میرداماد کل 22 منطقه را در اختیار گرفته و نیروهایی را که نیاز دارد، گزینش می‌کند.»

دست‌فروشی با ماشین ماکسیما
سامان زمانی برای ما از نحوه کارش می‌گوید: «دست‌فروشان را امروز جمع کنیم فردایش دوباره می‌آیند. چون به هر حال راه معیشت آنها از این طریق است.» او از دست‌فروشانی یاد می‌کند که نه تنها وضع مالی‌شان بد نیست بلکه خیلی بهتر از بسیاری از آدم‌های دور و برمان هستند: «البته یکسری سودجو در میان آنها هم وجود دارد. مثلاً من خودم یک نفر را می‌شناختم که ماشینش ماکسیما بود؛ اما می‌آمد دست‌فروشی می‌کرد. یک نفر دیگر را می‌شناختم که 5 طبقه خانه داشت. من کسانی را که می‌شناختم و می‌دانستم نیازمندند با آنها کاری نداشتم. مثلاً یک مادر و دختر بودند که برای دست‌فروشی به مترو می‌آمدند من به بچه‌هایمان هم گفته بودم به آنها کاری نداشته باشند. من کسی را می‌شناختم که به جز چرخ لبو؛ مغازه طلافروشی هم داشت. یکی دو چرخ هم نداشت 20 تا چرخ داشت!»

شغل نبود دست‌فروش شدم!
برای آنکه بتوانیم با برخی از دست‌فروشان صحبت کنیم به میدان صادقیه رفتیم. محمد 11 سال می‌شود که در همین حوالی لباس می‌فروشد و تا دوم دبیرستان درس خوانده. خیلی تلاش کرد تا بتواند کار دیگری انجام بدهد اما چون 34 سال از سنش می‌گذرد دیگر فرصت آنکه بتواند حرفه‌ای را یاد بگیرد پیدا نکرد: «قبل از آنکه وارد کار دست‌فروشی شوم خیلی از کارها را امتحان کردم. حتی تا حدودی برق کاری هم بلدم اما کار نبود. برای همین مجبور شدم وارد این کار شوم. کاری که خودمم هم دوست ندارم. دردسر این کار خیلی زیاد است. از طرف دیگر تا دلتان بخواهد آدم را ترور شخصیت می‌کنند. از پارسال هم خیلی ماموران گیر می‌دهند که بساط را جمع کنیم. تا جایی که بتوانیم سعی می‌کنیم درگیر نشویم. من حاضر نیستم یک لحظه اینجا بمانم. من حتی یک بار کار نجاری را شروع کردم؛ اما وقتی رفتم دیدم مشکلات این کار هم خیلی زیاد است. انگشت قطع می‌شود، مشکل تنفسی پیدا می‌کنی و... بعد هم که یاد گرفتی تا بخواهی استاد کار شوی باز هم زمان زیادی می‌برد و نیاز به سرمایه هم دارد. سن من دیگر برای این کار خیلی زیاد است.» از درآمدش که می‌پرسیم می‌گوید: «ماهی می‌شود یک میلیون تومان هم در نمی‌آورم. البته یک ماه می‌شود که سه میلیون تومان درمی‌آورم؛ اما امسال اصلاً خوب نیست. آقای شهردار چند وقت پیش حرف خوبی می‌زد؛ می‌گفت بعضی از دست فروش‌ها ورشکسته هستند و برخی نیازمند و برخی سوءاستفاده‌گر؛ اما باور کنید ما که اینجا هستیم سوءاستفاده‌گر نیستیم. من فقط برای گذران زندگی این کار را می‌کنم. قبلاً خرج پدر و مادرم را می‌دادم و الان هم خرج همسرم اضافه شده. اگر به خودم بود یک ثانیه هم اینجا نمی‌ماندم.»

بدنمان را گذاشته‌ایم کنار خیابان و تکه‌تکه آن را می‌فروشیم
رجب، امسال 50 ساله شده است و می‌گوید جانباز شیمیایی 40 درصد است. از سال 59 تا امروز کارش دست‌فروشی است و عینک و شال می‌فروشد: «من از سال 59 اینجا هستم. کار دست‌فروشی کار ساده‌ای نیست. در تابستان باید زیر آفتاب سوزان باشی و در زمستان زیر سوز سرما، برف، باران، باد و... دائماً هم باید سرپا بایستیم واقعاً در این آلودگی هوا کار کردن دائم در بیرون دشواری‌اش بسیار بالاست. واقعاً می‌توانم به جرات به شما بگویم بدنمان را گذاشته‌ایم کنار خیابان و تکه تکه داریم می‌فروشیم.» او برخورد ماموران را وظیفه آنها می‌داند و می‌گوید به آنها احترام می‌گذارد:‌ «ماموران وظیفه‌شان را انجام می‌دهند. وقتی می گویند جمع کنیم من هم همان کار را می‌کنم. من از امتیاز جانباری ام هیچ استفاده‌ای نکردم که الان در این وضعیت به سر می‌برم.» با وجود آنکه سال‌هاست در این شغل کار می‌کند اما به گفته خودش تا به حال نتوانسته آن‌قدر درآمد داشته باشد که دیگر دست به این کار نزند: «کار ما یک جوری است که با کمترین سود جنس می‌فروشیم. درآمد من همیشه با خرجم یکسان است. من نهایت با این همه سال کار کردن توانستم در محمدشهر کرج یک خانه کلنگی 100 متری بخرم. پس اندازی هم نمی‌توانم داشته باشم. تورم بالا می‌رود و سطح ما همان است که بود. دو دختر دوقلوی هفت ساله‌ام دارم که برای تأمین مخارج آنها چاره‌ای جز کار کردن با این شرایط ندارم. در همان سطح هستیم.»

استخدام در سد معبر
به بازار می‌رویم تا بتوانیم با یکی از ماموران سدمعبر صحبت کنیم. پیدا کردن آنها کار سختی نیست. در محدوده بازار با جلیقه‌های قهوه‌ای و هیکل‌های درشت در حال رفت و آمدند تا مبادا کسی هوس بساط کردن به سرش بزند! محمدرضا 25 سال بیشتر سن ندارد اما دارای اندامی ورزیده است و نشان می‌دهد سال‌هاست در ورزش بدنسازی کار کرده. از نحوه آشنایی‌اش با این شغل می‌پرسیم، می‌گوید: «من یک قهوه خانه داشتم اما چون مجوز نداشت 4 سال پیش آن را پلمب کردند. یکی از دوستانم در شهرداری کار می‌کرد و به من گفت شهرداری نیروهایی را برای سدمعبر استخدام می‌کند. من هم به آنجا رفتم و دیدم شرایط آن را داشتم.»
او معتقد است کسانی که دست‌فروشی می‌کنند اکثراً آدم‌های سودجویی هستند: «بیشتر کسانی که بساط می‌کنند سودجو هستند. مغازه‌ای را که قرار است مالیات هنگفت بدهد راه نمی‌اندازد و کنار خیابان می‌آید تا هزینه کمتری بدهد. حتی من یکسری دست‌فروش می‌دیدم که به مغازه‌دار می‌گفت تو حق نداری جنسی را که ما می‌آوریم بیاوری وگرنه شیشه‌های مغازه‌ات را پایین می‌آوریم! شهرداری به فکر نیازمندان هم بوده و آنها را ساماندهی کرده. مثلاً در همین باب همایون جایی به آنها اختصاص داده تا جنس‌هایشان را بفروشند.» وی در بیان خاطره‌ای می‌گوید: «دعوا و زد و خورد هم خیلی زیاد پیش آمده. حتی یک بار دستفروشان با قمه من را هم زده‌اند؛ اما خوب دیگر عادت کرده‌ایم.»


برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha