می‌توان گفت کودکی که ساعات زیادی را در محیط کار پدر یا مادرش سپری می‌کند از نظر روانشناختی در همان محیط بزرگ می‌شود و از آدم‌های همانجا الگو می‌پذیرد. حضور در فضای خشک و رسمی لطمات زیادی به روحیه کودک می‌زند چراکه در چنین محیط‌هایی از کودک انتظار می‌رود رفتار بزرگسالان را داشته باشد؛ مثلاً شلوغ نکند، بازی نکند و در واقع مثل یک انسان بالغ رفتار کند و با این روند کودک به جای شناخت دنیای کودکی، نوجوانی و جوانی از همان ابتدا با دنیای بزرگسالی آشنا می‌شود و به اجبار آن را می‌پذیرد.

کودکی‌ام لای پرونده‌های بایگانی جا ماند

سلامت نیوز: می‌توان گفت کودکی که ساعات زیادی را در محیط کار پدر یا مادرش سپری می‌کند از نظر روانشناختی در همان محیط بزرگ می‌شود و از آدم‌های همانجا الگو می‌پذیرد. حضور در فضای خشک و رسمی لطمات زیادی به روحیه کودک می‌زند چراکه در چنین محیط‌هایی از کودک انتظار می‌رود رفتار بزرگسالان را داشته باشد؛ مثلاً شلوغ نکند، بازی نکند و در واقع مثل یک انسان بالغ رفتار کند و با این روند کودک به جای شناخت دنیای کودکی، نوجوانی و جوانی از همان ابتدا با دنیای بزرگسالی آشنا می‌شود و به اجبار آن را می‌پذیرد.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه ایران نوشت: «امیر» «وقتی چشم‌هایم را باز کردم کمد‌های فلزی اداره‌ مادرم را دیدم. من از 3 سالگی تو اداره‌ای بزرگ شدم که وقتی اسمش را می‌شنوم یاد روزهای بد دوران کودکی‌ام می‌افتم. مادرم پشت کمدهای بایگانی موکتی پهن می‌کرد و جلویم اسباب‌بازی می‌ریخت. همانجا غذا می‌خوردم و همانجا هم می‌خوابیدم تا اداره تعطیل شود.»

حالا 35 دارد و جایی کار می‌کند که هیچ ارتباطی با شغل مادرش ندارد. احساس می‌کند همه پشت سرش بدگویی می‌کنند. از وضعیت راضی نیست و تصور می‌کند به او زور می‌گویند. به کسی اعتماد ندارد. به همه‌چیز و همه کس مشکوک و بدبین است.
« 3 ساله بودم که پدر و مادرم جدا شدند. مادرم کسی را نداشت که مرا صبح تا عصر به او بسپارد. چاره‌ای نداشت جز این که با خودش به اداره ببرد. من از زمانی که چشم باز کردم فقط همکاران مادرم را  دیدم که پشت این و آن حرف می‌زنند. بافتنی را هم از آنها یاد گرفته‌ام. مدرسه هم که می‌رفتم، نمی‌توانستم با دوستانم بازی کنم. دوست ندارم از آن 12 – 10 سالی که چاره‌ای جز ماندن در اداره مادرم نداشتم حرفی بزنم.»


سرگردانی بین خانه و اداره
کم نیستند بچه‌هایی که بین خانه و مدرسه و اداره پدر و مادر سرگردانند. به قول مادربزرگ، بچه‌های شیرخواره و زبان باز نکرده چه گناهی دارند که باید ساعت 7 – 6 صبح از خواب بیدارشان کنند و ببرند مهدکودک یا اداره مامان! آنهایی که در اداره و شرکت و سازمان و نهادی کار می‌کنند حتماً چنین صحنه‌هایی را هر روز می‌بینند که پدر یا مادر مجبورند بچه‌شان را همراه خود سرکار بیاورند یا اینکه ساعت 12 بروند جلوی مهدکودک و مدرسه و او را به اداره برگردانند.
اما فقط مشکل اینجا نیست؛ بچه‌ها در طول این رفت و آمد به محل کار پدر و مادرشان رفتار بزرگ‌ها را به‌عنوان الگویی بی‌نقص می‌آموزند و همانند آنها رفتار می‌کنند، یعنی گاهی در سن 7 سالگی مثل یک مرد یا زن 40 – 30 ساله اظهار نظر می‌کنند.


دکتر شیرین زینالی، روانشناس کودک در این باره عنوان می‌کند: «کودکانی که معمولاً 5 تا 6 ساعت از زمان زندگی‌شان را در محیط آموزشی می‌گذرانند و با دنیای تقریباً رسمی و آموزشی روبه‌رو هستند و در کنارش دنیای پرجنب و جوش کودکی را تجربه می‌کنند شرایط عادی‌تری نسبت به کسانی دارند که اوقات خود را در محیطی اداری و محل کار والدین‌شان می‌گذرانند. کودکانی که بنابر شرایط زندگی مجبورند ساعاتی را در محل کار والدین باشند به نسبت سایر کودکان همسال با سلسله موقعیت‌ و شرایط استثنایی جدیدی روبه‌رو می‌شوند که فواید و مضرات بسیاری دارد.


می‌توان گفت کودکی که ساعات زیادی را در محیط کار پدر یا مادرش سپری می‌کند از نظر روانشناختی در همان محیط بزرگ می‌شود و از آدم‌های همانجا الگو می‌پذیرد. حضور در فضای خشک و رسمی لطمات زیادی به روحیه کودک می‌زند چراکه در چنین محیط‌هایی از کودک انتظار می‌رود رفتار بزرگسالان را داشته باشد؛ مثلاً شلوغ نکند، بازی نکند و در واقع مثل یک انسان بالغ رفتار کند و با این روند کودک به جای شناخت دنیای کودکی، نوجوانی و جوانی از همان ابتدا با دنیای بزرگسالی آشنا می‌شود و به اجبار آن را می‌پذیرد. به‌طور مثال وقتی کودک چندین ساعت را در محل کار مادرش می‌گذراند با مشکلات واقعی که والدینش با آنها دست و پنجه نرم می‌کنند آشنا می‌شود و گاهی احساس گناه می‌کند که در بروز چنین مشکلاتی مقصر است.»


البته برخی از کارشناسان هم عنوان می‌کنند کودکی که چند ساعتی را در مهدکودک یا محل کار والدین خود می‌گذراند نسبت به کودکان دیگر  اجتماعی‌تر است و در آینده می‌تواند نقش اجتماعی‌اش را سریع‌تر بپذیرد.


دکتر زینالی در این باره می‌گوید: «البته گذشته از مضرات حضور کودکان در محیط‌های رسمی باید گفت آنها آداب اجتماعی را فرا می‌گیرند و می‌توانند در آینده از پس نقش‌ و مسئولیت‌هایی که به آنها داده می‌شود براحتی برآیند ولی به شرطی که ساعات حضورشان آنقدر زیاد نباشد و منجر به بی‌تفاوتی نشود.
البته باید به نکته دیگری در این زمینه اشاره کنم. فضای کاری والدین می‌تواند در روحیه و رفتارهای کودک تأثیرگذار باشد به‌طور مثال کودکی که مادرش در محیطی پر از استرس و تنش، کار می‌کند با کودکی که مادرش در فضای بی‌دغدغه فعالیت می‌کند بسیار تفاوت دارد. کودکی که در محیط پراسترس ساعاتی را با مادرش می‌گذراند لطمات زیادی به روحیه‌اش وارد می‌شود و در آینده به فردی عصبی تبدیل می‌شود. از طرفی کودکی که ساعاتی را در فضای بی‌‌‌‌‌‌دغدغه و بی‌استرس محل کار مادرش گذرانده در آینده فردی مسئولیت‌پذیر خواهد شد.»


آینده‌ای مبهم با صنعتی شدن
به گزارش بانک جهانی در سال 2015 نرخ رشد جمعیت ایران 1.2 درصد بوده و اگر این نرخ را با کشورهای همسایه مقایسه کنیم، مشاهده خواهیم کرد که تنها کشوری که نرخ رشد کمتری نسبت به ما دارد، ارمنستان است. عراق با نرخ رشد 3.2 درصد از بالاترین میزان رشد جمعیت برخوردار است.
عقبگردی کنیم به آمار جمعیتی کشورمان در طول سال‌های گذشته. نرخ جمعیت کشورمان  در سال 55 چیزی حدود ۶.۸ بوده و این رقم در سال 65 به ۶.۳ ودر سال 75 به ۲.۵۲ و به ۱.۸ در سال 85 و اکنون هم به ۱.۲ در سال 95 رسیده‌است.


نکته‌ای که جای تأمل دارد این است که هر چقدر جلوتر می‌رویم به دلیل مشکلات اقتصادی و سایر دلایل، جمعیت کمتر و کمتر می‌شود. آیا این موضوع ارتباطی ندارد با مدرن شدن زندگی، نیاز به کار زنان، کوچک شدن خانواده‌ها و پایین آمدن سطح ارتباطات فامیلی و...؟
دکتر جواد محمدیان، جامعه‌شناس در این باره می‌گوید: «در طول سال‌های گذشته مشکلات اقتصادی و در کنار آن صنعتی شدن جامعه باعث پایین آمدن زاد و ولد شد به‌طوری که در طول 40 سال گذشته برای نخستین بار رشد جمعیت کشور به ۱.۲ رسیده و بنابر نتایج برخی تحقیقات تا 20 سال آینده این نرخ رشد منفی خواهد شد.
باید اشاره کنم زنان و مردان شاغل به دلیل برخی عوامل همچون ناتوانی درنگهداری فرزند گاهی فرزندآوری را به تأخیر می‌اندازند.
آنهایی هم که شرایط بهتری دارند به یک یا نهایت 2 بچه اکتفا می‌کنند. اگر پیرامون خود را ببینید کاملاً روشن است که بیشتر خانواده‌ها تک فرزند هستند. همین موضوع در نخستین گام منجر به کاهش نرخ رشد جمعیت می‌شود.


اما گذشته از کند شدن نرخ رشد باید به موضوع مهم تری پرداخت. والدین شاغل یا دیر بچه‌دار می‌شوند یا مجبورند بچه‌هایشان را به محل کار خود بیاورند که این نیز در آینده مشکلاتی را متوجه جامعه خواهد کرد. معمولاً به ‌خاطر رفتارهایی که با این کودکان در محیط کار می‌شود و آموزش‌های درست و غلطی که فرا می‌گیرند و از سویی به ‌دلیل اینکه این دسته از کودکان ساعات زیادی را همراه والدین خود در فضای کار می‌گذرانند در آینده در شغلی که کسب خواهند کرد رفتار و شیوه «مقابله‌ای» در پیش خواهند گرفت. مثلاً کودکی که سال‌ها عمر خود را در محیط کاری پدرش گذرانده و احتمالاً با توجیهات، درگیری‌های لفظی و... زیادی روبه‌رو بوده‌ وقتی وارد بازار کار شود، به شیوه‌هایی که در دوران کودکی آنها را فراگرفته‌ یا به شکلی انتقامجویانه عمل خواهد کرد.


با وجود این اگر شاهد چنین مشکلاتی باشیم در آینده نه چندان دور شاهد 2 نسل جوان خواهیم بود؛ نسلی که در فضای کاری والدین‌شان آموزه‌های بی‌عیبی را فراگرفته‌اند و می‌توانند در آینده در پیشرفت جامعه خود مثمر ثمر باشند و نسلی که شرایط نامطلوبی را تجربه کرده‌اند  احتمالاً تعدادشان نیز بیشتر است. آنها به نیروی کار فرصت‌طلبی تبدیل می‌شوند که نه تنها در رشد و پیشبرد اهداف جامعه کمک نمی‌کنند بلکه مانع رشد آنها نیز خواهند بود.»


به کودکی فکر می‌کنم که همکاران پدرش در آسانسور برای یکدیگر سر تکان می‌دهند و برای نادانی همکارشان افسوس می‌خورند و آه می‌کشند. به کودکی فکر می‌کنم که همکار پدرش به او چشم غره می‌رود و زیر لب فحش می‌دهد... این کودکان در آینده چگونه کارمند یا چگونه پزشکی خواهند شد؟

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha