در «ناهوگان» انگار بذر ناامیدی پاشیده‌اند. مردمانی که امروزشان با دیروز و فردایشان با امروز تفاوتی ندارد؛ کار همه روزه شان نشستن در آفتابی است که در این فصل رمقی برایش نمانده است.

مرگ تدریجی یک روستا/ تاول‌های جدید بر تن زخمی جنوب کرمان

سلامت نیوز:در «ناهوگان» انگار بذر ناامیدی پاشیده‌اند. مردمانی که امروزشان با دیروز و فردایشان با امروز تفاوتی ندارد؛ کار همه روزه شان نشستن در آفتابی است که در این فصل رمقی برایش نمانده است.

به گزارش سلامت نیوزبه نقل از مهر،  جاده ای از قلعه گنج به مارز می رسد و ۳۰ کیلومتر آخر آن از میان سنگلاخ و مسیرهای ناهموار می گذرد، تا ما را به روستایی در بن بست برساند. آن سوتر از ناهوگان چیزی نیست و این روستای محصور در کوه‌های نه چندان مرتفع، پایان راه است.

ناهوگان یکی از ۲۳ روستای دهستان مارز است که ۲۵ خانوار را در خود جای داده است. شغل بیشتر این مردم تا پیش از خشکسالی‌های پی در پی، دامداری و پرورش مرکبات بود اما آسمان که نامهربان شد، باغ‌های پرتقال هم خشکید. مرکباتی که تا چند سال پیش حتی به صادرات کشورهای خلیج فارس هم می رسید، حالا به خاطره ای دور در اذهان ساکنان ناهوگان تبدیل شده است.

وضعیت نخلستانها بهتر از باغ‌های مرکبات نیست. آنچه از نخلستان‌های ناهوگان مانده تعدادی نخل کهنسال است که تاب خشکسالی را آورده اند و سال به سال در خرماپزان، محصولات اندکشان را با گشاده دستی به ساکنان منطقه عرضه می کنند تا بخشی از خورد و خوراک اهالی وفادار به روستا را فراهم کنند. غیر از این در ناهوگان تنها چند راس بز و میش دیده می شود و دیگر هیچ. ناهوگان زمین کشاورزی ندارد. تنها چند قطعه زمین کوچک در روستا وجود دارد که در آن سیر و گوجه کشت می شود. گوجه ها سهم ناهار و شام روستاییان می شود اما محصول اندک سیر به فروش می رسد.

موسی امیدی مدیر منابع طبیعی شهرستان قلعه گنج است. از او که در مورد نبود زمین کشاورزی در روستاهای مارز می پرسیم، می گوید: منطقه دچار خشکسالی است و اگر زمینی هم موجود باشد اهالی به فکر کار کردن روی آن نیستند. با این حال در حد توان آماده ایم زمین برای کشاورزی به روستائیان ارائه دهیم. مقداری زمین مسکونی هم برای ساخت منازل مسکونی آجری به بنیاد دادیم که سند داده است، اما زمین کشاورزی محدود است و توان روستائیان در حد کشت سیر است. چون زمینها آب ندارد باغات محدوده هم از طریق رودخانه فصلی آبیاری می شوند که خروجی آن بیشتر از همین مقدار زمین را پوشش نمی دهد.

[quote-left]کشاورزی در روستاهای مارز خشکیده است و همان تولیدات اندک به صورت خام فروشی عرضه می شود به همین دلیل سود اندکی را نصیب تولیدکننده می کند. همچنین هیچگونه مجوزی برای احداث کارخانجات بسته بندی یا تبدیل مواد اولیه کشاورزی به محصولات خوراکی داده نمی شود [/quote-left]


شرایط معیشت در ناهوگان به قدری سخت شده است که به گفته غلامرضا حسن‌خانی دستیار ویژه کمیته امداد امام خمینی (ره) در جنوب کرمان، «یک تکه نان» برای روستائیان حکم لذیذترین خوراک را دارد. حسن‌خانی می افزاید: کشاورزی در روستاهای مارز خشکیده است و همان تولیدات اندک به صورت خام فروشی عرضه می شود به همین دلیل سود اندکی را نصیب تولیدکننده می کند. وی در پاسخ به این سوال که چرا محصولات کشاورزی بدون ارزش افزوده به فروش می رسند، ادامه می دهد: متاسفانه هیچگونه مجوزی برای احداث کارخانجات بسته بندی یا تبدیل مواد اولیه کشاورزی به محصولات خوراکی داده نمی شود. تلاشهای بسیاری شده تا از وزارت بهداشت مجوزهای مورد نیاز را بگیریم اما موافقت نشده است.

با وجود نبود آب و خشکسالی، هنوز هم بیشتر طرح های خوداشتغالی کمیته امداد در شهرهای جنوب کرمان بر توسعه کشاورزی استوار است؛ چیزی که به نظر می رسد نیاز به تغییر در تصمیمات را ضروری می کند.

چهره روستا سال به سال عوض می شود. کپرها قدیمی تر شده اند و ساکنان آن هم. جوان‌ترها مهاجرت به بندرعباس یا جزایر خلیج فارس را به سکونت در «هیچ» ترجیح داده اند و حالا کارگری مزارع و باغات و رستورانهای بندرعباس را می کنند. دخترها اما از همین امکان هم محرومند.

دخترها بیشتر درس خوانده اند. دوره ابتدایی را در روستای خودشان می گذرانند؛ زیر نظر سرباز معلمی که خودش از شهرستانهای اطراف به ویژه قلعه گنج می‌آید. سربازمعلم‌ها صبح شنبه می‌آیند و چهارشنبه بعدازظهر به شهر خود بر می گردند. دوری مسافت از ناهوگان تا شهر و ناهمواری مسیر سبب شده است که معلم‌ها ترجیح دهند هفته ای یکبار سختی مسیر را به خودشان هموار کنند.

شنبه به شنبه پرایدی کهنه متعلق به یکی از سربازمعلمان روستاهای اطراف، دیگر معلمان را جمع می کند و آخر هفته همین مسیر را بر می گردد زیرا آموزش و پرورش سرویسی را برای رفت و آمد آنان در نظر نگرفته است. در راه برگشت به خانه، سربازمعلم‌ها خندان از کنار ما می گذرند و دستی تکان می دهند اما راهنمای محلی می گوید اینها تمام حقوق سربازمعلمی خود را باید خرج تعویض جلوبندی و کمکهای اتومبیلشان کنند.

 

مدرسه شهید نامجوی ناهوگان تنها سازه آجر و فولادی روستا است که دختر و پسر در آن درس می خوانند. اگرچه مدرسه سقفی دارد و دیواری اما فاقد امکانات سرمایشی و گرمایشی است و حالا دانش آموزان در سرمای پایان پاییز و آغاز زمستان بدون لباس گرم روی نیمکتهای فلزی می لرزند و می نویسند. دخترها دوره ابتدایی را که تمام می کنند باید برای ادامه تحصیل به قلعه گنج بروند. رفتنی که آسان نیست و شامل تردد روزانه ۲۰۰ کیلومتر مسیر یا اقامت در مدرسه شبانه روزی است که خود هزینه ماهانه حدود ۳۰۰ هزار تومان را در بر می گیرد؛ چیزی که پرداختش برای بیشتر ساکنان ناهوگان غیر ممکن است. تعدادی از دخترها هم که با این شرایط ساخته اند و ادامه تحصیل داده اند پشت سد کنکور متوقف مانده اند. عبور از این سد اگرچه برای برخی ممکن شده اما نتوانسته اند در دانشگاه تحصیل کنند. اعظم یکی از این دختران است که پس از سالها تحمل درد و رنج ادامه تحصیل در مدرسه کپری ناهوگان و مدارس قلعه گنج، حالا در کنکور سراسری هم پذیرفته شده اما به دلیل فقر مالی خانواده نتوانسته به دانشگاه برود. او که در یکی از رشته های فنی در دانشگاه جیرفت پذیرفته شده، می گوید: خانواده من هیچ منبع درآمدی ندارند از سویی ادامه تحصیل در شهری که حدود ۲۵۰ کیلومتر با روستای ما فاصله دارد هزینه های خاص خودش را دارد. به همین دلیل عطای تحصیلات دانشگاهی را به لقایش بخشیدم.

[quote-right]مدرسه شهید نامجوی ناهوگان تنها سازه آجر و فولادی روستا است که دختر و پسر در آن درس می خوانند. اگرچه مدرسه سقفی دارد و دیواری اما فاقد امکانات سرمایشی و گرمایشی است و حالا دانش آموزان در سرمای پایان پاییز و آغاز زمستان بدون لباس گرم روی نیمکتهای فلزی می لرزند و می نویسند [/quote-right]


مردم ناهوگان همانند بیشتر روستاهای مارز آب آشامیدنی بهداشتی ندارند. همه امور روزمره اهالی از آب خوردن تا شستشوی ظروف و لباس و حتی حمام ساکنان ناهوگان در رودخانه فصلی پایین دست انجام می شود و بیماری است که از سر و روی کودکان ناهوگان می ریزد. کودکانی که با پای لخت در میان روستا و تپه های اطراف، صبح را شب می کنند. زنانی که سرمای آب سبب چروکهای عمیق در پوست دست و روی آنها شده است.

صبح به صبح مردان و زنانی از روستای ناهوگان ۱۰ تا ۱۵ کیلومتر مسیر سنگلاخی را با پای لخت یا با کفش‌هایی پاره و رنگ و رو رفته می پیمایند تا برگهای گیاه «داز» را کول کنند و به روستا بیاورند. نان مردم ناهوگان در همین داز است که در تمام صحرا و بیابان‌های اطراف به صورت خودرو رشد می کند. داز را با هنری که ویژه اهالی مارز است می بافند و حصیر می سازند. حصیربافی شغل اول و آخر مردمان ناهوگان است. داز را که می آورند ۳ تا ۴ روز طول می کشد تا حصیری  ۲ متر در ۲ متر بافته شود. مرد و زن ناهوگان صبح تا غروب در آفتاب حصیر می بافند و حصیرهای ۴ متری را بار دیگر کول می کشند تا جایی که هر یک از آنها چهار هزار تومان به فروش می رسد. در حصیربافی علاوه بر بزرگسالان، کودکان هم مشارکت دارند.

عیسی درفشی یکی از حصربافان ناهوگان است. با داشتن چهار فرزند تنها منبع درآمدش از همین حصیربافی است. هر ماه ۱۰ عدد حصیر با کمک خانواده می بافد و درآمد او از این کار به ۵۰-۴۰ هزار تومان می رسد. خودش بیشتر به جمع آوری داز و فروش محصولات می پردازد و بافت حصیر را بیشتر همسر و فرزندانش برعهده دارند.

وصله ناجور در سرتاسر شهرستان‌های جنوب کرمان و سیستان و بلوچستان، در ناهوگان بیش از هر جای دیگری به چشم می آید. خانه های آجری در میان کپرها یادگار اجرای طرح کپرزدایی است که به اعتقاد کارشناسان و مردم محلی شکست بزرگی در دل روستاهای منطقه است. تاولهایی جدید در تن زخمی جنوب کرمان که تنها ثمره آنها برای روستاییان بازپرداخت وام ۱۲۰ هزارتومانی و قبض های برق گاه بیش از ۱۰۰ هزار تومانی است. حسن یکی از ساکنان ناهوگان است که موفق شده با قرض و قسط خانه آجر و سیمانی خود را تمام کند و حالا بخشی از زندگی خود را به آن منتقل کرده است. او می گوید: کپرها جای بهتری برای زندگی هستند. به ویژه در ماههای گرم سال سیستم کپر به شکلی است که به صورت طبیعی خنک می ماند اما برای خنک کردن خانه های سیمانی و آجری در تابستان با استفاده از کولر گازی باید قبضهای برق ۱۵۰ هزار تومانی بپردازیم که این از توان ما خارج است. حتی سازندگان این منازل پیش بینی کانال کشی برای کولر آبی انجام نداده اند و مجبوریم فقط و فقط از کولر گازی استفاده کنیم.

محمد هم با وجود داشتن خانه آجری کپرنشین است. می گوید کپر را بیشتر دوست دارم و خانه های آجری فقط یک چهاردیواری هستند که درون آنها احساس آرامش نداریم اما همسرش معتقد است که خانه های آجری امنیت بیشتری دارند. به ویژه برای کودکان که در کپر دچار عقرب زدگی می شوند، خانه های آجری جای بهتری است.

در ناهوگان خبری از بهداشت نیست. نزدیکترین خانه بهداشت در «راین قلعه» است که با روستا چندین کیلومتر فاصله دارد و اگر بچه ای را عقرب بزند سرنوشت او نامشخص است. در همین خانه بهداشت هم پزشک مستقر ۱۵ روز از ماه را حاضر است و ۱۵ روز دیگر را به مرخصی می رود. گویا مردم این منطقه تنها در نیمه اول ماه اجازه بیمار شدن دارند. خدمات ارائه شده در این مرکز بهداشت حداقلی است و نزدیکترین مرکز بهداشتی مجهز به ناهوگان در جیرفت است. جایی که زنان پا به ماه یا باید رنج قابله های محلی را به جان بخرند یا برای زایمان ۲۵۰ کیلومتر مسافت را بپیمایند و اهالی روستا خاطرات تلخ و شیرین زیادی از زایمان در طول مسیر یا مرگ مادران و نوزادان در راه دارند.

اهالی روستا از زن و مرد و کودک با پای برهنه در زمینهای خاکی راه می روند و سرویس بهداشتی وجود ندارد. با اینکه یکی دو سال پیش افرادی خیر اقدام به احداث حمام و سرویس بهداشتی برای روستائیان کردند اما نبود آب لوله کشی و خراب شدن پمپی که آب را از رودخانه به سرویسها می رساند، موجب شده تا همین سرویس‌های بهداشتی هم بی استفاده بماند و حالا اهالی که پولی برای تعمیرپمپ آب ندارند چشم به راه خیرانی دیگر هستند که تا این پمپ و موتور برق را تعمیر و مجدد راه اندازی کنند.

بسیاری از اهالی روستاهای جنوب کرمان شناسنامه ندارند. در ناهوگان هم افرادی وجود دارند که بدون شناسنامه روزگار می گذرانند و همین باعث شده از «یارانه» که مهمترین درآمد روستائیان است، محروم باشند. «کمال» یکی از این افراد است. خودش ۵۰ سال دارد اما پسرش ۶۰ ساله است!. نداشتن شناسنامه و اوراق هویتی این مساله را سبب شده است. او می گوید: پدر و مادر و خواهر و برادرانم شناسنامه دارند اما من تنها عضو خانواده هستم که شناسنامه ندارم. به دلیل نداشتن شناسنامه از همه خدمات دولتی هم محروم هستم و فرزندانم در ازدواج با مشکلات بسیاری مواجه هستند.

پسر بزرگ کمال که می خواست ازدواج کند هیچ دفترخانه ای ازدواج آنها را به دلیل نداشتن شناسنامه ثبت نکرد. اگرچه تمامی روستائیان شهادت می دهند که کمال از ابتدا فاقد شناسنامه بوده اما به گفته خودش؛ مسئولان ثبت احوال شائبه دارند که شناسنامه اش را به اتباع بیگانه فروخته است و به همین دلیل از ارائه شناسنامه به وی خودداری می کنند.کمال می گوید: با اصرار، خانواده و همسایگان را راضی کردم که برایم گواهی فوت بگیرند زیرا این تنها راهی بود که فرزندانم می توانستند برای خودشان شناسنامه بگیرند اما فرزندانم در آخرین لحظه حاضر نشدند دست به چنین کاری بزنند و برای پدرشان گواهی فوت بگیرند حالا شاید باید انتظار مرگ مرا بکشند تا خودشان به شناسنامه برسند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha